SlideShare une entreprise Scribd logo
1  sur  29
‫مقدمه‬

‫بحث از واقعة شگفت انگیز و محیرالعقول معراج پیامبر اعظم صلی ا علیه و آله از‬
‫جمله مباحسث جنجال برانگیزی بسه شمار می‌ایسد کسه از دیرباز تاکنون، بر سسر زبان و قلم‬
‫جریان داشته است. برخی از اندیشمندان و مفسران به فراخور بضاعت و توان علمی‬
‫خود، در ای سن زمین سه مطالب سی را ب سه رشت سة تحری سر درآورده و دیدگاه‌های خود را مطرح‬
                                  ‫س‬       ‫س‬      ‫س‬       ‫س‬        ‫س‬       ‫س‬
‫سساخته‌اند. در ایسن مجال در پسی ارائه تحلیلی کوتاه از دو بُسعد عقسل و وحسی، و گذری بر‬
‫آثار تربیتسسی پدیدة معراج اسسست. علت اعجاب برانگیسسز بودن پدیدة معراج، جسسسمانیت‬
      ‫س‬                       ‫س‬                    ‫س‬                 ‫س‬
‫عروج پیامبر صلی ا علیه و آله به عوالم دیگر است. شکی نیست که اگر این واقعة‬
‫تاریخی و سیر آسمانی، مربوط به روح پیامبر یا صرفا مربوط به عالم رؤیا باشد، برای‬
‫هیچ شخصی تعجب برانگیز نیست و هیچ کسی در مقام انکار آن بر نخواهد خاست و‬
‫در حقیقت نقطة افتخار‌آمیزی برای مقام شامخ پیامبر خاتم قلمداد نخواهد شد. از این‬
‫رو، تمام اهتمام در این نوشتار کوتاه، بر اثبات معراج آسمانی آن حضرت با هردو بعد‬
‫جسسم خاکسی و روح ملکوتسی اوسست کسه در دیدگاه دانشمندان اسسلمی، حقیقتسی قابسل‬
‫قبول و اثبات برای دیگران است، و در طول تاریخ اسلم نیز پیوسته مورد تحلیل برخی‬
                                              ‫از اندیشمندان اسلمی قرار گرفته است.‬




                                                   ‫توجیهات عقلنی معراج‬

‫در آغاز سخن، شایسته است به بررسی جایگاه عقلی این حادثة عظیم تاریخی- قبل‬
‫از اسستناد بسه قرآن و احادیسث- و تحلیسل عقلنیست بپردازیسم. در نگاه نخسست، عقسل آدمسی‬
‫غیر قابل باور می‌داند که روح انسان با بدن خاکی او در همة شرایط همگام باشد و‬
‫او را در هم سه ج سا همراه سی نمای سد. آنچ سه مس سلّم و قاب سل درک اس ست، همان مقدار از‬
                ‫س‬         ‫س‬                ‫س‬       ‫س‬       ‫س‬        ‫سس‬
‫همراهسی عادی‌ اسست کسه در عموم انسسان‌ها قابسل اتفاق می‌باشسد؛ هماننسد همراهسی‬

                                          ‫1‬
‫روح و بدن و پیمودن مراتب مختلف هستی در عالم رؤیا یا همراهی این دو در مسائل‬
‫روزمرّة زندگسی و کارهای عادی کسه بسه وسسیله جسسم انسسان و بسا نظارت و تدبیسر روح‬
‫انجام می‌پذیرد. اما تبعیت جسم خاکی از روح در غیر از محدودة دنیا، امری نامعهود و‬
‫نامأنوس است و نمی‌توان با قواعد ظاهری و فهم عمومی بشر به سادگی به ادراک‬
‫آن دسست یازیسد. بسا ایسن همسه، از آنجسا کسه مسا ایسن مطلب را امری مسسلّم و قابسل تحقّسق‬
                          ‫می‌دانیم، جا دارد چند توجیه عقلنی را برای آن بیان نماییم.‬

                                                                   ‫توجیه نخست‬

‫برخسی از فلسسفة بزرگ اسسلمی بر ایسن باورنسد کسه جسسمانیت معراج باشکوه پیامسبر‬
‫اعظم صلی ا علیه و آله بدین‌سان قابل توجیه می‌باشد که تبعیت بدن از احکام روح‬
‫در همة انسان‌ها، برابر نیست؛ در برخی از افراد عادی، روح متوجه به امری است که‬
‫ایجاد آن را مطالبه می‌نماید، اما بدن آنها به نافرمانی از روح می‌پردازد و به احکام آن‬
‫تمکیسن نمی‌نمابسد. ایسن قانون در خصسوص بدن مبارک پیامسبراعظم صسلی ا علیسه و آله‬
‫صسادق نیسست و دربارة ایشان، موضوع کامل ً برعکسس اسست. دلیسل آنان بر ایسن مدعسا،‬
‫این است که جسم مبارک پیامبر صلی ا علیه و آله در نهایت لطافت است و همانند‬
‫آن را در اجس سام دیگ سر نمی‌توان یاف ست و بن سا بر قاعدة »اشتراک معنوی وجود« کسه از‬
    ‫س‬                                ‫س‬       ‫س‬               ‫س‬       ‫س‬
‫قواعد مهم عقلی به شمار می‌اید، افق هر بدنی از حیث مرتبة وجود، مرتبط و متصل‬
‫بسسه افسسق وجودی روح اسسست و تناسسسب مسسستقیمی میان جسسسم و روح یسسک انسسسان‬
‫حکمفرماسست. ایسن قاعده در باره پیامسبر صسلی ا علیسه و آله در بالتریسن و کامل‌تریسن‬
‫حسد قابسل تطبیسق اسست؛ زیرا روح بلنسد ایشان بسه سسبب بال بودن و تسسلّط کاملش بر بدن‬
                                   ‫خود، باعث عروج جسم به ملکوت و آسمان‌ها شد.‬

‫استاد سید ابوالحسن رفیعی قزوینی در جای دیگر می‌گوید: چون رسول اعظم صلی‬
‫ا علی سه و آله ب سه مقام محبوبی ست کام سل و مرتب سة »قرب الفرای سض« در درگاه خداونسد‬
 ‫س‬                 ‫س‬              ‫س‬         ‫س‬      ‫س‬              ‫س‬          ‫س‬
‫دست یازیده است و در حقیقت از مرتبة محبّ بودن به محبوبیت رسیده است، بسیار به‬
‫جسا بود کسه از یسک سسو خداونسد متعال، محبوب خود را بسه منزلگاه خود، یعنسی بسه عوالم‬
‫هستی که ملک واقعی اوست، دعوت کند و از سوی دیگر چنین دعوتی نیز اقتضا دارد‬
         ‫که مدعوّ این میهمانی باشکوه، قادر و محیط بر پیمودن تمام آن عوالم باشد.‬




                                          ‫2‬
‫بی نهایت بودن ماده در فلسفه و فیزیک‬

     ‫ماده دو اصطلح عمده و اصلي دارد که از آنها اصطلحات ديگري نيز براي ماده‬

‫ساخته شده است. اصطلح ماده در فلسفه به معني جوهري است که قابل همه صور‬

 ‫جسماني است. اين جوهر، حقيقتي عقلي است و با حس قابل درک نيست. حقيقت‬

 ‫اين ماده قابليت صرف بودن است که هيچ فعليتي جز همين قابل صرف بودن ندارد.‬

‫از اين ماده به ماده اولي، هيولي اولي، قوه محضه، قوه نامتعيّن و قوه جوهري نيز‬

‫تعبير مي شود. حکماي اسلمي معتقد که ماده به اين معني يکي بيش نيست ؛ يعني‬

 ‫ماده اولي واحد شخصي بوده از حيث زماني نيز قديم زماني است. يعني زماني نبود‬

            ‫که ماده اولي نباشد در عين حال ماده اولي حادث ذاتي و معلول است.‬
                                                                             ‫.‬




  ‫اصطلح دوم ماده همان است که در علم فيزيک مطرح است و مرادف است با نوع‬

  ‫جسماني در فلسفه؛ ذره مادي بنيادي که فيزيکدان ها به دنبال کشف آن هستند در‬

  ‫اصطلح فلسفه »جوهر فرد« گفته مي شود که اگر اولين نوع جسماني است. البته‬

  ‫هنوز علم فيزيک موفق به کشف اين ذره نشده است .بنيادي ترين ذره اي که تا به‬

 ‫حال کشف شده » کوارک « است . بنابراين ماده فيزيک ، معادل با جسم در فلسفه‬

    ‫نيست بلکه مرادف با نوع جسماني است ؛ چون از نظر فلسفه جسم ، هم امري‬

      ‫عقلي و غيرحسّي است هم مثل ماده اولي واحد شخصي است. بنابراين ماده‬

    ‫فيزيکي چه به معني انواع جسماني و چه به معني ذره بنيادين - که ممکن است‬

  ‫همان »کوارک « يا ذره اي کوچکتر از آن باشد - مي تواند کثير باشد. اما سؤال اين‬

                                           ‫است که آيا مي تواند بي نهايت باشد؟‬
                                                                             ‫.‬




                                      ‫3‬
‫اکثر فيزيکدان ها ي امروزي در سايه نظريه» نسبيّت عامّ « و مدل کيهاني‬

     ‫»انفجاربزرگ «معتقدند که عالم ماده، محدود است و نمي تواند ابعاد بي نهايت‬

     ‫داشته باشد؛ و روشن است که در ابعاد محدود وجود بي نهايت ذره محال است.‬

  ‫نسبت عام مدعي است که فضا در اثر جرم انحنا پيدا مي کند ؛ فضاي سه بعدي اگر‬

   ‫انحنا پيدا کند چهار بعدي مي شود ؛ بنابراين فضاي کل عالم ماده در اثر ماده عالم‬

 ‫داراي انحنا است ، نظير يک سطح الستيک که اگر وزنه اي روي آن قرار گيرد، در آن‬

     ‫فرد رفتگي ايجاد مي کند . اگر کلمه »نسبت عام« را در اينترنت جستجو بفرماييد‬

     ‫تصاويري از انحناء فضا را مي توانيد به دست آوريد ؛ از طرف ديگر مدل کيهاني‬

 ‫انفجار بزرگ مدعي است که عالم ماده از يک نقطه و با يک انفجار فوق عظيم پديد‬

 ‫آمده است ادوين هابل در سال 4291 تا 9291 م با اندازه گيريهاي دقيق نشان داد که‬

‫ستارگان و کهکشان ها در حال دور شدن از همديگرند. گويي همه کهکشان ها روزي‬

  ‫در يک نقطه جمع بودند و با يک انفجار عظيم مثل ترکش هاي يک بمب که در هوا‬

 ‫منفجر شده است در حال دور شد از آن نقطه هستند. لذا فيزيکدان ها مدعي شدند‬

   ‫که روزي تمام ماده عالم در يک نقطه متمرکز بوده است که از آن نقطه تعبير مي‬

‫شود به »گوي آتشين نخسيتن« خود همين مدل انفجار بزرگ به تنهايي بي نهايت بوده‬

    ‫ابعاد عالم را نفي مي کند. چون عالم از يک نقطه شروع شده و در حال انبساط‬

‫است پس اندازه آن نمي تواند بي نهايت باشد چون در آن صورت در عرض بي نهايت‬

  ‫سال بايد کهکشان ها آن قدر از هم دور مي شدند که ناپديد مي شدند در حالي که‬

  ‫بسياري از کهکشان ها براي ما قابل مشاهده اند. و نسبت عام ادعا مي کند که اگر‬



                                       ‫4‬
‫چکالي متوسط عالم ماده بيشتر از 5 ضرب در 01 به توان )72-( کيلوگرم بر متر‬

  ‫مکعب باشد انحناء عالم ماده به قدري خواهد بود که عالم ماده روزي در خود فرو‬

   ‫خواهد ريخت و جاذبه مواد عالم آن را به نقطه آغازين باز خواهد گرداند؛ ولي اگر‬

‫چگالي عالم کمتر از اين مقدار باشد انبساط آن ابدي خواهد بود. اگر ذرات عالم ماده‬

‫بي نهايت يا نزديک به بي نهايت ) بي نهايت حدّي (بود آلن بايد عالم در خود فرو مي‬

  ‫ريخت و اساسا گوي نخستين نبايد منفجر مي شد. بنابراين طبق نظريات مورد قبول‬

                           ‫فيزيکدانان امروزي ذرات عالم و ابعاد آن محدود است.‬
                                                                             ‫.‬




   ‫اما در بين فيزيکدان ها افراد نه چندان معروفي هم وجود دارند که نظريه انفجار‬

  ‫بزرگ يا نسبيت عام را نمي پذيرند و مدل هاي ديگري براي عالم ارائه مي دهند که‬

‫طبق برخي از آنها ممکن است بتوان از بي نهايت بودن ابعاد جهان و به تبع آن از بي‬

                                               ‫نهايت بودن ذرات جهان دفاع کرد.‬

  ‫اما به نظر مي رسد که از نظر فلسفي هر دو سوي مساله را به نوعي بتوان اثبات‬

 ‫کرد يعني هم محدود بودن ابعاد جهان و تعداد ذرات آن را هم بي نهايت بودن انواع‬

                                                                  ‫جسماني را .‬

 ‫در حکمت متعاليه اثبات مي کنند که عالم ماده داراي وحدت شخصي است؛ يعني کل‬

  ‫عالم ماده يک پيکر واحد است و بين تمام اجزاء آن ربط وجودي حاکم است از اين‬

‫رو وجود خلء حقيقي را هم انکار مي کنند که امروزه علم فيزيک هم آن را تأييد مي‬

‫کند و عالم را سراسر پر از انرژي و نيرو مي داند ؛ و لزمه ي واحد شخصي بودن، در‬

 ‫موجود مرکب از اجزاء محدود بودن اجزاء است؛ چون تشخّص فرع بر تعيّن است و‬



                                      ‫5‬
‫تعيّن موجود ماهوي به حدّ ماهوي آن است و يکي از حدود ماهيّات مادّي کميّت است‬

       ‫؛و يکي از اقسام کمّ، عدد است. لذا تا موجود مادي تعيّن عددي نداشته باشد‬

 ‫تشخّص پيدا نمي کند. به همين علت وجود انسان يا درختي که بي نهايت جزء داشته‬

‫باشد محال است؛ کما اينکه وجود انساني به طول بي نهايت هم محال است. در مورد‬

‫عالم ماده نيز همينطور است. بنابراين عالم ماده در هر لحظه محدود به اندازه است.‬
                                                                                ‫.‬




‫از طرفي در حکمت متعاليه اثبات مي شود که ماده اولي قديم زماني است، لذا از بي‬

  ‫نهايت سال پيش عالم ماده بوده است و تا بي نهايت سال بعد هم خواهد. بنابراين‬

    ‫اگر مدل انفجار بزرگ درست باشد پس قبل از انفجار بزرگ نيز عالمي ديگر بوده‬

 ‫است و قبل از آن نيز عالمي ديگر تا بي نهايت و بعد از تخريب بزرگ و متمرکز شدن‬

  ‫مواد عالم در يک نقطه نيز دوباره عالمي نو از مواد عالم پديد مي آيد و اين روند تا‬

‫بي نهايت سال ادامه مي يابد و در هر عالمي ميلياردها نوع جسماني و افراد آنها پديد‬

    ‫مي آيند که در فلسفه آنها را »حوادث زماني« گويند بنابراين در گذشته، بي نهايت‬

  ‫حوادث زماني و موجودات جسماني وجود داشته اند ، در آينده نيز بي نهايت موجود‬

‫جسماني پديد خواهند آمد. اما لزمه اين امر آن نيست که ذرات بنيادين عالم ماده هم‬

                                                                  ‫بي نهايت باشد.‬
        ‫.‬




‫البته مطلبي هم در حکمت متعاليه مطرح است که ممکن است از آن بر احتمال وجود‬

 ‫بي نهايت عالم استدلل شود آن مطلب اين است که ماده اولي قابليت صرف است و‬

     ‫مي تواند هر صورتي را بپذيرد. اولين صورتي که ماده در عالم ما پذيرفته است،‬

‫صورت جسماني است اما از کجا معلوم که ماده، صور ديگري غير از صورت جسماني‬



                                       ‫6‬
‫را هم نپذيرد. صوري که از حواس ما پوشيده است. مثل ممکن است غير از صورت‬

‫جسماني که سه بعدي است صور ديگري مثل صورت چهار بعدي، پنج بعدي و صورت‬

‫‪n‬بعدي هم وجود داشته باشد ؛ که در صورت وجود داشتن از ديده ي ما پنهان خواهند‬

 ‫بود؛ چون موجود چهار بعدي اگر در عالم سه بعدي حاضر شود تنها سه بعد آن ديده‬

‫خواهد شد و به عبارت ديگر ما سايه آن را خواهيم ديد ولي گمان خواهيم کرد که آن‬

   ‫يک موجود سه بعدي است. لذا مي توان فرضيه ي وجود بي نهايت عالم را مطرح‬

 ‫کرد. امروزه در فيزيک نوين نيز فرضيه ي عالم 01 بعدي مطرح است که مدعي است‬

    ‫عالم چهار بعدي ما ) 3 بعد فضايي + بعد زمان ( يک دو قلوي 6 بعدي هم دارد.‬

  ‫لکن اين فرضيه نيز نمي تواند وجود بي نهايت ذره بنيادي را ثابت کند چون دليلي که‬

‫فلسفه بر محدوديت عالم ماده اقامه کردند شامل کل عالم ماده است نه فقط عالم‬

  ‫اجسام. اگر تعداد زيادي عالم ماده هم موجود باشد، باز همه ي آنها در مادي بودن‬

‫مشترکند و تفاوت آنها فقط در صورت خواهد بود و وحدت شخصي که فلسفه مدعي‬

      ‫آن هستند وحدت شخصي عالم ماده است لذا طبق اين نظريه تمام اين عوالم‬

   ‫فرضي اجزاء يک پيکر واحد خواهند بود.بنابراين از نظر فلسفي ابعاد عالم ماده و‬

       ‫مقدار ذرات آن محدود است ؛ ولي انواع جسماني و حوادث زماني بي نهايتند.‬




  ‫پاسخ انیشتین به نظریه ملصدرا درمورد معراج جسمانی‬

                                                               ‫پیامبر اکرم‬


                                      ‫7‬
‫در اینجا اینشتین مطالعات قرآنی خود را اینگونه در پاسخ فیلسوف ایرانی)مل صدرا(‬

                                                                 ‫مذکور می آورد:‬


  ‫...تو گفتارهایquot; قرآنquot; را نیز زیر پا نهاده ای! مگر داستان مرغان وابراهیم در قرآن‬

 ‫نیامده است؟ و باز آن همه آیات دیگر که صراحت دارند در: زنده شدن همین جسم‬

 ‫دنیائی فیزیکی...درآن عالم. که جناب آقای بروجردی در جوابیه ی نامه ی ))ایکس -‬

                                  ‫41(( }...می گویند...{: اعتقاد به معاد جسمانی –‬


    ‫لزمه)= ضروری( دین اسلم و صریح آیات قرآن است. من)= اینشتین( نیز همین‬

                                                               ‫عقیده را دارم...quot;.‬


 ‫آنگاه اضافه نمودم که:quot; اگر ملصدرا }.........دقتی داشت - در می یافت که در بحث{‬

  ‫معراج جسمانی پیامبراسلم که صریح قرآن مقدس است ازاین قانون بهره برداری‬

    ‫کند وبگوید شاید جسم شریف آن بزرگوار)=پیامبر-ص( بر اثر سرعت بسیار- مبدل‬

       ‫به))نور و انرژی(( شده و بتواند براحتی از شیشه و هر مانع دیگری عبور کندquot;.‬


‫آری - جواب نامه را توسط همان شخص )ناشناسی که نامه را داده بود( در آن مکان‬

                                                    ‫برای }...فیلسوف...{ فرستادم.‬




                                       ‫8‬
‫نظرانیشتین در مورد معراج جسمانی‬

  ‫اینشتین)فوت 5591 م( در رساله ی پایانی عمر خود با عنوان: quot;دی ارکلرونگquot; ‪Die‬‬

‫4591 – ‪ Erklaquot;rung - von: Albert Einstein‬یعنی:quot;بیانیهquot; که در سال 4591 آن را‬

 ‫در امریکا و به آلمانی نوشته است - اسلم را بر تمامی ادیان جهان ترجیح‬


                 ‫میدهد و آن را کاملترین ومعقولترین دین می داند. .‬




     ‫این رساله در حقیقت همان نامه نگاری محرمانه ی اینشتین با آیت ا العظمی‬

   ‫بروجردی )فوت 0431ش =1691م( است که توسط مترجمین برگزیده شاه ایران‬

‫محرمانه صورت پذیرفته است اینشتین در این رساله quot;نظریه نسبیتquot; خود را با آیاتی از‬

‫قرآن کریم و احادیثی از )نهج البلغه( وبیش از همه )بحارالنوار( علمه مجلسی )که‬

‫از عربی به انگلیسی توسط حمید رضا پهلوی )فوت 1731ش( و.. .ترجمه وتحت نظر‬

       ‫آیت ا بروجردی شرح می شده( تطبیق داده و نوشته که هیچ جا در هیچ‬



                                      ‫9‬
‫مذهبی چنین احادیث پر مغزی یافت نمیشود وتنها این مذهب‬

  ‫شیعه است که احادیث پیشوایان آن نظریه ی پیچیده quot;نسبیتquot; را‬

                           ‫ارائه داده ولی اکثر دانشمندان نفهمیده اند.‬


       ‫از آنجمله حدیثی است که علمه ی مجلسی در مورد معراج جسمانی رسول‬             ‫.‬




‫اکرم)ص( نقل میکند که: هنگام برخاستن از زمین دامن یا پای مبارک پیامبر به ظرف‬

   ‫آبی میخورد و آن ظرف واژگون میشود.اما پس از اینکه پیامبر اکرم)ص( از معراج‬

  ‫جسمانی باز میگردند مشاهده میکنند که پس از گذشت این همه زمان هنوز آب آن‬

   ‫ظرف در حال ریختن روی زمین است ...اینشتین این حدیث را از گرانبهاترین بیانات‬

‫علمی پیشوایان شیعه در زمینه ی quot;نسبیت زمانquot; دانسته و شرح فیزیکی مفصلی بر آن‬

    ‫مینویسد...همچنین اینشتین در این رساله quot;معاد جسمانیquot; را از راه فیزیکی اثبات‬

   ‫میکند)علوه بر قانون سوم نیوتون=عمل وعکس العمل(. او فرمول ریاضی معاد‬

                   ‫جسمانی را عکس فرمول معروف quot;نسبیت ماده و انرژیquot; میداند:‬
                                                                                 ‫.‬



                                   ‫2‪M=E:C2<<E=M.C‬‬

   ‫یعنی اگر حتی بدن ما تبدیل به انرژی شده باشد دوباره عیناquot; به ماده تبدیل شده و‬

      ‫زنده خواهد شد. او همچنین در همین رساله عقیده ی به quot;وحدت وجودquot; را از‬

      ‫خرافات های شایع شده توسط مل صدرا تلقی کرده و آن را از دیدگاه quot;فیزیک‬

   ‫کلسیکquot; و quot;فیزیک نسبیتیquot; به شدت مورد حمله قرار می دهد ...بطور خلصه: او‬

  ‫میگوید: هر موجودی دارای حیطه و مرز فیزیکی خاص خود است)حیز وجودی( که‬

     ‫امکان ندارد با موجود یا وجود دیگری اتحاد یا وحدت داشته یا بیابد...در رابطه با‬




                                       ‫01‬
‫quot;عقلquot; نیز با کمال شگفتی - انیشتین نظریه ی اخباریون شیعه را ) که‬

  ‫عقل را نسبی میدانند و در حریم شرع و دین آن را بکار نمیبرند(‬

   ‫صحیح دانسته و میگوید: حق با اخباری های شماست وهنوز زود‬

                                            ‫است که مردم این را بفهمند.‬


‫در ادامه نیز فرمول ریاضی خاصی برای quot;عقل نظری بشرquot; ارائه داده و quot;نسبیتquot; آن‬       ‫.‬



    ‫را اثبات میکند... اینشتین در این کتاب همواره از آیت ا بروجردی با احترام و به‬

         ‫لفظquot;بروجردی بزرگquot; یاد کرده و از شادروان پروفسور حسابی نیز بارها با‬

                                               ‫لفظquot;حسابی عزیزquot; یاد کرده است.‬


  ‫ادامه بحث اینشتین پیرامون اینکه quot;عقلquot; فقط ابزار شناخت مذهب حق است و نه‬

‫منبع احکام مذهب/ چون به گفته ی او راه رسیدن به دین و مذهب حق راهی است‬

 ‫quot;فیزیکیquot; و قابلquot;تجربهquot; اما راه رسیدن به احکام و مسائل یک دین و مذهب راهی‬

‫است quot;مستسافسیسزیکیquot; و quot;غیر قابل تجربهquot; که احتمال خطا در آن خیلی قوی است. این‬

  ‫همان نظرquot;اخباریهاquot; میباشد( : … بارها نیز گفته ام که من)اینشتین( تنها توانستم از‬

   ‫3% نیروی مغز خودم بهره ور شوم !و با وجود این همه اکتشافات)من(در مباحث‬

 ‫پیچیده ی فیزیک نظری/ جرئت ندارم که در مورد دستورهای)احکام( شریعت اسلم‬

 ‫به عقل خودم اعتماد کنم/ چون:١( هنوز ٧٩% از فکر من بکار گرفته نشده/ و چیزی‬

   ‫که اکنون ٣% از تعقل )من( گمان میکند آن را فهمیده/ شاید اگر افزوده شود تا به‬

‫٠٠١% - که تعقل معصومان و پیامبران است - برسد/ نه تنها آن)چیزی را که عقل من‬

 ‫گمان میکرد فهمیده( رد کند/ بلکه شاید)آن ٧٩%( مطالبی را بفهمد که ماوراء قدرت‬



                                      ‫11‬
‫تصور این ٣% باشد و به این )تعقل( بخندد!!! پس عقلی که هنوز دوران طفولیت‬

‫خود را نیز نگذرانده هرگز به کار استخراج دستورهای)احکام( حساس دین و شریعت‬

 ‫مردم نخواهد آمد. و شاید اکنون خیلی از واقعیت ها )نیز( برای این عقل ضعیف)سه‬

                                                      ‫درصدی( خنده آور باشد!!!‬


                ‫موضعگیری اینشتین در قبال فلسفه و فلسفه‬


‫من همچنین با بافته های فلسفی در مباحث فیزیک نظری نیز مخالف بوده و هستم و‬

    ‫بارها تاکید کرده ام که quot;فقط از راه تجربه و استدلل مستحکم ریاضی میتوان در‬

       ‫فیزیک نظری ارائه ی نظریه کردquot; و گرنه ما هم چون ملصدرا خواهیم شد که‬

   ‫quot;افلکquot; را از جنس quot;شیشهquot; می پنداشته !!! بعقیده من )اینشتین( درک ما از نظم‬

   ‫عجیبی که بشکلی بی نهایت در این عالم خلقت پی ریزی شده هرگز انتها پذیر هم‬

  ‫نخواهد بود. و هرچه دانش ما فزونی یابد درک ما از دقایق طبیعت نیز بیشتر و هم‬

   ‫ظرافت مندانه تر خواهد شد. بنظر منquot;فیزیک نظریquot;عبارت است از: تضارب ذهن‬

‫انسان در تجربه های حسی ملموس/ تا نتیجه ی صحیح بدست آیدquot; و من)اینشتین( در‬

‫». ‪reflection‬‬             ‫امریکا این فرمول را quot;بنیاد فیزیک نظریquot; اعلم کرده ام‬

                                               ‫‪« experiences = acquaintance‬‬


     ‫)تفکر ضرب در تجربیات مساوی است با: شناخت (. و به اختصار} ‪ :{ R . E = A‬و‬

  ‫بعقیده من/ فکر و تعقل محض/ محرک ذهن انسان است بسوی درک هر واقعیت.‬

  ‫فکر و تعقلی که با اندک تلش می تواند قوانین پیچیده و دور از هر خیال بافی را -‬



                                     ‫21‬
‫که خداوند / این مهندس فیزیکی عالم خلقت / آنها را برهرجزء آن)عالم خلقت( حاکم‬

‫و جاری ساخته است بفهمد و برای آنها quot;فرمول های ریاضی قابل آزمایشquot;ارائه دهد/‬

     ‫یقیناquot;)این فکر و تعقل که این قدرت را دارد( هر تحقیق دیگری نیز در این عالم‬

    ‫فیزیکی )نه در عالم متافیزیکی( می تواند انجام دهد. پس: quot;دین و مذهب نیز- که‬

    ‫توسط پیامبران دارای جسم)فیزیکی( ابلغ می شوند با تعقل سالم/ قابل تحقیق‬

   ‫هستند و وجدان هرعاقلی محرک وی بسوی تحقیق در مورد مذهب است. حضرت‬

‫عالی)آقای بروجردی( در جواب نامهquot;ایکس ٤١quot;بیان نمودید که:quot;در روایت های مذهب‬

‫شیعه/ تفکر در مورد ذات خداوند و نیز صفات او و کلquot;در هرچیزی که مختص خداوند‬

‫است ممنوع )حرام(است ... بلی/ در روایت های ما )شیعیان( ترغیب شده که: در مورد‬

  ‫خلقت و آثار نظم و طبیعت مخلوق خدا تفکر و اندیشه کنیدquot;. پس من )اینشتین( نیز‬

     ‫مبتنی بر فرمایش شما ازquot; فلسفه ی به اصطلح: اسلمیquot;نفرت دارم و از همان‬

 ‫نوجوانی هم )از فلسفه( متنفر بودم و آن را دروغ پردازی و خیال بافی شیادانی می‬

     ‫دانستم که میخواهند با عقلquot;محدودquot;بشری/ خدا و صفاتquot;نامحدودquot; وی را مورد‬

‫بررسی قرار دهند. و این حماقت محض است!!! ... آنها )فلسفه( مطرود دنیای امروز‬

  ‫هستند. حدیث ٧ از باب quot;نهی از کلم و تفکر درخداquot;- اصول کافی/ شیخ کلینی- کتاب‬

‫توحید- ٠١حدیث در این رابطه در این باب + ٢١ حدیث در بابquot;نهی از وصف خداquot; و ...‬

 ‫نیز شیخ صدوق در این رابطه ٥٣ حدیث در باب ٧٦ )پایان( کتابquot;توحیدquot;وحدیث ٣ باب‬

                                                                  ‫٠٦ را میآورد.‬




                                     ‫31‬
‫اتساع زمانی‬


                                    ‫”اتساع زماني: معجزه ي قرآن“‬

‫بسيار عجيب است كه مسلمانان از معادله ي ديگري استفاده مي كنند تا اين مطلب را‬

                           ‫آشكار نمايند كه فرشتگان به سرعت نور شتاب مي گيرند.‬
                                                                              ‫.‬




   ‫قرآن آنها در يك آيه بيان مي كند كه ظاهرا زمان براي فرشتگان با سرعت ثابت از‬

                                                     ‫براي انسانها كمتر مي گذرد.‬
                                                                              ‫.‬




  ‫كه اين مطلب با نسبيت خاص اينشتين صدق مي كند كه در آن نيز در سرعتهاي بال‬

                                  ‫زمان براي اشيايي با آن سرعت آرام تر مي گذرد.‬
                                                                              ‫.‬




   ‫مسلمانان از نسبيت خاص اينشتين و اين آيه استفاده كرده اند تا از اين مطلب كه‬

                      ‫فرشتگان در حقيقت به سرعت نور شتاب مي گيرند حمايت كنند.‬
                  ‫.‬




 ‫آيه: quot;فرشتگان در يك روز به او )مذكر( صعود كردند كه اين معادل پنجاه هزار سال‬

                                      ‫41‬
‫براي انسان استquot;!‬

‫در اينجا فرشتگان يك روز را معادل پنجاه هزار سال براي انسان گذر مي كنند. )زمان‬

 ‫در مقابل زمان و نه زمان در مقابل فاصله مانند آيه ي قمري قبل اگرچه طبق نظريه‬

 ‫ي نسبيت خاص اينشتين و بوسيله ي اين تغييرات زمان )تاخيرات زماني( بدست آمده‬

 ‫به عنوان يك ادعا از مسلمين )كه واقعا آن فرشتگان به سرعت نور شتاب مي گيرند(‬

                                                 ‫را مي توانيم تصديق يا انكار كنيم .‬
                                                   ‫.‬




 ‫اين ادعا مي تواند در دو دقيقه تصديق شود كه آنگاه هيچ نيازي به عقايد كوركورانه‬

                                                                       ‫نخواهد بود.‬

‫آلبرت اينشتين يك مسلمان نبود اما يهودي اي بود كه نظريه ي معروف نسبيت خاص را‬

                                                                             ‫ارائه داد.‬
                                                                         ‫.‬




                                  ‫هرچه سرعت بيشتر بشود زمان آرام تر مي گذرد.‬
                                                                                      ‫.‬




                                       ‫در بيرون يك ميدان گرانشي زمان اينگونه است:‬
                                   ‫.‬




                                                       ‫∆5.0^ )2^‪t=∆t0/ (1-v^2/c‬‬




            ‫جاييكه ∆0‪ t‬زماني مي باشد كه براي متحرك بوسيله ي متحرك معادل است.‬
        ‫.‬




                         ‫∆‪ t‬زماني است كه براي متحرك معادل گذر ايستگاهي است.‬
                                                                                      ‫.‬




                                         ‫51‬
‫‪ V‬سرعتي است كه به شاهد ايستگاهي نسبت داده مي شود.‬
                                                                                 ‫.‬




                                      ‫∆0‪ t‬زماني است كه براي فرشتگان مي گذرد.‬

‫)يك روز زماني است كه معادل زمان براي انسانها است. )پنجاه هزار سال قمري در‬

 ‫دوازده ماه قمري بر سال ∆‪ t‬قمري در 166123.72 روز بر ماه قمري و ‪ V‬سرعت‬

‫فرشتگان در اين مورد است. )كه ما قصد داريم آنرا حساب و با سرعت شناخته شده‬

            ‫ي نور مقايسه كنيم(. سرعت نور در خل 854.297992 كيلومتر بر ثانيه است‬
        ‫.‬




                                                                                 ‫.‬




                       ‫از معادله ي بال مي توانيم آن سرعت ناشناخته را حساب كنيم:‬
                                                   ‫5.0^ )2^‪v=c (1-∆t0 ^2/∆t‬‬




   ‫حال بهتر است اظهارات مسلمين را در معادله جايگزين كنيم و ببينيم كه فرشتگان‬

                                ‫مسلمين واقعا به سرعت نور شتاب مي گيرند يا نه؟‬
                                                                                 ‫.‬




                                    ‫ارقام را از آيه در اين معادله جايگزين مي كنيم:‬
                                                                                 ‫.‬




                            ‫5.0^))2^)166123.72*21*00005(/2^1(-1( ‪v =c‬‬



                                              ‫18999999999999999.0 * ‪v = c‬‬




                                       ‫61‬
‫‪v = 299792.4579999994 km / s‬‬




   ‫اين اتساع زماني )تغييرات زماني( نشان مي دهد كه فرشتگان در بيرون از ميادين‬

   ‫گرانشي به سرعت نور شتاب مي گيرند. )كمي كمتر از سرعت نور زيرا جرم دارند.‬




‫اين نمي تواند يك تصادف باشد زيرا سرعت حساب شده دقيقا يكسان با آيه ي قمري‬

                               ‫قبلي همچنين در بيرون از يك ميدان گرانشي است.‬
                                                                              ‫.‬




  ‫مسلمانان همواره مي پرسند كه چگونه يك مرد بي سواد 0041 سال پيش توانسته‬

                                      ‫اتساع زماني و هسته نسبيت را بدست آورد!‬

 ‫ممکن یا غیر ممکن بودن عروج جسمانی پیامبر)ص( طبق‬

                                                    ‫نظریه ماده و انرژی‬
                                           ‫.‬




‫براي روشن شدن زواياي مختلف بحث ناچاريم که در گام نخست، اقوال مختلف مطرح‬

     ‫شده در اين باره را ذکر کنيم و در گام بعدي با ذکر ادله و شواهد و قرائن، قول‬

                                                       ‫صحيح را مشخص نماييم.‬

                                   ‫الف. اقوال درباره ي کيفيت معراج پيامبر)ص(:‬
                                                                              ‫.‬




                        ‫درباره کيفيت معراج رسول گرامي چهار نظريه وجود دارد:‬
                                                                              ‫.‬




‫1. معراج پيامبر)ص( در تمام مراحل روحاني بوده است؛ يعني روح به صورت تخليه از‬

                                               ‫جسد، اين عوالم را طي کرده است.‬
                                                                              ‫.‬




                                     ‫71‬
‫2. معراج پيامبر روحي بوده اما نه به صورت تجرد از بدن بلکه به صورت رؤيا و‬

          ‫برزخي بوده و تمام اين عوالم را به صورت رؤياي صادقه سير کرده است.‬
                                                                              ‫.‬




‫3. سير پيامبر از مسجد الحرام تا مسجد القصي جسماني و روحاني بوده و از آنجا به‬

                                                        ‫بعد روحاني بوده است.‬
                                                                              ‫.‬




   ‫4. سير حضرت در تمام مراحل جسماني و روحاني بود و همه جا را با تن و روان‬

                    ‫سير نموده است. اين قول مشهور ميان دانشمندان شيعه است.‬
                                                                              ‫.‬




                                                            ‫بررسي ديدگاه ها:‬
                                                                              ‫.‬




‫ديدگاه نخست؛ کساني که نتوانسته اند اين سير و معراج را به صورت جسماني هضم‬

 ‫کنند با چنين تفسيري کوشيده اند تا اين حقيقت را به نحوي براي افکار عمومي قابل‬

‫هضم نموده و از استبعاد آن بکاهند. اما بايد توجه داشت که قائل شدن به جسمانيت‬

 ‫معراج پيامبر)ص( هيچ محذور عقلي را به دنبال ندارد. خصوصا اين که بشر امروزي‬

 ‫در سايه دستيابي به وسايل پيشرفته ي خود از قبيل فضاپيماها توانسته است که راه‬

   ‫آسمان را به روي خود بگشايد و در اين فضاي بي انتها سير کند و چه بسا پيشرفت‬

 ‫علم و دانش بشر و اختراع وسايل مدرن تر بتواند بر سرعت و برد سفرهاي فضايي‬

                                                                       ‫بيفزايد.‬

    ‫و از طرفي اين تفسير، با ظهور برخي از آيات قرآن درباره معراج سازگار نيست.‬

‫خداوند متعال در سوره اسرا مي فرمايد: »سبحان الذي اسري بعبده ليل من المسجد‬

 ‫الحرام الي المسجد القصي الذي بارکنا حوله؛ منزه است خدايي که شبانگاه بنده ي‬


                                     ‫81‬
‫خود را از مسجد الحرام تا مسجد القصي که اطراف آن را برکت داده ايم برد«.‬
                                                                              ‫.‬




‫از آنجا که متبادر از لفظ »عبد« همان شخصيت خارجي است که از تن و روان ترکيب‬

       ‫يافته است لذا تحقق لاقل قسمتي از معراج ]سير از مکه تا قدس[ به صورت‬

    ‫جسماني روشن و واضح است و در کنار اين آيه روايات بسيار صريحي درباره ي‬

                  ‫جسماني بودن معراج وجود دارد که راه بر تفاسير ديگر مي بندد.‬

   ‫ديدگاه دوم: ابن شهر آشوب اين ديدگاه را به فرقه ي »جهميه« نسبت داده است.‬

‫همان گونه که گذشت بر اساس اين تفسير پيامبر اسلم)ص( در رؤياي صادق، سير از‬

   ‫مکه به بيت المقدس و از آنجا به آسمان ها و ... را به نظاره نشسته اند و در عين‬

                          ‫حال جسم حضرت در بستر خود آرميده بود و سير نکرد.‬

                            ‫مستندات اين ديدگاه: دو روايت در اين باره وجود دارد:‬
                                                                              ‫.‬




      ‫1. عايشه نقل مي کند که »ما فقد جسد رسول ا ولکن اسري بروحه؛ جسد‬

            ‫پيغمبر)ص( در شب معراج منتقل نشد ولي روح ايشان به معراج رفت«.‬
                                                                              ‫.‬




 ‫2. »ان معاويه بن ابي سفيان کان اذا سئل عن مسري رسول ا قال کانت رؤيا من‬

‫ا صادقه؛ معاويه در پاسخ به پرسشي درباره ي کيفيت معراج پيامبر گفت اين امر از‬

                                        ‫جمله رؤياهاي صادقه ي الهي بود است«.‬

‫3. برخي کوشيده اند با همگون سازي معراج پيامبر با ماجراي خواب حضرت ابراهيم‬

      ‫که در قرآن به آن اشاره شده، آن را توجيه کنند پس همان گونه که به ابراهيم‬

 ‫موضوع قرباني کردن فرزندش در خواب اطلع داده شد. حوادث و رويدادهاي شب‬



                                     ‫91‬
‫معراج در خواب به پيامبر عرضه شده است و در قرآن نيز به معراج پيامبر با تعبير رؤيا‬

‫اشارت رفته است »و ما جعلنا الرؤيا التي اريناک ال فتنه للناس؛ ما آن رؤيايي را که به‬

                                     ‫تو نشان داديم فقط براي آزمايش مردم بود«.‬
                                                                                 ‫.‬




    ‫اين عده با تطبيق رؤياي مورد اشاره در آيه بر واقعه ي معراج نتيجه گرفته اند که‬

                                       ‫معراج پيامبر سيري در عالم رؤيا بوده است.‬
                                                                                 ‫.‬




                                                              ‫نقد ديدگاه دوم:‬
                                                                                 ‫.‬




 ‫1. همانگونه که گذشت ظاهر آيات و روايات گواه بر تحقق لاقل بخشي از معراج به‬

                    ‫صورت جسماني است و با تأويل به رؤياي صادقه سازگار نيست.‬
                                                                                 ‫.‬




 ‫2. اگر واقعه ي معراج صرف رؤيا بود ديگر جا نداشت که آيات قرآني اين قدر درباره‬

 ‫آن اهميت داده و سخن بگويند و در مقام اثبات کرامت درباره ي پيامبر برآيند بنابراين‬

‫آيات در مقام منت نهادن است و درعين حال ثناي بر خداي سبحان است ]سبحان الذي‬

‫...[ که چنين پيشامد بي سابقه اي را پيش آورده و چنين قدرت نمايي عجيبي را انجام‬

‫داده و پرواضح است که مسأله ي قدرت نمايي با خواب ديدن به هيچ وجه نمي سازد.‬
                                                                                 ‫.‬




 ‫خلصه، خواب ديدن پيغمبر بي سابقه و قدرت نمايي نيست چون خواب را همه کس‬

   ‫چه صالح و چه فاسد مي بيند و چه بسا فاسق و فاجر خواب هايي ببينند که بسيار‬

                                       ‫عجيب تر از خواب هاي يک فرد متقي باشد.‬

    ‫3. تاريخ اسلم نيز گواه صادقي بر تحقق معراج است؛ زيرا در تاريخ مي خوانيم:‬



                                       ‫02‬
‫هنگامي که پيامبر)ص( مسأله ي معراج را مطرح کرد مشرکان به شدت آن را انکار‬

  ‫کردند و آن را بهانه اي براي کوبيدن پيامبر دانستند اين به خوبي گواهي مي دهد که‬

    ‫پيامبر هرگز مدعي خواب يا مکاشفه ي روحاني نبوده وگرنه اين همه سر و صدا‬

                                                                            ‫نداشت.‬
               ‫.‬




  ‫4. روايات مورد استناد، به خاطر تعارض آشکار با روايات معارض ديگر، از درجه ي‬

 ‫اعتبار ساقط است از اين روست که ابن شهر آشوب، عائشه را در زمره ي کساني به‬

 ‫حساب مي آورد که قائل به معراج جسماني پيامبرند و وجود روايات روشن معارض‬

      ‫باعث شده که نويسندگان محترم تفسير نمونه دو روايت مذکور را داراي جنبه ي‬

     ‫سياسي دانسته و بيان آنها را براي خاموش کردن جنجال درباره ي معراج پيامبر‬

        ‫قلمداد کرده اند، نه اين که واقعا چنين معاني مورد قبول گويندگان آن باشد.‬

    ‫وانگهي، روايت عايشه از نظر تاريخ وقوع معراج نامعقول مي نمايد چرا که تمام‬

‫راويان حديث و تاريخ نويسان اتفاق کلمه دارند که معراج قبل از هجرت به مدينه واقع‬

 ‫شده در حالي که ازدواج رسول خدا با عايشه پس از هجرت و در مدينه آن هم پس‬

                                       ‫از گذشت مدتي از هجرت اتفاق افتاده است.‬

‫از آن مهمتر معاويه نه موصوف به صفت عدالت است و زمانی که معراج در مکه واقع‬

‫شده است او و پدرش _ ابوسيفان _ از مشرکان, بلکه سران بوده اند و همان کسانی‬

 ‫بوده اند که از اين قضيه برای انکار و کوبيدن پيامبر بهره بردند. اين توجيه دوم او نيز‬

                                                      ‫در اندامه انکار نخست اوست.‬

 ‫با توجه به مطالب گذشته بايد گفت پايين آوردن معراج پيامبر در حد يک رؤياي صادق‬



                                        ‫12‬
‫قطعا باطل است.‬

   ‫5. اما در مورد آيه ي 06 سوره اسراء بايد گفت که نمي توان اين آيه را با توجه به‬

      ‫شأن نزول هاي مختلف که درباره ي آن مطرح شده بر معراج پيامبر تطبيق داد.‬

           ‫خصوصا اين که ادله گذشته و روايات صريح چنين تطبيقي را بر نمي تابند.‬
                                                                                 ‫.‬




      ‫علمه طباطبايي در تفسير اين آيه مي فرمايند »خداوند متعال بيان نفرموده که‬

 ‫رؤيايي که به پيامبرش عرضه داشته است چه بوده است و در ديگر آيات آنچه که اين‬

                                                      ‫آيه را تفسير کند وجود ندارد.‬

             ‫نتيجه آن که با اين آيه نمي توان وقوع معراج را در عالم رؤيا اثبات کرد.‬

                                                            ‫ديدگاه سوم و چهارم:‬
                                                                                 ‫.‬




    ‫در اين باره بايد گفت که، ظاهر آيه اول سوره اسراء و نيز روايات متعدد، بر اثبات‬

      ‫جسماني بودن مرحله ي اول معراج پيامبر يعني سير از مسجد الحرام تا مسجد‬

     ‫القصي دللت دارد، پس جسماني بودن اين مقدار از معراج را مي توان قطعي‬

 ‫دانست. اما سخن درباره ي مراحل بعدي معراج است که آيا جسماني بوده يا به نحو‬

‫روحاني تحقق يافته است؟ در اين باره مشهور دانشمندان و محققان اسلمي با توجه‬

  ‫به ظهور روايات و نيز درک چنين معنايي از آيات سوره نجم که بيانگر مراحل بعدي‬

   ‫سير پيامبر است؛ نظريه ي جسماني بودن ساير مراحل معراج پيامبر را پذيرفته اند.‬
                                                                                 ‫.‬




   ‫در عين حال با توجه به برخي روايات و نيز بعضي تفاسير از آيات سوره نجم نمي‬

  ‫توان نظريه روحاني بودن ساير مراحل معراج را به طور قطع مردود دانست؛ از اين‬



                                       ‫22‬
‫رو، برخي از دانشمندان اين نظريه را پذيرفته اند و علمه طباطبايي اين تفسير را‬

‫جايز شمرده و آن را محتمل مي دانند. البته در صورتي که اين روحاني بودن به معناي‬

                                                ‫قول دوم يعني رؤيا تفسير نشود.‬
          ‫.‬




 ‫ب . درباره ناسازگاري ظاهري معراج جسماني پيامبر)ص( با نظريه ماده و انرژي در‬

                                                ‫فيزيک، نکاتي تأمل شدني است:‬
                                                                              ‫.‬




     ‫1. علوم تجربي، و از جمله فيزيک بر مفاهيمي که مستقيما با تجربه هاي حسي‬

‫پيوسته بوده و قضايايي که آن ها را به يکديگر مي پيوندد، استوار است؛ چنين صورتي‬

 ‫از امور نمي تواند کسي را راضي کند که به راستي و داراي فکري علمي است)آلبرت‬

        ‫انيشتاين، فيزيک و واقعيت، ترجمه محمد رضا خواجه پور، خوارزمي، تهران.‬
                                                                              ‫.‬




  ‫در حقيقت، بهره جويي تنها از داده هاي حسي، نمي تواند هم چون علوم رياضي و‬

      ‫عقلي، نظريه هاي علوم ياد شده را از استحکام و قطعيت بهره مند کند. نظريه‬

     ‫نسبيت، دگرگوني هاي پديد آمده در مکانيک نيوتني کلسيک، اصل ماندگار گاليله،‬

                             ‫نظريه ميدان و... مؤيد اين ادعاست )همان، ص 74(.‬

     ‫هر چند تا زماني که نظريه هاي موجود با مطرح شدن نظريه خلف آن از سوي‬

 ‫فيزيکدانان به قوت خود باقي است، ولي به هر حال اين احتمال درباره آن ها وجود‬

  ‫دارد که دستخوش دگرگوني شده و از اعتبار بيفتند. موضوع تغيير پذيري نظريه هاي‬

 ‫فيزيک تا بدانجاست که يکي از فيزيکدانان آلماني در اين باره مي گويد: »هر فيزيک‬

      ‫دان تجربي مي داند که روش هاي مستقيم و غير مستقيمي وجود دارند که در‬

   ‫بسياري از موارد که روش مستقيم ناموفق بوده، روش غير مستقيم توانسته است‬


                                      ‫32‬
‫کمک هاي زياد و مفيدي انجام بدهد. حتي مهم تر از اين بايد گفت: اين نظر متداول و‬

  ‫خوش ظاهر، ديگر مردود شده است که: تنها وقتي يک مسأله در فيزيک شايستگي‬

       ‫بررسي دارد که، از قبل بدانيم جواب قطعي براي آن وجود دارد« )ماکس پلنک،‬

       ‫فلسفه فيزيک، ترجمه محمد عترتي خسروشاهي، بقعه، تهران 1831، ص 55(.‬

       ‫2. با توجه به دگرگوني ياد شده در عرصه قوانين علوم تجربي و از جمله فيزيک،‬

‫تحول پذيري نظريه ماده و انرژي به گونه اي که با ماجراي معراج جسماني پيامبر هم‬

                                    ‫خوان شود، امري دور از ذهن و ناممکن نيست.‬
                                                                                ‫.‬




‫3. افزون بر انگاره دگرگوني پذيري در نظريه ماده و انرژي، در تبيين معراج جسماني‬

 ‫پيامبر، رويکرد ديگري نيز وجود دارد و آن انتساب و استناد اين اقدام به خداوند است.‬

 ‫در چشم اندازي کوتاه، کارهاي خداوند را فراتر از ويژگي هاي عالم ماده مي يابيم؛‬

‫آيا ماجراي لرزيدن حضرت ابراهيم)ع( در آتش، با قوانين ظاهري ماده، ناسازگار نمي‬

  ‫نمايد؟ آيا انعقاد نطفه حضرت مريم)ع( به دور از روند طبيعي پديد آمدن انسان، که‬

   ‫ترکيبي از اسپرم و اوول است، نيست؟ و صدها ماجراي ديگر. حقيقت آن است که‬

‫خداوند دو گونه ايجاد دارد: آفرينش خلقي و امري. آفرينش خلقي، روند طبيعي عالم‬

 ‫ماده را سپري مي کند ولي ايجاد امري، فراتر از آن بوده و به قول قرآن کريم با يک‬

‫»کن« و اراده الهي پديد مي آيد: »انما قولنا لشيء اذا اردناه ان نقول له کن فيکون؛‬

 ‫وقتي چيزي را اراده مي کنيم، فقط به آن مي گوييم موجود باشد، بل فاصله موجود‬

                                                        ‫مي شود« )نحل، آيه 04(.‬
   ‫.‬




‫آن معماري که همه قانون مندي هاي عالم را پي ريخته است، خود نيز مي تواند همه‬



                                       ‫42‬
‫آنها را به چالش کشيده و ناهمگون با آنان، اقداماتي انجام دهد. او همچنان که مي‬

‫تواند خاصيت سوزانندگي را از آتش بگيرد، نيز مي تواند جسم پاک پيامبرش را، فراتر‬

     ‫از قانون ماده و انرژي در يک چشم به هم زدن در عوالم گوناگوني سير دهد.‬




                                               ‫معرفی برخی منابع:‬
                                                                            ‫.‬




   ‫منبعي براي مطالعه بيشتر: جي . اچ جينز، فيزيک و فلسفه، ترجمه عليقلي بياني،‬

                                              ‫مرکز انتشارات علمي و فرهنگي .‬

                                                                            ‫،‬

                                    ‫52‬
‫پي نوشت ها:‬
                                                                                     ‫.‬




    ‫1. سبحاني، جعفر، منشور جاويد، ج 6، ص 871، مؤسسه امام صادق، قم، چاپ اول‬

                                                                               ‫5731.‬

                                                                        ‫2. اسرا، آيه ١‬
                                                                                     ‫.‬




                                          ‫3. سبحاني، جعفر، منشور جاويد، ج 6، ص ٨٧١.‬
‫.‬




                                ‫4. ر.ک: بحارالنوار، ج 81، مؤسسه الوفاء، بيروت، 4041ق.‬
                                                                                     ‫.‬




         ‫5. ابن شهر آشوب مازندراني، المناقب، ج 1، ص 671، انتشارات علمه، قم ٩٧٣ 1‬
                                                                                     ‫.‬




‫6. مجلسي، محمد باقر، بحارالنوار، ج 81، ص 482، مؤسسه الوفاء، بيروت، 4041ق.‬

                                    ‫7. طبري، محمد بن جرير، تفسير طبري، ج 51، ص. ٦١‬
              ‫.‬




                                                                  ‫8. صافات، آيه ٢٠ 1.‬
     ‫.‬




                                                                    ‫9. اسراء، آيه ٠ 6.‬
          ‫.‬




         ‫01. طباطبايي، محمد حسين، الميزان، ج 31، ص 23، مطبوعاتي اسماعيليان قم.‬

                  ‫11. موسوي همداني، محمد باقر، ترجمه تفسير الميزان، ج 31، ص 92، دفتر‬

                                                         ‫انتشارات اسلمي، ج 5، 4731.‬

    ‫21. ناصر مکارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج 21، ص 51، دارالکتب السلميه،‬

                                                                    ‫چاپ بيست و دوم.‬

    ‫31. ابن شهر آشوب مازندراني، المناقب، ج 1، ص 671، انتشارات علمه، قم 9731.‬

    ‫41. ناصر مکارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج 21، ص 51، دارالکتب السلميه،‬


                                              ‫62‬
‫چاپ بيست و دوم.‬

‫51. طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ج 31، ص 42، مطبوعاتي اسماعيليان قم.‬

                ‫61. ناصر مکارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج 21، ص 171.‬

 ‫71. طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ج 31، ص 731، مطبوعاتي اسماعيليان.‬

       ‫81. مجلسي، محمد باقر، بحارالنوار، ج 81، ص 882، مؤسسه الوفاء، بيروت‬

                                                                 ‫4041ق.‬

   ‫91. طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ج 31، ص 23، مطبوعاتي اسماعيليان.‬




                                   ‫72‬
28
29

Contenu connexe

Tendances

العيون و أسرارها
العيون و أسرارهاالعيون و أسرارها
العيون و أسرارهاmemo2008
 
صلاة النوم
صلاة النومصلاة النوم
صلاة النومadelsaad
 
Accessbility Workshop V1
Accessbility Workshop V1Accessbility Workshop V1
Accessbility Workshop V1Amal Abduallah
 
تخلص من المماطلة
تخلص من المماطلةتخلص من المماطلة
تخلص من المماطلةNaif Z
 
چۆنیەتی بەرزکردنەوەی پلەی زانستی - How to Promote the Scientific Title
چۆنیەتی بەرزکردنەوەی پلەی زانستی - How to Promote the Scientific Title چۆنیەتی بەرزکردنەوەی پلەی زانستی - How to Promote the Scientific Title
چۆنیەتی بەرزکردنەوەی پلەی زانستی - How to Promote the Scientific Title Zana Azeez
 
Adt Introduction
Adt IntroductionAdt Introduction
Adt Introductionmahnazz
 
Egypit 150
Egypit 150Egypit 150
Egypit 150ALRoA
 
اللائحة النهائية للمستفيدين من تغيير الإطار بالمادة 109 من النظام الأساسي بعد...
اللائحة النهائية للمستفيدين من تغيير الإطار بالمادة 109 من النظام الأساسي بعد...اللائحة النهائية للمستفيدين من تغيير الإطار بالمادة 109 من النظام الأساسي بعد...
اللائحة النهائية للمستفيدين من تغيير الإطار بالمادة 109 من النظام الأساسي بعد...wikitehouna
 
04 apologismos συνηγορος του παιδιου
04 apologismos συνηγορος του παιδιου04 apologismos συνηγορος του παιδιου
04 apologismos συνηγορος του παιδιουStratocaster Floydrose
 
Paul Ploumhans - PhD thesis - 2001
Paul Ploumhans - PhD thesis - 2001Paul Ploumhans - PhD thesis - 2001
Paul Ploumhans - PhD thesis - 2001Paul Ploumhans
 
รายงานการศึกษาค้นคว้าด้วยตนเอง
รายงานการศึกษาค้นคว้าด้วยตนเองรายงานการศึกษาค้นคว้าด้วยตนเอง
รายงานการศึกษาค้นคว้าด้วยตนเองSiwaporn_Yaiklang
 

Tendances (20)

العيون و أسرارها
العيون و أسرارهاالعيون و أسرارها
العيون و أسرارها
 
صلاة النوم
صلاة النومصلاة النوم
صلاة النوم
 
خصوبة
خصوبة   خصوبة
خصوبة
 
Accessbility Workshop V1
Accessbility Workshop V1Accessbility Workshop V1
Accessbility Workshop V1
 
تخلص من المماطلة
تخلص من المماطلةتخلص من المماطلة
تخلص من المماطلة
 
التربية الابداعية للاطفال
التربية الابداعية للاطفالالتربية الابداعية للاطفال
التربية الابداعية للاطفال
 
چۆنیەتی بەرزکردنەوەی پلەی زانستی - How to Promote the Scientific Title
چۆنیەتی بەرزکردنەوەی پلەی زانستی - How to Promote the Scientific Title چۆنیەتی بەرزکردنەوەی پلەی زانستی - How to Promote the Scientific Title
چۆنیەتی بەرزکردنەوەی پلەی زانستی - How to Promote the Scientific Title
 
Soalat Term 3
Soalat Term 3Soalat Term 3
Soalat Term 3
 
Soalat Term 2
Soalat Term 2Soalat Term 2
Soalat Term 2
 
Adt Introduction
Adt IntroductionAdt Introduction
Adt Introduction
 
Egypit 150
Egypit 150Egypit 150
Egypit 150
 
J1
J1J1
J1
 
Vehicle Tracking
Vehicle TrackingVehicle Tracking
Vehicle Tracking
 
اللائحة النهائية للمستفيدين من تغيير الإطار بالمادة 109 من النظام الأساسي بعد...
اللائحة النهائية للمستفيدين من تغيير الإطار بالمادة 109 من النظام الأساسي بعد...اللائحة النهائية للمستفيدين من تغيير الإطار بالمادة 109 من النظام الأساسي بعد...
اللائحة النهائية للمستفيدين من تغيير الإطار بالمادة 109 من النظام الأساسي بعد...
 
א.א.רוטשטיין
א.א.רוטשטיין א.א.רוטשטיין
א.א.רוטשטיין
 
04 apologismos συνηγορος του παιδιου
04 apologismos συνηγορος του παιδιου04 apologismos συνηγορος του παιδιου
04 apologismos συνηγορος του παιδιου
 
Paul Ploumhans - PhD thesis - 2001
Paul Ploumhans - PhD thesis - 2001Paul Ploumhans - PhD thesis - 2001
Paul Ploumhans - PhD thesis - 2001
 
Τρια χρόνια ΥΔΕ
Τρια χρόνια ΥΔΕΤρια χρόνια ΥΔΕ
Τρια χρόνια ΥΔΕ
 
Magistere nicolas
Magistere nicolasMagistere nicolas
Magistere nicolas
 
รายงานการศึกษาค้นคว้าด้วยตนเอง
รายงานการศึกษาค้นคว้าด้วยตนเองรายงานการศึกษาค้นคว้าด้วยตนเอง
รายงานการศึกษาค้นคว้าด้วยตนเอง
 

اصلی

  • 1. ‫مقدمه‬ ‫بحث از واقعة شگفت انگیز و محیرالعقول معراج پیامبر اعظم صلی ا علیه و آله از‬ ‫جمله مباحسث جنجال برانگیزی بسه شمار می‌ایسد کسه از دیرباز تاکنون، بر سسر زبان و قلم‬ ‫جریان داشته است. برخی از اندیشمندان و مفسران به فراخور بضاعت و توان علمی‬ ‫خود، در ای سن زمین سه مطالب سی را ب سه رشت سة تحری سر درآورده و دیدگاه‌های خود را مطرح‬ ‫س‬ ‫س‬ ‫س‬ ‫س‬ ‫س‬ ‫س‬ ‫سساخته‌اند. در ایسن مجال در پسی ارائه تحلیلی کوتاه از دو بُسعد عقسل و وحسی، و گذری بر‬ ‫آثار تربیتسسی پدیدة معراج اسسست. علت اعجاب برانگیسسز بودن پدیدة معراج، جسسسمانیت‬ ‫س‬ ‫س‬ ‫س‬ ‫س‬ ‫عروج پیامبر صلی ا علیه و آله به عوالم دیگر است. شکی نیست که اگر این واقعة‬ ‫تاریخی و سیر آسمانی، مربوط به روح پیامبر یا صرفا مربوط به عالم رؤیا باشد، برای‬ ‫هیچ شخصی تعجب برانگیز نیست و هیچ کسی در مقام انکار آن بر نخواهد خاست و‬ ‫در حقیقت نقطة افتخار‌آمیزی برای مقام شامخ پیامبر خاتم قلمداد نخواهد شد. از این‬ ‫رو، تمام اهتمام در این نوشتار کوتاه، بر اثبات معراج آسمانی آن حضرت با هردو بعد‬ ‫جسسم خاکسی و روح ملکوتسی اوسست کسه در دیدگاه دانشمندان اسسلمی، حقیقتسی قابسل‬ ‫قبول و اثبات برای دیگران است، و در طول تاریخ اسلم نیز پیوسته مورد تحلیل برخی‬ ‫از اندیشمندان اسلمی قرار گرفته است.‬ ‫توجیهات عقلنی معراج‬ ‫در آغاز سخن، شایسته است به بررسی جایگاه عقلی این حادثة عظیم تاریخی- قبل‬ ‫از اسستناد بسه قرآن و احادیسث- و تحلیسل عقلنیست بپردازیسم. در نگاه نخسست، عقسل آدمسی‬ ‫غیر قابل باور می‌داند که روح انسان با بدن خاکی او در همة شرایط همگام باشد و‬ ‫او را در هم سه ج سا همراه سی نمای سد. آنچ سه مس سلّم و قاب سل درک اس ست، همان مقدار از‬ ‫س‬ ‫س‬ ‫س‬ ‫س‬ ‫س‬ ‫سس‬ ‫همراهسی عادی‌ اسست کسه در عموم انسسان‌ها قابسل اتفاق می‌باشسد؛ هماننسد همراهسی‬ ‫1‬
  • 2. ‫روح و بدن و پیمودن مراتب مختلف هستی در عالم رؤیا یا همراهی این دو در مسائل‬ ‫روزمرّة زندگسی و کارهای عادی کسه بسه وسسیله جسسم انسسان و بسا نظارت و تدبیسر روح‬ ‫انجام می‌پذیرد. اما تبعیت جسم خاکی از روح در غیر از محدودة دنیا، امری نامعهود و‬ ‫نامأنوس است و نمی‌توان با قواعد ظاهری و فهم عمومی بشر به سادگی به ادراک‬ ‫آن دسست یازیسد. بسا ایسن همسه، از آنجسا کسه مسا ایسن مطلب را امری مسسلّم و قابسل تحقّسق‬ ‫می‌دانیم، جا دارد چند توجیه عقلنی را برای آن بیان نماییم.‬ ‫توجیه نخست‬ ‫برخسی از فلسسفة بزرگ اسسلمی بر ایسن باورنسد کسه جسسمانیت معراج باشکوه پیامسبر‬ ‫اعظم صلی ا علیه و آله بدین‌سان قابل توجیه می‌باشد که تبعیت بدن از احکام روح‬ ‫در همة انسان‌ها، برابر نیست؛ در برخی از افراد عادی، روح متوجه به امری است که‬ ‫ایجاد آن را مطالبه می‌نماید، اما بدن آنها به نافرمانی از روح می‌پردازد و به احکام آن‬ ‫تمکیسن نمی‌نمابسد. ایسن قانون در خصسوص بدن مبارک پیامسبراعظم صسلی ا علیسه و آله‬ ‫صسادق نیسست و دربارة ایشان، موضوع کامل ً برعکسس اسست. دلیسل آنان بر ایسن مدعسا،‬ ‫این است که جسم مبارک پیامبر صلی ا علیه و آله در نهایت لطافت است و همانند‬ ‫آن را در اجس سام دیگ سر نمی‌توان یاف ست و بن سا بر قاعدة »اشتراک معنوی وجود« کسه از‬ ‫س‬ ‫س‬ ‫س‬ ‫س‬ ‫س‬ ‫قواعد مهم عقلی به شمار می‌اید، افق هر بدنی از حیث مرتبة وجود، مرتبط و متصل‬ ‫بسسه افسسق وجودی روح اسسست و تناسسسب مسسستقیمی میان جسسسم و روح یسسک انسسسان‬ ‫حکمفرماسست. ایسن قاعده در باره پیامسبر صسلی ا علیسه و آله در بالتریسن و کامل‌تریسن‬ ‫حسد قابسل تطبیسق اسست؛ زیرا روح بلنسد ایشان بسه سسبب بال بودن و تسسلّط کاملش بر بدن‬ ‫خود، باعث عروج جسم به ملکوت و آسمان‌ها شد.‬ ‫استاد سید ابوالحسن رفیعی قزوینی در جای دیگر می‌گوید: چون رسول اعظم صلی‬ ‫ا علی سه و آله ب سه مقام محبوبی ست کام سل و مرتب سة »قرب الفرای سض« در درگاه خداونسد‬ ‫س‬ ‫س‬ ‫س‬ ‫س‬ ‫س‬ ‫س‬ ‫س‬ ‫دست یازیده است و در حقیقت از مرتبة محبّ بودن به محبوبیت رسیده است، بسیار به‬ ‫جسا بود کسه از یسک سسو خداونسد متعال، محبوب خود را بسه منزلگاه خود، یعنسی بسه عوالم‬ ‫هستی که ملک واقعی اوست، دعوت کند و از سوی دیگر چنین دعوتی نیز اقتضا دارد‬ ‫که مدعوّ این میهمانی باشکوه، قادر و محیط بر پیمودن تمام آن عوالم باشد.‬ ‫2‬
  • 3. ‫بی نهایت بودن ماده در فلسفه و فیزیک‬ ‫ماده دو اصطلح عمده و اصلي دارد که از آنها اصطلحات ديگري نيز براي ماده‬ ‫ساخته شده است. اصطلح ماده در فلسفه به معني جوهري است که قابل همه صور‬ ‫جسماني است. اين جوهر، حقيقتي عقلي است و با حس قابل درک نيست. حقيقت‬ ‫اين ماده قابليت صرف بودن است که هيچ فعليتي جز همين قابل صرف بودن ندارد.‬ ‫از اين ماده به ماده اولي، هيولي اولي، قوه محضه، قوه نامتعيّن و قوه جوهري نيز‬ ‫تعبير مي شود. حکماي اسلمي معتقد که ماده به اين معني يکي بيش نيست ؛ يعني‬ ‫ماده اولي واحد شخصي بوده از حيث زماني نيز قديم زماني است. يعني زماني نبود‬ ‫که ماده اولي نباشد در عين حال ماده اولي حادث ذاتي و معلول است.‬ ‫.‬ ‫اصطلح دوم ماده همان است که در علم فيزيک مطرح است و مرادف است با نوع‬ ‫جسماني در فلسفه؛ ذره مادي بنيادي که فيزيکدان ها به دنبال کشف آن هستند در‬ ‫اصطلح فلسفه »جوهر فرد« گفته مي شود که اگر اولين نوع جسماني است. البته‬ ‫هنوز علم فيزيک موفق به کشف اين ذره نشده است .بنيادي ترين ذره اي که تا به‬ ‫حال کشف شده » کوارک « است . بنابراين ماده فيزيک ، معادل با جسم در فلسفه‬ ‫نيست بلکه مرادف با نوع جسماني است ؛ چون از نظر فلسفه جسم ، هم امري‬ ‫عقلي و غيرحسّي است هم مثل ماده اولي واحد شخصي است. بنابراين ماده‬ ‫فيزيکي چه به معني انواع جسماني و چه به معني ذره بنيادين - که ممکن است‬ ‫همان »کوارک « يا ذره اي کوچکتر از آن باشد - مي تواند کثير باشد. اما سؤال اين‬ ‫است که آيا مي تواند بي نهايت باشد؟‬ ‫.‬ ‫3‬
  • 4. ‫اکثر فيزيکدان ها ي امروزي در سايه نظريه» نسبيّت عامّ « و مدل کيهاني‬ ‫»انفجاربزرگ «معتقدند که عالم ماده، محدود است و نمي تواند ابعاد بي نهايت‬ ‫داشته باشد؛ و روشن است که در ابعاد محدود وجود بي نهايت ذره محال است.‬ ‫نسبت عام مدعي است که فضا در اثر جرم انحنا پيدا مي کند ؛ فضاي سه بعدي اگر‬ ‫انحنا پيدا کند چهار بعدي مي شود ؛ بنابراين فضاي کل عالم ماده در اثر ماده عالم‬ ‫داراي انحنا است ، نظير يک سطح الستيک که اگر وزنه اي روي آن قرار گيرد، در آن‬ ‫فرد رفتگي ايجاد مي کند . اگر کلمه »نسبت عام« را در اينترنت جستجو بفرماييد‬ ‫تصاويري از انحناء فضا را مي توانيد به دست آوريد ؛ از طرف ديگر مدل کيهاني‬ ‫انفجار بزرگ مدعي است که عالم ماده از يک نقطه و با يک انفجار فوق عظيم پديد‬ ‫آمده است ادوين هابل در سال 4291 تا 9291 م با اندازه گيريهاي دقيق نشان داد که‬ ‫ستارگان و کهکشان ها در حال دور شدن از همديگرند. گويي همه کهکشان ها روزي‬ ‫در يک نقطه جمع بودند و با يک انفجار عظيم مثل ترکش هاي يک بمب که در هوا‬ ‫منفجر شده است در حال دور شد از آن نقطه هستند. لذا فيزيکدان ها مدعي شدند‬ ‫که روزي تمام ماده عالم در يک نقطه متمرکز بوده است که از آن نقطه تعبير مي‬ ‫شود به »گوي آتشين نخسيتن« خود همين مدل انفجار بزرگ به تنهايي بي نهايت بوده‬ ‫ابعاد عالم را نفي مي کند. چون عالم از يک نقطه شروع شده و در حال انبساط‬ ‫است پس اندازه آن نمي تواند بي نهايت باشد چون در آن صورت در عرض بي نهايت‬ ‫سال بايد کهکشان ها آن قدر از هم دور مي شدند که ناپديد مي شدند در حالي که‬ ‫بسياري از کهکشان ها براي ما قابل مشاهده اند. و نسبت عام ادعا مي کند که اگر‬ ‫4‬
  • 5. ‫چکالي متوسط عالم ماده بيشتر از 5 ضرب در 01 به توان )72-( کيلوگرم بر متر‬ ‫مکعب باشد انحناء عالم ماده به قدري خواهد بود که عالم ماده روزي در خود فرو‬ ‫خواهد ريخت و جاذبه مواد عالم آن را به نقطه آغازين باز خواهد گرداند؛ ولي اگر‬ ‫چگالي عالم کمتر از اين مقدار باشد انبساط آن ابدي خواهد بود. اگر ذرات عالم ماده‬ ‫بي نهايت يا نزديک به بي نهايت ) بي نهايت حدّي (بود آلن بايد عالم در خود فرو مي‬ ‫ريخت و اساسا گوي نخستين نبايد منفجر مي شد. بنابراين طبق نظريات مورد قبول‬ ‫فيزيکدانان امروزي ذرات عالم و ابعاد آن محدود است.‬ ‫.‬ ‫اما در بين فيزيکدان ها افراد نه چندان معروفي هم وجود دارند که نظريه انفجار‬ ‫بزرگ يا نسبيت عام را نمي پذيرند و مدل هاي ديگري براي عالم ارائه مي دهند که‬ ‫طبق برخي از آنها ممکن است بتوان از بي نهايت بودن ابعاد جهان و به تبع آن از بي‬ ‫نهايت بودن ذرات جهان دفاع کرد.‬ ‫اما به نظر مي رسد که از نظر فلسفي هر دو سوي مساله را به نوعي بتوان اثبات‬ ‫کرد يعني هم محدود بودن ابعاد جهان و تعداد ذرات آن را هم بي نهايت بودن انواع‬ ‫جسماني را .‬ ‫در حکمت متعاليه اثبات مي کنند که عالم ماده داراي وحدت شخصي است؛ يعني کل‬ ‫عالم ماده يک پيکر واحد است و بين تمام اجزاء آن ربط وجودي حاکم است از اين‬ ‫رو وجود خلء حقيقي را هم انکار مي کنند که امروزه علم فيزيک هم آن را تأييد مي‬ ‫کند و عالم را سراسر پر از انرژي و نيرو مي داند ؛ و لزمه ي واحد شخصي بودن، در‬ ‫موجود مرکب از اجزاء محدود بودن اجزاء است؛ چون تشخّص فرع بر تعيّن است و‬ ‫5‬
  • 6. ‫تعيّن موجود ماهوي به حدّ ماهوي آن است و يکي از حدود ماهيّات مادّي کميّت است‬ ‫؛و يکي از اقسام کمّ، عدد است. لذا تا موجود مادي تعيّن عددي نداشته باشد‬ ‫تشخّص پيدا نمي کند. به همين علت وجود انسان يا درختي که بي نهايت جزء داشته‬ ‫باشد محال است؛ کما اينکه وجود انساني به طول بي نهايت هم محال است. در مورد‬ ‫عالم ماده نيز همينطور است. بنابراين عالم ماده در هر لحظه محدود به اندازه است.‬ ‫.‬ ‫از طرفي در حکمت متعاليه اثبات مي شود که ماده اولي قديم زماني است، لذا از بي‬ ‫نهايت سال پيش عالم ماده بوده است و تا بي نهايت سال بعد هم خواهد. بنابراين‬ ‫اگر مدل انفجار بزرگ درست باشد پس قبل از انفجار بزرگ نيز عالمي ديگر بوده‬ ‫است و قبل از آن نيز عالمي ديگر تا بي نهايت و بعد از تخريب بزرگ و متمرکز شدن‬ ‫مواد عالم در يک نقطه نيز دوباره عالمي نو از مواد عالم پديد مي آيد و اين روند تا‬ ‫بي نهايت سال ادامه مي يابد و در هر عالمي ميلياردها نوع جسماني و افراد آنها پديد‬ ‫مي آيند که در فلسفه آنها را »حوادث زماني« گويند بنابراين در گذشته، بي نهايت‬ ‫حوادث زماني و موجودات جسماني وجود داشته اند ، در آينده نيز بي نهايت موجود‬ ‫جسماني پديد خواهند آمد. اما لزمه اين امر آن نيست که ذرات بنيادين عالم ماده هم‬ ‫بي نهايت باشد.‬ ‫.‬ ‫البته مطلبي هم در حکمت متعاليه مطرح است که ممکن است از آن بر احتمال وجود‬ ‫بي نهايت عالم استدلل شود آن مطلب اين است که ماده اولي قابليت صرف است و‬ ‫مي تواند هر صورتي را بپذيرد. اولين صورتي که ماده در عالم ما پذيرفته است،‬ ‫صورت جسماني است اما از کجا معلوم که ماده، صور ديگري غير از صورت جسماني‬ ‫6‬
  • 7. ‫را هم نپذيرد. صوري که از حواس ما پوشيده است. مثل ممکن است غير از صورت‬ ‫جسماني که سه بعدي است صور ديگري مثل صورت چهار بعدي، پنج بعدي و صورت‬ ‫‪n‬بعدي هم وجود داشته باشد ؛ که در صورت وجود داشتن از ديده ي ما پنهان خواهند‬ ‫بود؛ چون موجود چهار بعدي اگر در عالم سه بعدي حاضر شود تنها سه بعد آن ديده‬ ‫خواهد شد و به عبارت ديگر ما سايه آن را خواهيم ديد ولي گمان خواهيم کرد که آن‬ ‫يک موجود سه بعدي است. لذا مي توان فرضيه ي وجود بي نهايت عالم را مطرح‬ ‫کرد. امروزه در فيزيک نوين نيز فرضيه ي عالم 01 بعدي مطرح است که مدعي است‬ ‫عالم چهار بعدي ما ) 3 بعد فضايي + بعد زمان ( يک دو قلوي 6 بعدي هم دارد.‬ ‫لکن اين فرضيه نيز نمي تواند وجود بي نهايت ذره بنيادي را ثابت کند چون دليلي که‬ ‫فلسفه بر محدوديت عالم ماده اقامه کردند شامل کل عالم ماده است نه فقط عالم‬ ‫اجسام. اگر تعداد زيادي عالم ماده هم موجود باشد، باز همه ي آنها در مادي بودن‬ ‫مشترکند و تفاوت آنها فقط در صورت خواهد بود و وحدت شخصي که فلسفه مدعي‬ ‫آن هستند وحدت شخصي عالم ماده است لذا طبق اين نظريه تمام اين عوالم‬ ‫فرضي اجزاء يک پيکر واحد خواهند بود.بنابراين از نظر فلسفي ابعاد عالم ماده و‬ ‫مقدار ذرات آن محدود است ؛ ولي انواع جسماني و حوادث زماني بي نهايتند.‬ ‫پاسخ انیشتین به نظریه ملصدرا درمورد معراج جسمانی‬ ‫پیامبر اکرم‬ ‫7‬
  • 8. ‫در اینجا اینشتین مطالعات قرآنی خود را اینگونه در پاسخ فیلسوف ایرانی)مل صدرا(‬ ‫مذکور می آورد:‬ ‫...تو گفتارهایquot; قرآنquot; را نیز زیر پا نهاده ای! مگر داستان مرغان وابراهیم در قرآن‬ ‫نیامده است؟ و باز آن همه آیات دیگر که صراحت دارند در: زنده شدن همین جسم‬ ‫دنیائی فیزیکی...درآن عالم. که جناب آقای بروجردی در جوابیه ی نامه ی ))ایکس -‬ ‫41(( }...می گویند...{: اعتقاد به معاد جسمانی –‬ ‫لزمه)= ضروری( دین اسلم و صریح آیات قرآن است. من)= اینشتین( نیز همین‬ ‫عقیده را دارم...quot;.‬ ‫آنگاه اضافه نمودم که:quot; اگر ملصدرا }.........دقتی داشت - در می یافت که در بحث{‬ ‫معراج جسمانی پیامبراسلم که صریح قرآن مقدس است ازاین قانون بهره برداری‬ ‫کند وبگوید شاید جسم شریف آن بزرگوار)=پیامبر-ص( بر اثر سرعت بسیار- مبدل‬ ‫به))نور و انرژی(( شده و بتواند براحتی از شیشه و هر مانع دیگری عبور کندquot;.‬ ‫آری - جواب نامه را توسط همان شخص )ناشناسی که نامه را داده بود( در آن مکان‬ ‫برای }...فیلسوف...{ فرستادم.‬ ‫8‬
  • 9. ‫نظرانیشتین در مورد معراج جسمانی‬ ‫اینشتین)فوت 5591 م( در رساله ی پایانی عمر خود با عنوان: quot;دی ارکلرونگquot; ‪Die‬‬ ‫4591 – ‪ Erklaquot;rung - von: Albert Einstein‬یعنی:quot;بیانیهquot; که در سال 4591 آن را‬ ‫در امریکا و به آلمانی نوشته است - اسلم را بر تمامی ادیان جهان ترجیح‬ ‫میدهد و آن را کاملترین ومعقولترین دین می داند. .‬ ‫این رساله در حقیقت همان نامه نگاری محرمانه ی اینشتین با آیت ا العظمی‬ ‫بروجردی )فوت 0431ش =1691م( است که توسط مترجمین برگزیده شاه ایران‬ ‫محرمانه صورت پذیرفته است اینشتین در این رساله quot;نظریه نسبیتquot; خود را با آیاتی از‬ ‫قرآن کریم و احادیثی از )نهج البلغه( وبیش از همه )بحارالنوار( علمه مجلسی )که‬ ‫از عربی به انگلیسی توسط حمید رضا پهلوی )فوت 1731ش( و.. .ترجمه وتحت نظر‬ ‫آیت ا بروجردی شرح می شده( تطبیق داده و نوشته که هیچ جا در هیچ‬ ‫9‬
  • 10. ‫مذهبی چنین احادیث پر مغزی یافت نمیشود وتنها این مذهب‬ ‫شیعه است که احادیث پیشوایان آن نظریه ی پیچیده quot;نسبیتquot; را‬ ‫ارائه داده ولی اکثر دانشمندان نفهمیده اند.‬ ‫از آنجمله حدیثی است که علمه ی مجلسی در مورد معراج جسمانی رسول‬ ‫.‬ ‫اکرم)ص( نقل میکند که: هنگام برخاستن از زمین دامن یا پای مبارک پیامبر به ظرف‬ ‫آبی میخورد و آن ظرف واژگون میشود.اما پس از اینکه پیامبر اکرم)ص( از معراج‬ ‫جسمانی باز میگردند مشاهده میکنند که پس از گذشت این همه زمان هنوز آب آن‬ ‫ظرف در حال ریختن روی زمین است ...اینشتین این حدیث را از گرانبهاترین بیانات‬ ‫علمی پیشوایان شیعه در زمینه ی quot;نسبیت زمانquot; دانسته و شرح فیزیکی مفصلی بر آن‬ ‫مینویسد...همچنین اینشتین در این رساله quot;معاد جسمانیquot; را از راه فیزیکی اثبات‬ ‫میکند)علوه بر قانون سوم نیوتون=عمل وعکس العمل(. او فرمول ریاضی معاد‬ ‫جسمانی را عکس فرمول معروف quot;نسبیت ماده و انرژیquot; میداند:‬ ‫.‬ ‫2‪M=E:C2<<E=M.C‬‬ ‫یعنی اگر حتی بدن ما تبدیل به انرژی شده باشد دوباره عیناquot; به ماده تبدیل شده و‬ ‫زنده خواهد شد. او همچنین در همین رساله عقیده ی به quot;وحدت وجودquot; را از‬ ‫خرافات های شایع شده توسط مل صدرا تلقی کرده و آن را از دیدگاه quot;فیزیک‬ ‫کلسیکquot; و quot;فیزیک نسبیتیquot; به شدت مورد حمله قرار می دهد ...بطور خلصه: او‬ ‫میگوید: هر موجودی دارای حیطه و مرز فیزیکی خاص خود است)حیز وجودی( که‬ ‫امکان ندارد با موجود یا وجود دیگری اتحاد یا وحدت داشته یا بیابد...در رابطه با‬ ‫01‬
  • 11. ‫quot;عقلquot; نیز با کمال شگفتی - انیشتین نظریه ی اخباریون شیعه را ) که‬ ‫عقل را نسبی میدانند و در حریم شرع و دین آن را بکار نمیبرند(‬ ‫صحیح دانسته و میگوید: حق با اخباری های شماست وهنوز زود‬ ‫است که مردم این را بفهمند.‬ ‫در ادامه نیز فرمول ریاضی خاصی برای quot;عقل نظری بشرquot; ارائه داده و quot;نسبیتquot; آن‬ ‫.‬ ‫را اثبات میکند... اینشتین در این کتاب همواره از آیت ا بروجردی با احترام و به‬ ‫لفظquot;بروجردی بزرگquot; یاد کرده و از شادروان پروفسور حسابی نیز بارها با‬ ‫لفظquot;حسابی عزیزquot; یاد کرده است.‬ ‫ادامه بحث اینشتین پیرامون اینکه quot;عقلquot; فقط ابزار شناخت مذهب حق است و نه‬ ‫منبع احکام مذهب/ چون به گفته ی او راه رسیدن به دین و مذهب حق راهی است‬ ‫quot;فیزیکیquot; و قابلquot;تجربهquot; اما راه رسیدن به احکام و مسائل یک دین و مذهب راهی‬ ‫است quot;مستسافسیسزیکیquot; و quot;غیر قابل تجربهquot; که احتمال خطا در آن خیلی قوی است. این‬ ‫همان نظرquot;اخباریهاquot; میباشد( : … بارها نیز گفته ام که من)اینشتین( تنها توانستم از‬ ‫3% نیروی مغز خودم بهره ور شوم !و با وجود این همه اکتشافات)من(در مباحث‬ ‫پیچیده ی فیزیک نظری/ جرئت ندارم که در مورد دستورهای)احکام( شریعت اسلم‬ ‫به عقل خودم اعتماد کنم/ چون:١( هنوز ٧٩% از فکر من بکار گرفته نشده/ و چیزی‬ ‫که اکنون ٣% از تعقل )من( گمان میکند آن را فهمیده/ شاید اگر افزوده شود تا به‬ ‫٠٠١% - که تعقل معصومان و پیامبران است - برسد/ نه تنها آن)چیزی را که عقل من‬ ‫گمان میکرد فهمیده( رد کند/ بلکه شاید)آن ٧٩%( مطالبی را بفهمد که ماوراء قدرت‬ ‫11‬
  • 12. ‫تصور این ٣% باشد و به این )تعقل( بخندد!!! پس عقلی که هنوز دوران طفولیت‬ ‫خود را نیز نگذرانده هرگز به کار استخراج دستورهای)احکام( حساس دین و شریعت‬ ‫مردم نخواهد آمد. و شاید اکنون خیلی از واقعیت ها )نیز( برای این عقل ضعیف)سه‬ ‫درصدی( خنده آور باشد!!!‬ ‫موضعگیری اینشتین در قبال فلسفه و فلسفه‬ ‫من همچنین با بافته های فلسفی در مباحث فیزیک نظری نیز مخالف بوده و هستم و‬ ‫بارها تاکید کرده ام که quot;فقط از راه تجربه و استدلل مستحکم ریاضی میتوان در‬ ‫فیزیک نظری ارائه ی نظریه کردquot; و گرنه ما هم چون ملصدرا خواهیم شد که‬ ‫quot;افلکquot; را از جنس quot;شیشهquot; می پنداشته !!! بعقیده من )اینشتین( درک ما از نظم‬ ‫عجیبی که بشکلی بی نهایت در این عالم خلقت پی ریزی شده هرگز انتها پذیر هم‬ ‫نخواهد بود. و هرچه دانش ما فزونی یابد درک ما از دقایق طبیعت نیز بیشتر و هم‬ ‫ظرافت مندانه تر خواهد شد. بنظر منquot;فیزیک نظریquot;عبارت است از: تضارب ذهن‬ ‫انسان در تجربه های حسی ملموس/ تا نتیجه ی صحیح بدست آیدquot; و من)اینشتین( در‬ ‫». ‪reflection‬‬ ‫امریکا این فرمول را quot;بنیاد فیزیک نظریquot; اعلم کرده ام‬ ‫‪« experiences = acquaintance‬‬ ‫)تفکر ضرب در تجربیات مساوی است با: شناخت (. و به اختصار} ‪ :{ R . E = A‬و‬ ‫بعقیده من/ فکر و تعقل محض/ محرک ذهن انسان است بسوی درک هر واقعیت.‬ ‫فکر و تعقلی که با اندک تلش می تواند قوانین پیچیده و دور از هر خیال بافی را -‬ ‫21‬
  • 13. ‫که خداوند / این مهندس فیزیکی عالم خلقت / آنها را برهرجزء آن)عالم خلقت( حاکم‬ ‫و جاری ساخته است بفهمد و برای آنها quot;فرمول های ریاضی قابل آزمایشquot;ارائه دهد/‬ ‫یقیناquot;)این فکر و تعقل که این قدرت را دارد( هر تحقیق دیگری نیز در این عالم‬ ‫فیزیکی )نه در عالم متافیزیکی( می تواند انجام دهد. پس: quot;دین و مذهب نیز- که‬ ‫توسط پیامبران دارای جسم)فیزیکی( ابلغ می شوند با تعقل سالم/ قابل تحقیق‬ ‫هستند و وجدان هرعاقلی محرک وی بسوی تحقیق در مورد مذهب است. حضرت‬ ‫عالی)آقای بروجردی( در جواب نامهquot;ایکس ٤١quot;بیان نمودید که:quot;در روایت های مذهب‬ ‫شیعه/ تفکر در مورد ذات خداوند و نیز صفات او و کلquot;در هرچیزی که مختص خداوند‬ ‫است ممنوع )حرام(است ... بلی/ در روایت های ما )شیعیان( ترغیب شده که: در مورد‬ ‫خلقت و آثار نظم و طبیعت مخلوق خدا تفکر و اندیشه کنیدquot;. پس من )اینشتین( نیز‬ ‫مبتنی بر فرمایش شما ازquot; فلسفه ی به اصطلح: اسلمیquot;نفرت دارم و از همان‬ ‫نوجوانی هم )از فلسفه( متنفر بودم و آن را دروغ پردازی و خیال بافی شیادانی می‬ ‫دانستم که میخواهند با عقلquot;محدودquot;بشری/ خدا و صفاتquot;نامحدودquot; وی را مورد‬ ‫بررسی قرار دهند. و این حماقت محض است!!! ... آنها )فلسفه( مطرود دنیای امروز‬ ‫هستند. حدیث ٧ از باب quot;نهی از کلم و تفکر درخداquot;- اصول کافی/ شیخ کلینی- کتاب‬ ‫توحید- ٠١حدیث در این رابطه در این باب + ٢١ حدیث در بابquot;نهی از وصف خداquot; و ...‬ ‫نیز شیخ صدوق در این رابطه ٥٣ حدیث در باب ٧٦ )پایان( کتابquot;توحیدquot;وحدیث ٣ باب‬ ‫٠٦ را میآورد.‬ ‫31‬
  • 14. ‫اتساع زمانی‬ ‫”اتساع زماني: معجزه ي قرآن“‬ ‫بسيار عجيب است كه مسلمانان از معادله ي ديگري استفاده مي كنند تا اين مطلب را‬ ‫آشكار نمايند كه فرشتگان به سرعت نور شتاب مي گيرند.‬ ‫.‬ ‫قرآن آنها در يك آيه بيان مي كند كه ظاهرا زمان براي فرشتگان با سرعت ثابت از‬ ‫براي انسانها كمتر مي گذرد.‬ ‫.‬ ‫كه اين مطلب با نسبيت خاص اينشتين صدق مي كند كه در آن نيز در سرعتهاي بال‬ ‫زمان براي اشيايي با آن سرعت آرام تر مي گذرد.‬ ‫.‬ ‫مسلمانان از نسبيت خاص اينشتين و اين آيه استفاده كرده اند تا از اين مطلب كه‬ ‫فرشتگان در حقيقت به سرعت نور شتاب مي گيرند حمايت كنند.‬ ‫.‬ ‫آيه: quot;فرشتگان در يك روز به او )مذكر( صعود كردند كه اين معادل پنجاه هزار سال‬ ‫41‬
  • 15. ‫براي انسان استquot;!‬ ‫در اينجا فرشتگان يك روز را معادل پنجاه هزار سال براي انسان گذر مي كنند. )زمان‬ ‫در مقابل زمان و نه زمان در مقابل فاصله مانند آيه ي قمري قبل اگرچه طبق نظريه‬ ‫ي نسبيت خاص اينشتين و بوسيله ي اين تغييرات زمان )تاخيرات زماني( بدست آمده‬ ‫به عنوان يك ادعا از مسلمين )كه واقعا آن فرشتگان به سرعت نور شتاب مي گيرند(‬ ‫را مي توانيم تصديق يا انكار كنيم .‬ ‫.‬ ‫اين ادعا مي تواند در دو دقيقه تصديق شود كه آنگاه هيچ نيازي به عقايد كوركورانه‬ ‫نخواهد بود.‬ ‫آلبرت اينشتين يك مسلمان نبود اما يهودي اي بود كه نظريه ي معروف نسبيت خاص را‬ ‫ارائه داد.‬ ‫.‬ ‫هرچه سرعت بيشتر بشود زمان آرام تر مي گذرد.‬ ‫.‬ ‫در بيرون يك ميدان گرانشي زمان اينگونه است:‬ ‫.‬ ‫∆5.0^ )2^‪t=∆t0/ (1-v^2/c‬‬ ‫جاييكه ∆0‪ t‬زماني مي باشد كه براي متحرك بوسيله ي متحرك معادل است.‬ ‫.‬ ‫∆‪ t‬زماني است كه براي متحرك معادل گذر ايستگاهي است.‬ ‫.‬ ‫51‬
  • 16. ‫‪ V‬سرعتي است كه به شاهد ايستگاهي نسبت داده مي شود.‬ ‫.‬ ‫∆0‪ t‬زماني است كه براي فرشتگان مي گذرد.‬ ‫)يك روز زماني است كه معادل زمان براي انسانها است. )پنجاه هزار سال قمري در‬ ‫دوازده ماه قمري بر سال ∆‪ t‬قمري در 166123.72 روز بر ماه قمري و ‪ V‬سرعت‬ ‫فرشتگان در اين مورد است. )كه ما قصد داريم آنرا حساب و با سرعت شناخته شده‬ ‫ي نور مقايسه كنيم(. سرعت نور در خل 854.297992 كيلومتر بر ثانيه است‬ ‫.‬ ‫.‬ ‫از معادله ي بال مي توانيم آن سرعت ناشناخته را حساب كنيم:‬ ‫5.0^ )2^‪v=c (1-∆t0 ^2/∆t‬‬ ‫حال بهتر است اظهارات مسلمين را در معادله جايگزين كنيم و ببينيم كه فرشتگان‬ ‫مسلمين واقعا به سرعت نور شتاب مي گيرند يا نه؟‬ ‫.‬ ‫ارقام را از آيه در اين معادله جايگزين مي كنيم:‬ ‫.‬ ‫5.0^))2^)166123.72*21*00005(/2^1(-1( ‪v =c‬‬ ‫18999999999999999.0 * ‪v = c‬‬ ‫61‬
  • 17. ‫‪v = 299792.4579999994 km / s‬‬ ‫اين اتساع زماني )تغييرات زماني( نشان مي دهد كه فرشتگان در بيرون از ميادين‬ ‫گرانشي به سرعت نور شتاب مي گيرند. )كمي كمتر از سرعت نور زيرا جرم دارند.‬ ‫اين نمي تواند يك تصادف باشد زيرا سرعت حساب شده دقيقا يكسان با آيه ي قمري‬ ‫قبلي همچنين در بيرون از يك ميدان گرانشي است.‬ ‫.‬ ‫مسلمانان همواره مي پرسند كه چگونه يك مرد بي سواد 0041 سال پيش توانسته‬ ‫اتساع زماني و هسته نسبيت را بدست آورد!‬ ‫ممکن یا غیر ممکن بودن عروج جسمانی پیامبر)ص( طبق‬ ‫نظریه ماده و انرژی‬ ‫.‬ ‫براي روشن شدن زواياي مختلف بحث ناچاريم که در گام نخست، اقوال مختلف مطرح‬ ‫شده در اين باره را ذکر کنيم و در گام بعدي با ذکر ادله و شواهد و قرائن، قول‬ ‫صحيح را مشخص نماييم.‬ ‫الف. اقوال درباره ي کيفيت معراج پيامبر)ص(:‬ ‫.‬ ‫درباره کيفيت معراج رسول گرامي چهار نظريه وجود دارد:‬ ‫.‬ ‫1. معراج پيامبر)ص( در تمام مراحل روحاني بوده است؛ يعني روح به صورت تخليه از‬ ‫جسد، اين عوالم را طي کرده است.‬ ‫.‬ ‫71‬
  • 18. ‫2. معراج پيامبر روحي بوده اما نه به صورت تجرد از بدن بلکه به صورت رؤيا و‬ ‫برزخي بوده و تمام اين عوالم را به صورت رؤياي صادقه سير کرده است.‬ ‫.‬ ‫3. سير پيامبر از مسجد الحرام تا مسجد القصي جسماني و روحاني بوده و از آنجا به‬ ‫بعد روحاني بوده است.‬ ‫.‬ ‫4. سير حضرت در تمام مراحل جسماني و روحاني بود و همه جا را با تن و روان‬ ‫سير نموده است. اين قول مشهور ميان دانشمندان شيعه است.‬ ‫.‬ ‫بررسي ديدگاه ها:‬ ‫.‬ ‫ديدگاه نخست؛ کساني که نتوانسته اند اين سير و معراج را به صورت جسماني هضم‬ ‫کنند با چنين تفسيري کوشيده اند تا اين حقيقت را به نحوي براي افکار عمومي قابل‬ ‫هضم نموده و از استبعاد آن بکاهند. اما بايد توجه داشت که قائل شدن به جسمانيت‬ ‫معراج پيامبر)ص( هيچ محذور عقلي را به دنبال ندارد. خصوصا اين که بشر امروزي‬ ‫در سايه دستيابي به وسايل پيشرفته ي خود از قبيل فضاپيماها توانسته است که راه‬ ‫آسمان را به روي خود بگشايد و در اين فضاي بي انتها سير کند و چه بسا پيشرفت‬ ‫علم و دانش بشر و اختراع وسايل مدرن تر بتواند بر سرعت و برد سفرهاي فضايي‬ ‫بيفزايد.‬ ‫و از طرفي اين تفسير، با ظهور برخي از آيات قرآن درباره معراج سازگار نيست.‬ ‫خداوند متعال در سوره اسرا مي فرمايد: »سبحان الذي اسري بعبده ليل من المسجد‬ ‫الحرام الي المسجد القصي الذي بارکنا حوله؛ منزه است خدايي که شبانگاه بنده ي‬ ‫81‬
  • 19. ‫خود را از مسجد الحرام تا مسجد القصي که اطراف آن را برکت داده ايم برد«.‬ ‫.‬ ‫از آنجا که متبادر از لفظ »عبد« همان شخصيت خارجي است که از تن و روان ترکيب‬ ‫يافته است لذا تحقق لاقل قسمتي از معراج ]سير از مکه تا قدس[ به صورت‬ ‫جسماني روشن و واضح است و در کنار اين آيه روايات بسيار صريحي درباره ي‬ ‫جسماني بودن معراج وجود دارد که راه بر تفاسير ديگر مي بندد.‬ ‫ديدگاه دوم: ابن شهر آشوب اين ديدگاه را به فرقه ي »جهميه« نسبت داده است.‬ ‫همان گونه که گذشت بر اساس اين تفسير پيامبر اسلم)ص( در رؤياي صادق، سير از‬ ‫مکه به بيت المقدس و از آنجا به آسمان ها و ... را به نظاره نشسته اند و در عين‬ ‫حال جسم حضرت در بستر خود آرميده بود و سير نکرد.‬ ‫مستندات اين ديدگاه: دو روايت در اين باره وجود دارد:‬ ‫.‬ ‫1. عايشه نقل مي کند که »ما فقد جسد رسول ا ولکن اسري بروحه؛ جسد‬ ‫پيغمبر)ص( در شب معراج منتقل نشد ولي روح ايشان به معراج رفت«.‬ ‫.‬ ‫2. »ان معاويه بن ابي سفيان کان اذا سئل عن مسري رسول ا قال کانت رؤيا من‬ ‫ا صادقه؛ معاويه در پاسخ به پرسشي درباره ي کيفيت معراج پيامبر گفت اين امر از‬ ‫جمله رؤياهاي صادقه ي الهي بود است«.‬ ‫3. برخي کوشيده اند با همگون سازي معراج پيامبر با ماجراي خواب حضرت ابراهيم‬ ‫که در قرآن به آن اشاره شده، آن را توجيه کنند پس همان گونه که به ابراهيم‬ ‫موضوع قرباني کردن فرزندش در خواب اطلع داده شد. حوادث و رويدادهاي شب‬ ‫91‬
  • 20. ‫معراج در خواب به پيامبر عرضه شده است و در قرآن نيز به معراج پيامبر با تعبير رؤيا‬ ‫اشارت رفته است »و ما جعلنا الرؤيا التي اريناک ال فتنه للناس؛ ما آن رؤيايي را که به‬ ‫تو نشان داديم فقط براي آزمايش مردم بود«.‬ ‫.‬ ‫اين عده با تطبيق رؤياي مورد اشاره در آيه بر واقعه ي معراج نتيجه گرفته اند که‬ ‫معراج پيامبر سيري در عالم رؤيا بوده است.‬ ‫.‬ ‫نقد ديدگاه دوم:‬ ‫.‬ ‫1. همانگونه که گذشت ظاهر آيات و روايات گواه بر تحقق لاقل بخشي از معراج به‬ ‫صورت جسماني است و با تأويل به رؤياي صادقه سازگار نيست.‬ ‫.‬ ‫2. اگر واقعه ي معراج صرف رؤيا بود ديگر جا نداشت که آيات قرآني اين قدر درباره‬ ‫آن اهميت داده و سخن بگويند و در مقام اثبات کرامت درباره ي پيامبر برآيند بنابراين‬ ‫آيات در مقام منت نهادن است و درعين حال ثناي بر خداي سبحان است ]سبحان الذي‬ ‫...[ که چنين پيشامد بي سابقه اي را پيش آورده و چنين قدرت نمايي عجيبي را انجام‬ ‫داده و پرواضح است که مسأله ي قدرت نمايي با خواب ديدن به هيچ وجه نمي سازد.‬ ‫.‬ ‫خلصه، خواب ديدن پيغمبر بي سابقه و قدرت نمايي نيست چون خواب را همه کس‬ ‫چه صالح و چه فاسد مي بيند و چه بسا فاسق و فاجر خواب هايي ببينند که بسيار‬ ‫عجيب تر از خواب هاي يک فرد متقي باشد.‬ ‫3. تاريخ اسلم نيز گواه صادقي بر تحقق معراج است؛ زيرا در تاريخ مي خوانيم:‬ ‫02‬
  • 21. ‫هنگامي که پيامبر)ص( مسأله ي معراج را مطرح کرد مشرکان به شدت آن را انکار‬ ‫کردند و آن را بهانه اي براي کوبيدن پيامبر دانستند اين به خوبي گواهي مي دهد که‬ ‫پيامبر هرگز مدعي خواب يا مکاشفه ي روحاني نبوده وگرنه اين همه سر و صدا‬ ‫نداشت.‬ ‫.‬ ‫4. روايات مورد استناد، به خاطر تعارض آشکار با روايات معارض ديگر، از درجه ي‬ ‫اعتبار ساقط است از اين روست که ابن شهر آشوب، عائشه را در زمره ي کساني به‬ ‫حساب مي آورد که قائل به معراج جسماني پيامبرند و وجود روايات روشن معارض‬ ‫باعث شده که نويسندگان محترم تفسير نمونه دو روايت مذکور را داراي جنبه ي‬ ‫سياسي دانسته و بيان آنها را براي خاموش کردن جنجال درباره ي معراج پيامبر‬ ‫قلمداد کرده اند، نه اين که واقعا چنين معاني مورد قبول گويندگان آن باشد.‬ ‫وانگهي، روايت عايشه از نظر تاريخ وقوع معراج نامعقول مي نمايد چرا که تمام‬ ‫راويان حديث و تاريخ نويسان اتفاق کلمه دارند که معراج قبل از هجرت به مدينه واقع‬ ‫شده در حالي که ازدواج رسول خدا با عايشه پس از هجرت و در مدينه آن هم پس‬ ‫از گذشت مدتي از هجرت اتفاق افتاده است.‬ ‫از آن مهمتر معاويه نه موصوف به صفت عدالت است و زمانی که معراج در مکه واقع‬ ‫شده است او و پدرش _ ابوسيفان _ از مشرکان, بلکه سران بوده اند و همان کسانی‬ ‫بوده اند که از اين قضيه برای انکار و کوبيدن پيامبر بهره بردند. اين توجيه دوم او نيز‬ ‫در اندامه انکار نخست اوست.‬ ‫با توجه به مطالب گذشته بايد گفت پايين آوردن معراج پيامبر در حد يک رؤياي صادق‬ ‫12‬
  • 22. ‫قطعا باطل است.‬ ‫5. اما در مورد آيه ي 06 سوره اسراء بايد گفت که نمي توان اين آيه را با توجه به‬ ‫شأن نزول هاي مختلف که درباره ي آن مطرح شده بر معراج پيامبر تطبيق داد.‬ ‫خصوصا اين که ادله گذشته و روايات صريح چنين تطبيقي را بر نمي تابند.‬ ‫.‬ ‫علمه طباطبايي در تفسير اين آيه مي فرمايند »خداوند متعال بيان نفرموده که‬ ‫رؤيايي که به پيامبرش عرضه داشته است چه بوده است و در ديگر آيات آنچه که اين‬ ‫آيه را تفسير کند وجود ندارد.‬ ‫نتيجه آن که با اين آيه نمي توان وقوع معراج را در عالم رؤيا اثبات کرد.‬ ‫ديدگاه سوم و چهارم:‬ ‫.‬ ‫در اين باره بايد گفت که، ظاهر آيه اول سوره اسراء و نيز روايات متعدد، بر اثبات‬ ‫جسماني بودن مرحله ي اول معراج پيامبر يعني سير از مسجد الحرام تا مسجد‬ ‫القصي دللت دارد، پس جسماني بودن اين مقدار از معراج را مي توان قطعي‬ ‫دانست. اما سخن درباره ي مراحل بعدي معراج است که آيا جسماني بوده يا به نحو‬ ‫روحاني تحقق يافته است؟ در اين باره مشهور دانشمندان و محققان اسلمي با توجه‬ ‫به ظهور روايات و نيز درک چنين معنايي از آيات سوره نجم که بيانگر مراحل بعدي‬ ‫سير پيامبر است؛ نظريه ي جسماني بودن ساير مراحل معراج پيامبر را پذيرفته اند.‬ ‫.‬ ‫در عين حال با توجه به برخي روايات و نيز بعضي تفاسير از آيات سوره نجم نمي‬ ‫توان نظريه روحاني بودن ساير مراحل معراج را به طور قطع مردود دانست؛ از اين‬ ‫22‬
  • 23. ‫رو، برخي از دانشمندان اين نظريه را پذيرفته اند و علمه طباطبايي اين تفسير را‬ ‫جايز شمرده و آن را محتمل مي دانند. البته در صورتي که اين روحاني بودن به معناي‬ ‫قول دوم يعني رؤيا تفسير نشود.‬ ‫.‬ ‫ب . درباره ناسازگاري ظاهري معراج جسماني پيامبر)ص( با نظريه ماده و انرژي در‬ ‫فيزيک، نکاتي تأمل شدني است:‬ ‫.‬ ‫1. علوم تجربي، و از جمله فيزيک بر مفاهيمي که مستقيما با تجربه هاي حسي‬ ‫پيوسته بوده و قضايايي که آن ها را به يکديگر مي پيوندد، استوار است؛ چنين صورتي‬ ‫از امور نمي تواند کسي را راضي کند که به راستي و داراي فکري علمي است)آلبرت‬ ‫انيشتاين، فيزيک و واقعيت، ترجمه محمد رضا خواجه پور، خوارزمي، تهران.‬ ‫.‬ ‫در حقيقت، بهره جويي تنها از داده هاي حسي، نمي تواند هم چون علوم رياضي و‬ ‫عقلي، نظريه هاي علوم ياد شده را از استحکام و قطعيت بهره مند کند. نظريه‬ ‫نسبيت، دگرگوني هاي پديد آمده در مکانيک نيوتني کلسيک، اصل ماندگار گاليله،‬ ‫نظريه ميدان و... مؤيد اين ادعاست )همان، ص 74(.‬ ‫هر چند تا زماني که نظريه هاي موجود با مطرح شدن نظريه خلف آن از سوي‬ ‫فيزيکدانان به قوت خود باقي است، ولي به هر حال اين احتمال درباره آن ها وجود‬ ‫دارد که دستخوش دگرگوني شده و از اعتبار بيفتند. موضوع تغيير پذيري نظريه هاي‬ ‫فيزيک تا بدانجاست که يکي از فيزيکدانان آلماني در اين باره مي گويد: »هر فيزيک‬ ‫دان تجربي مي داند که روش هاي مستقيم و غير مستقيمي وجود دارند که در‬ ‫بسياري از موارد که روش مستقيم ناموفق بوده، روش غير مستقيم توانسته است‬ ‫32‬
  • 24. ‫کمک هاي زياد و مفيدي انجام بدهد. حتي مهم تر از اين بايد گفت: اين نظر متداول و‬ ‫خوش ظاهر، ديگر مردود شده است که: تنها وقتي يک مسأله در فيزيک شايستگي‬ ‫بررسي دارد که، از قبل بدانيم جواب قطعي براي آن وجود دارد« )ماکس پلنک،‬ ‫فلسفه فيزيک، ترجمه محمد عترتي خسروشاهي، بقعه، تهران 1831، ص 55(.‬ ‫2. با توجه به دگرگوني ياد شده در عرصه قوانين علوم تجربي و از جمله فيزيک،‬ ‫تحول پذيري نظريه ماده و انرژي به گونه اي که با ماجراي معراج جسماني پيامبر هم‬ ‫خوان شود، امري دور از ذهن و ناممکن نيست.‬ ‫.‬ ‫3. افزون بر انگاره دگرگوني پذيري در نظريه ماده و انرژي، در تبيين معراج جسماني‬ ‫پيامبر، رويکرد ديگري نيز وجود دارد و آن انتساب و استناد اين اقدام به خداوند است.‬ ‫در چشم اندازي کوتاه، کارهاي خداوند را فراتر از ويژگي هاي عالم ماده مي يابيم؛‬ ‫آيا ماجراي لرزيدن حضرت ابراهيم)ع( در آتش، با قوانين ظاهري ماده، ناسازگار نمي‬ ‫نمايد؟ آيا انعقاد نطفه حضرت مريم)ع( به دور از روند طبيعي پديد آمدن انسان، که‬ ‫ترکيبي از اسپرم و اوول است، نيست؟ و صدها ماجراي ديگر. حقيقت آن است که‬ ‫خداوند دو گونه ايجاد دارد: آفرينش خلقي و امري. آفرينش خلقي، روند طبيعي عالم‬ ‫ماده را سپري مي کند ولي ايجاد امري، فراتر از آن بوده و به قول قرآن کريم با يک‬ ‫»کن« و اراده الهي پديد مي آيد: »انما قولنا لشيء اذا اردناه ان نقول له کن فيکون؛‬ ‫وقتي چيزي را اراده مي کنيم، فقط به آن مي گوييم موجود باشد، بل فاصله موجود‬ ‫مي شود« )نحل، آيه 04(.‬ ‫.‬ ‫آن معماري که همه قانون مندي هاي عالم را پي ريخته است، خود نيز مي تواند همه‬ ‫42‬
  • 25. ‫آنها را به چالش کشيده و ناهمگون با آنان، اقداماتي انجام دهد. او همچنان که مي‬ ‫تواند خاصيت سوزانندگي را از آتش بگيرد، نيز مي تواند جسم پاک پيامبرش را، فراتر‬ ‫از قانون ماده و انرژي در يک چشم به هم زدن در عوالم گوناگوني سير دهد.‬ ‫معرفی برخی منابع:‬ ‫.‬ ‫منبعي براي مطالعه بيشتر: جي . اچ جينز، فيزيک و فلسفه، ترجمه عليقلي بياني،‬ ‫مرکز انتشارات علمي و فرهنگي .‬ ‫،‬ ‫52‬
  • 26. ‫پي نوشت ها:‬ ‫.‬ ‫1. سبحاني، جعفر، منشور جاويد، ج 6، ص 871، مؤسسه امام صادق، قم، چاپ اول‬ ‫5731.‬ ‫2. اسرا، آيه ١‬ ‫.‬ ‫3. سبحاني، جعفر، منشور جاويد، ج 6، ص ٨٧١.‬ ‫.‬ ‫4. ر.ک: بحارالنوار، ج 81، مؤسسه الوفاء، بيروت، 4041ق.‬ ‫.‬ ‫5. ابن شهر آشوب مازندراني، المناقب، ج 1، ص 671، انتشارات علمه، قم ٩٧٣ 1‬ ‫.‬ ‫6. مجلسي، محمد باقر، بحارالنوار، ج 81، ص 482، مؤسسه الوفاء، بيروت، 4041ق.‬ ‫7. طبري، محمد بن جرير، تفسير طبري، ج 51، ص. ٦١‬ ‫.‬ ‫8. صافات، آيه ٢٠ 1.‬ ‫.‬ ‫9. اسراء، آيه ٠ 6.‬ ‫.‬ ‫01. طباطبايي، محمد حسين، الميزان، ج 31، ص 23، مطبوعاتي اسماعيليان قم.‬ ‫11. موسوي همداني، محمد باقر، ترجمه تفسير الميزان، ج 31، ص 92، دفتر‬ ‫انتشارات اسلمي، ج 5، 4731.‬ ‫21. ناصر مکارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج 21، ص 51، دارالکتب السلميه،‬ ‫چاپ بيست و دوم.‬ ‫31. ابن شهر آشوب مازندراني، المناقب، ج 1، ص 671، انتشارات علمه، قم 9731.‬ ‫41. ناصر مکارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج 21، ص 51، دارالکتب السلميه،‬ ‫62‬
  • 27. ‫چاپ بيست و دوم.‬ ‫51. طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ج 31، ص 42، مطبوعاتي اسماعيليان قم.‬ ‫61. ناصر مکارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج 21، ص 171.‬ ‫71. طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ج 31، ص 731، مطبوعاتي اسماعيليان.‬ ‫81. مجلسي، محمد باقر، بحارالنوار، ج 81، ص 882، مؤسسه الوفاء، بيروت‬ ‫4041ق.‬ ‫91. طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ج 31، ص 23، مطبوعاتي اسماعيليان.‬ ‫72‬
  • 28. 28
  • 29. 29