Num70daryaknar شماره 70 نشریه دریاکنار
•
0 j'aime•46 vues
🌊 *دریاکنار از نشریات با سابقه استان بوشهر* 🆔️ @daryaaknar 🌐 http://daryaaknar.ir/ ♻️ https://chat.whatsapp.com/EkWPbr0n53aEPW2HQixCcH 📲https://wa.me/989211487009
Recommandé
Contenu connexe
Tendances
Plus de mehran sultany nezhad
Plus de mehran sultany nezhad (20)
Num70daryaknar شماره 70 نشریه دریاکنار
- 1. تومان ۵۰۰۰ قیمت 2022 فوریه 26 -1443 رجب 24 -۱۴۰۰ ماه اسفند 7 شنبه *70 *شماره سوم سال ) اورول جرج ( . است عمومی روابط کار کارها باقی ،شود منتشر خواهند ینم که خبری انتشار یعنی نگاری هروزنام 4 5 3 8 مردمپرطنینصدای 1 هستند کشور گاز و نفت صنعت افتخارات از جنوبی پارس گاز مجتمع کارکنان 6 محیط ایمنی ،بهداشت کل مدیر نفت وزارت غیرعامل پدافند و زیست ی حوزه مسائل حل بر تاکید ضمن و زیست محیط ایمنی ،بهداشت پارس گاز مجتمع در غیرعامل پدافند ،همدلی ی سایه در :گفت جنوبی دار اولویت مسائل کارگروهی و تالش نهایی نتیجه حصول تا را مجتمع در .کرد خواهیم دنبال ،مدیرعامل با نشست در انصاری مظاهر مجتمع ستادی و پاالیشگاهی مدیران مناسبت به تبریک ضمن شد برگزار تمامی :گفت شعبان ی خجسته اعیاد هایلسا در که درخشانی افتخارات در بهداشت و ایمنی حوزه در اخیر است شده اخذ مختلف های قسمت و کارکنان شما کاری تعهد حاصل .باشد می پرتالش مدیران های حمایت :کرد بیان ادامه در انصاری مجموعه زیر های شرکت عامل مدیران مدیرعامل بخصوص و نفت وزارت ی (هادی جنوبی پارس گاز مجتمع اخیر های سال در )فرهنگ زاده هاشم HSE حوزه در تعالی و رشد موجبات مدیران این به اکنون و نموده فراهم را . کنیم می افتخار بزرگ محیط ایمنی ،بهداشت کل مدیر وزارت غیرعامل پدافند و زیست خوشبختانه :کرد خاطرنشان نفت ی مجموعه در درخشان سوابق طبق این ، جنوبی پارس گاز مجتمع بزرگ رسیده تکامل به اکنون عظیم مجتمع شما که تعهدی با هستم خوشحال و شود شود می برگزار »تقریب میدان «مرد وبینار گرمسیریسحر )مصنوعیهوش(کنشگر صنعت در انقالبی ،خودران های ماشین نقل و حمل و نفتی های هفرآورد تن هزار ۶۴ عرضه شیمیوپتر جمع در بوشهر استان فارس خلیج دانشگاه جهان برتر های هدانشگا مستمر صورت به مهم این و دارید کارکنان ادامه گذشته به نسبت بیشتری شتاب با و این در بیشتری شکوفایی شاهد و کندیم پیدا .بود خواهیم کشور گازی بزرگ مجتمع که کاری ماموریت اولین در :گفت وی شما جمع در حضور به شد داده اختصاص یهسای در ،مجتمع پرتالش کارکنان و مدیران مشکالت و مسائل تمامی گروهی کار و همدلی در را جنوبی پارس گاز مجتمع در حوزه این مطلوب ی نتیجه حصول تا نفت وزارت سطح .کرد خواهیم دنبال سال در حیاتی های اولویت :داد ادامه انصاری HSE و تولید بخش در رو پیش سال و جاری امیدواریم و دهیمیم قرار امور راس در را خط در مجتمع تالشگر نیروهای کنار در بهترین شاهد کشور اقتصادی ی جبهه مقدم .باشیم رویدادها شورای جلسه در رستمیان محمدهادی اجرا به اشاره با بوشهر استان مسکن تأمین و شهرها در مسکن تولید جهش طرح شدن در :داشت اظهار بوشهر استان روستاهای های هبرنام از یکی که مسکن جهش ملی طرح تدوین برنامه اساس بر است دولت محوری .شود یم ساخته مسکونی واحدهای شده 4 طول در مسکونی واحد هزار 40 ساخت وی و داد قرار اشاره مورد را بوشهر استان در سال از بیش ساخت استان این ساالنه سهم :کرد بیان .است روستایی و شهری مسکونی واحد هزار 10 نحوه به بوشهر استاندار عمرانی امور معاون مسکونی واحدهای ساخت برای زمین واگذاری جهش قانون اساس بر :کرد تصریح و پرداخت برای اراضی چنانچه ،مسکن تأمین و تولید ،دولتی مؤسسات سوی از مسکن ساخت واگذار و معرفی ها نسازما و ها هوزارتخان تواند یم کشور امالک و اسناد ثبت ،نشود .کند صادر شهرسازی و راه سازمان نام به را سند طرفه کی محوری برنامه عنوان هب را مسکن تأمین رستمیان و دانست استان مدیریتی تیم اصلی دغدغه و دولت عدم و ها هبخشنام تفسیر اساس همین بر :کرد تصریح .نیست پذیرفتنی نیاز مورد های نزمی تأمین در همکاری برای زمین واگذاری در ادارات همکاری بر تأکید با وی :کرد تصریح مسکن تولید جهش طرح اجرا در تسریع دولت اختیار در تر عسری بوشهر استان ادارات مازاد های نزمی .گیرد قرار مسکونی واحدهای ساخت های هپروژ اجرا برای تاکنون اینکه بیان با بوشهر استاندار عمرانی امور معاون تولید جهش طرح در استان در نفر هزار 50 حدود ابتدای از :کرد نشان خاطر اند هکرد نام تثب مسکن نفر 386 و هزار 49 تعداد مسکن تولید جهش طرح .اند هکرد نام ثبت سامانه در متقاضی عنوان هب استان در خبر شده نام تثب متقاضیان پایش از رستمیان در متقاضی 386 و هزار 49 از :کرد بیان و داد 976 و هزار 22 تاکنون مسکن تولید جهش طرح از نفر 865 و هزار یک و شده پاالیش آنان از نفر .اند هکرد واریز تومان میلیون 40 کدام هر متقاضیان کردند نامتثب مسکن ملی نهضت طرح در هایبوشهر از نفر هزار ۵۰ هستند کشور گاز و نفت صنعت افتخارات از جنوبی پارس گاز مجتمع کارکنان :)نفت وزارت عامل غیر پدافند و زیست محیط ایمنی ،بهداشت کل (مدیر انصاری مظاهر
- 2. تومان ۵۰۰۰ قیمت 2022 فوریه 26 -1443 رجب 24 -۱۴۰۰ ماه اسفند 7 شنبه *70 *شماره سوم سال 2 شعر پناه نیست که است سیاهی چشمان ی سرمه دل خون نیست که است سپاهی چو نگاهش کرد غارتی وشی مهتاب صورت شبم به شد گر جلوه نیست که است پگاهی چو تمامم بدر آن محو توام دیدار ی لحظه آن ی اندیشه در من نیست که است گواهی راه یفاصله بر جاده کویر به جاری شده حیاتی آب ی چشمه سلطان ِمنزلگه خندان و خندیدم شد باز چشمم دو وقتی شدی پایان غم و درد بر و شد پنهان ام دلتنگی شدی تو ِرویای از خواندم می دعا ِزسب ِدگنب بر سبحان و لب ِرذک و گفتم می اذان شب هر شدی زندانیم و دلتنگم ،سازدم یم و سوزم می باران چون که اینک ،ببار هجران آتش بر شدی ولی گشتم تو ِدنبال من ِهما ای سر آسیمه پنهان یی عشوه با دلم ِ حوض در که دیدم شدی شدی اّوح دلم در تو شدم آدم من که وقتی جانان من ِجان ای شدم چشمانت ِمجذوب شدی در نهان ِگنج ،من ِلیالی دل ِویران ی خانه کسی بی ِهای سایه بر شدی تابان و خورشیدی در مرا ِهرا شب که وقتی بود کرده معما خود شدی قرآن و آیه چون بال پر ِرمسی این در من ِرویای زیباترین ،دل ِایّوح ،نهان ِگنج مرغان ی مجموعه آن از سیمرغی قاف در شدی ساکن دل ِ عرش در !ام دیده من را سیمرغ شده شدی سلطان ِهمنزلگ ،خود به اینک ببال دل ای کریمی محمد فتمتنیا ،خیال فکرو در را تو !!!نیافتم رویا و درخواب گرفتم را ات پی و دوییدم ...دوختم ریسمان به ریسمان ،را آسمان ...شتافتم سویت به ،حیران و غمزده سخنی ،سخن بر زبانی ...نداشتم زبان بر ،ندیدم برخود چاره سرم از را فکرت ...پراندم عقل سر بر کردم عهد کردم فراموش ،بیایم از و کردم کز ای گوشه گریستم خود غم یوسفی مریم اخالق آموزگار باباست ،عرفانم گاه سجده و حاجات قبله باباست ،احسانم و جود ُمادن قلبم قوت عاشقی عطرنوبهار و دادار جلوه باباست ،عهدوپیمانم شکوه ،عادل قاضی فصل در ،آموخت من به رنگی یک که آن شباب باباست ،احسانم اوج تا ،مرا همواره برد هرکجا ،گشایم مشگل و مامن بوده که آن باباست جانانم جان آن ،خالقم یکتا بعد من تاب عالم خورشید آخرین و اولین باباست ،عرفانم روح نورالهی پرتو پایان بی نور من ِپایان بی ِرنو ای مرا مانی می مهتاب من ِچشمان ِبیداری ِ پس در خالق تندیس شب بخش روشنایی ای مرا مانی می مهتاب من ِجان بی پیکر بر مرهمی مهرت آنکه ای نشد جاویدان غوغای چنین این انجیل و تورات من ِجاویدان شیدای کند آغوشت که آن ای برکنم محنت پای تا را تو خوانم می آهسته این آید سامان که شاید من سرگردان ِرافکا از نافذ امیدی دارم جهان در پروردگارم این از قفل برگشاید تا من زندان ِخاموشی بهادری سارا زمان ماند بسته پنجره پشت ها دست را میوه سبدهای کردند رها پله روی کردند رها سراشیبی در را ها پله پاها و گرفت ای تازه شکل چیز همه و داغ های بوسه از که هایی لب داشتند ترک شدند تر کشید فرو را ای تازه های باران خاک تازه های گل و دادند تری تازه های مرده بوی گذشت گندمزارها تمام از مرگ گندمزارها تمام واز شدند ها خیابان وارد هایی مترسک آشفته پژواک هایم اشک ها ستاره به شوند می بدل دانم نمی دانم نمی ام پرنده اعماق و اوج از که سقوط ی زمزمه دهد می سر فریاد فریاد فریاد یا دیوارها میان که یابد می را خود تنها صوفی جمالی سوفیا ،بوده آموزگارم هم که آن من همراز هم بوده و مرا؛ همدل و یاور باباست جانم چون هرتشُش ،اوحیدرقلی نام ست ..وجدانی... ،بوده درهرمحفلی که آن باباست ،خوانم غزل بشوق...وجدانی...یاد در بود هرلحظه که آن باباست یزدانم چو ،را مقامش دارم می پاس وجدانی زهرا خزان ِ میزبانی کرد جهانی را صبرم که را نگاهی بخشم نمی کرد تبانی احساسم که را چشمی دو آن طلسم بر نیست مرهم که سنگی دل خواهم نمی قلبم رانیَپ دل را دل که انکاری ُو ِراجبا همین کرد میلی بی ُو اکراه با که را نگاری جویم نمی میهمانی ،حس هر ِز خالی ی سفره بر مرا کرد گشت نثارم لحظه هر که خاموشی دهایّتمر کرد میزبانی را غم که شد آن قربانی دلم جانم بر تاباند را مهر ِروح ُو بود بهارم سَپ ُو عشق ِگل شد شکوفا کرد خزانی من با آن و آبی ِرفک در ُو بودم زمینی نانی رَپ دو ،دریا ُو ردُب دریا به را ُنگمت که کرد شوکرانی ُو کرد نگاهش صید دلم قلبم با ساخت چندی کرد جانی ِدصیا ،رها ْ مفرط ِخشکی در آن پس مهجوری ُو ِجره بر قسم ُو عرفان ُو عشق بر قسم کرد جاودانی ،عاشق که عشقی ِهر پویم نمی بهروز هدیه کرونا نده ویراژ ههم این شدیم خسته کرونا نده معراج به روح نستان جان همه این دانی می خودت تو کرونا تو از ایم خسته خوانی؟ می خودت تو را خودت نام همه این است شده ها زبان ورد جا همه در تو نام است شده ها شبان شعر ایی گله هر پی در کنی کوش کمی و بیایی کاش کرونا کنی بیهوش همه پزشکان کادر این کمتر زدم داد خود کودک سر که بس ،ام خسته زدم فریاد همه این نزنی چیزی به دست است من درمان بهر ،واکسن که گویند همه است من جان ی عارضه بزنم باید چه گر شدیم کاشانه و خانه این از خسته کرونا شدیم دیوانه برو شد سفر تنگ ما دل و زندانی همه ما کرونا شدیم دربند دامان به دست همگی شدیم خداوند تو دست ز بازار ردّم شده گیر نزمی داده کف ز سرمایه و پول شده پیر او و ایی شده ما ی معرکه مگس خر کرونا ایی شده دنیا صدر ، طال بازار مثل بروی نم نم که است این همه ام دلخوشی بروی کم کم تو اسفند آخر همین تا سفر امسال برو و ببند رخت کرونا ببر تو چوچانگ بهر سوغاتی اندکی کارجو سمیه باران آواز من پاییزی دختر باران آواز زیر چشمانت توکای لرزاند می مرا احساس دلتنگ مرا و را باد که ای پنجره از تر دلتنگ گیرد می بغل باران از گلدانی با .کند می زمزمه را تو چشمان ترانه که زاده خواجه لیال پرندگان ی دوباره پرواز و بود ترس روی از ترس هم روزنامه های دکه تا بود رسیده روزنامه به را پالسیده های سبزی برد می خانه زدیم می دامن باطله های حرف به وما گرفتیم عجیبی لکنت ما را شمع و کردیم خاموش بریده های فوت با را ما ی دوباره تولد که آنقدر !نفهمید هیچکس عمران فرسا بهار توست دیگر نام بهار کنی می باز را اتاق پنجره که آنجا کنی می رها باد در را بلندت موهای گیرد می سیب عطر بوی خانه گیالس صورتی های شکوفه بوی اتاق و قنایی ابوالفضل تو رسالت بود داشتن دوست آغاز ،هایت چشم ی معجزه به من و آوردم ایمان بتاب من بر ،شدم که هم تبخیر بارم می شوم می شروع خودت از دوباره حیدری هادی ترس ای کرده مُگ را دیدنم ِچشم من ِچشم خواهد نمی تو جز به ، ای منظره کن پیدا را حسی ترس شود رها ات ذهن از تا لبانم اند بوسه ی تشنه ساردویی سامان روزگار من و ام هآمد پیش روزگار ِ جهت خالف ام هآمد گمشده يک دنبال صدا يک دنبال هوا ِشرجی روی كه كند یم پخش مثنوی خیس ِآبی ِشال يک دنبال سپیده يک میش و گرگ روی كه .رقصد یم جزه امینی طاهره تصمیم آخرین آورم می بیرون را ای خانه چهار پیراهن است کرده النه اش خانه هر در درد که هم هایم لباس دیگر زنند می زار تنم به کنم می دو به یکی لباسی جا با ام کرده آویزان لباس چه هر را اند دوخته برایم که هایی پاپوش حتی گذارم می خانه در پشت خیابانی باید هایش مغازه در سر که :اند نوشته وارد لبخند با «لطفا »شوید کنم پیدا را کار سبزه سهیال روی سحری در شبنمی نیست که است گیاهی که عادت شده بیقراری رها کرده مرا شانه آن به تکیه پیچکم نیست که است پناهی علیان حاج پونه خاطرات بين شود مي گريه ام خنده مانده جا تو از كه هايي عكس است خيس صورتم ِمثل صورتت ناخوانده شور ِمهمان اشك؛ است زندان شكل كه اتاقي در پيچيد من ِردو به خاطراتت مرگ حوالي در ،ريشه در ريشه روييد تنم از ،درد هم پشت !نه »«نو و شد تر كهنه ها روز شد بيابان تو ِدبع ها سبزه عمرم تمامي از بهار هر شد زمستان !نه.. پاييز ِ رنگ قبرت روی به سینی هفت بود دشمن و سیاه سینی هفت شاد مانده گلو در تاب بي بغض داد مي خبر مرا انهدام مي سال تحويل وقت خواهم باشم تو مزار كنار در باشد همين فقط آرزويم باشم تو كنار ديگر سال يسادات سادات منیره شد هوایی دوباره دلم ام لحظه در تکاپو پر تعصب بی و رها یاد از ام برده را نامم داد دستم زندگی را ام نامه :گفت که هست یادم نویسی می را نامه خود داشت خوبی خط دست آموخت خط من به دهم نمی تو به را هایم نوشته دست گفت اما باش خودنویس کنم می همراهت آب با بود کم تو خاک اگر و نباشی تنها تا سیالم من :گفتم نیست رکود پذیرای تاب مرا کنم؟ چه نباش سکون نگران و باش لحظه در گفت خواهم او نفس به معین وقت به را تو سالم رساند گندیده زمین این در کرد رهایم بردم یاد از را نامم کردم گم را ام نامه نکرد استشمامم هیچکس و ریختند می هایم ریه به دود طرف هر از کشیدم می نفس سخت کردم می احساس و می بدنم از هایی نئون تراود شود می پراکنده و پاهایم به زنجیر هم گاهی بستند می نکنم پرواز تا رسیدم آب به روزی اینکه تا بود راکد شوریدگی از لبریز و شود سرحال تا دمیدم او به شد سیال رود همچون بودیم روان باد همچون دویدیم می رسیدیم ساحل به هم با سمتم به دوید کودکی نشستیم پاهایش زنبق روی ما و پاشید رویم به را آب ناگهان :گفت مادرش به و خوبیست هوای چه به آوردم یاد به را نامم آنی ...شد هوایی دوباره دلم و اکرمی فائزه عام قتل غبار در آسماني و سكوت در عامي قتل دار غصه هاي سينه و مرگ طعم با عاشقي نفس هر درون در نهفته سمي خنجري تار و پود هاي نقشينه صدا بي شكافد مي خزان كابوس لبريز شود مي ها گل خواب بهار دامان به نابودي گرد نشيند مي پيكرش بر دل و جان از اي بوسه سپاري مي شمار بي مريضي و درد و غم پاسخ دهد مي شوم هاي پليدي شهر دروازه شود مي حصار و دام در وامانده نفريني شوي مي نفرتش هاي شعله زبانه دم هر كشد مي را عزيزت ياران مرگ انتظار نشستي به جانت و سرمايه رود مي ديدنش راه قصه قهرمان تو شوي مي ناگوار هاي تازه لباس دم هر ند ميك ولي تن بر اي نگار و نقش آن زير درنده حيواني خفته پليد ديو آن نه وادي اين در گفتم من آنچه زار بيشه سكوت وحشي ِمآشا خون كه يا شوي مي وقتي توست ناگزير سرنوشت روزگار مسير در سيگار همراه و دل هم شهنام تارا چرک و رخت شویند می رخت دلم در بند یک با ،دلم کند پهن کجا را رخت همه این ساید می و شوید می کند می بند گردن وبال و چرک هم هنوز ها رخت ندارد را رخت همه این ظرفیت دلم شوند شسته باید همچنان شوند ساییده و نو از دوباره و شوند کشیده بند به و ناپیدا انتهایش چرک هم هنوز ها رخت دار ادامه ساییدنشان گره انتظار در دلم بند خوردن کور ای گره خواهند می عصا کورها مردمک یا یا خواهند می دل رخت آورد؟ درمی اسارت به را بند رخت کدام سوال؟ شود می جدا چرک از رخت رخت؟ از چرک یا است چرک و رخت بین دلبستگی عجب رحیمی پریا سپید صدایت تیرباران آید می سراغم که کشد می تیر ام شقیقه و آیند می کوتاه سپیدهایم گیرم می گیجه غزل خودم نژاد علوی مرضیه جنگ را سیاهت و سرد پاهای از های چکمه پوره پاره دنیا بکش بیرون پوتین پور ایران هما حسین امام بیامد موال آن که صحرا این در بیامد زهرا ی ناله صدای دوست کعبه بر سفر راه این در بیامد غوغا عشق ز را محمد خونین دشت بر رسید و رفت حسین بیامد پیدا کسی یارا شد چه محبت و بازی پاک حدیث بیامد جانا سیرت خوش این از ضاللت و سوزان شنزار آن در بیامد زیبا العطش ندای برادر ماه بود که ابوالفضلی همتا بی معرکه آن در بیامد دست و جان ز و معبود راه در دل شیدا نظر یک در همی بیامد برادر بی ستیز کافر آن زینب بیامد عاشورا در صابر همی طاهایی مریم سیده
- 3. دلنوشته- داستان تومان ۵۰۰۰ قیمت 2022 فوریه 26 -1443 رجب 24 -۱۴۰۰ ماه اسفند 7 شنبه *70 *شماره سوم سال 3 داستان یسهمقا ،هیچگاه ،دانشگاه و مدرسه چگونه و خود داشتن دوست به را خود های عالقه یافتن ،مقابل در اما نداد آموزش ما به حسادت ،خود به گفتن دروغ دیگران با د وخ مقایسه و دیگران ما به ،باید که چه آن از فراتر را .داد آموزش ایران سمدار فقط ،دانم نمی تمام مدارس یا و بود اینگونه !..کشورها آموزش ما به هيچوقت اما دوست یکدیگر با که ندادند ،باشیم کنار در ما که ندادند شآموز ،هستیم یکدیگر مکمل هم گرفتیم یم یاد را این باید ما و کنیم تشویق را يکديگر که خوشحال یکدیگر پیشرفت با ..اما شویم حس ،بخواهند آنکه بدون در را ..و نفرت ،کینه ،حسادت .کردند زنده ما وجود تو اما بیست شده زهرا چرا- مست هوا آید می سیب بوی زندگی ی رایحه این از شده .بخش ی زاده آید می البنین ام یل . کرار حیدر را ها پرده ،کنید باز را ها پنجره ،بزنید کنار عشق پروای بی ِ هجوم بگذارید به راهی ادب و دالوری بالهای با بیابد دلهامان ،ادب حضرت ترینیم اسیری ما و . برادر حضرت و ها زمان ی همه ی اسطوره ،ها مکان .عباس ،عباس ،عباس پدر ،آوازه پر های فضیلت صاحب .ها خوبی تالطم به ِ قراران بی ِ دل قرار .افتاده عالم کنار گوشه در تو نام چقدر ،دلمان ِ ورد است زبانمان ورد ،قلبمان نجوای »ابوالفضل یا « ایم جسته مدد نام این به بسیار و .ایم گرفته جواب بسیار و با دلش ی نهانخانه در کسی هر ِ ناب قرارهای ، دارد قرارها عباس .عاشقی آنهایی و شما ،ما ، او ، تو ،من مثل .اند داده محبتش گرو در دل که چشمانش که است این نه مگر و دستانش در خورده گره قفل از کند می باز گره ابد تا و .کلید بی های .کوه باد درودت .جنگل باد سالمت های دشت در ،نور ترین خورشیدی . انتخاب صحرای نینواترین های شب در ،سن ُح ترین مهتابی ،فرات های دامنه ی تیره و ظلمانی روشن ،راه ها کهکشان وسعت به که .شدی راهنما و کردی بهر نگفتنی و پنهان دردهای طبیب دلهامان ی سراپرده به مداوا و شفا ،بزن سری ترین کلیدی کن معما حل و . فاتح و گشاینده . وفادار یار ترین عباس . برادر برادرترین . عشق ی زاده ،کرد تر قشنگ را دنیایمان آمدنت . زیباتر ،تر رویایی چشمانت به قسم که دستانت به درود و از وفاداری ،شکُم شکُم و شکَم شکَم ،کرد منتشر را مرامت شیدایی از مشحون که ات جاذبه پر ِ قلب . کرد برمال را مردانگی رسوم تمام ،است برادر بدیل بی الگوی این نیازمند جوانانمان چقدر و . هستند برابر در تسلیم و سکوت و جوانمردی سرمشق . عشق ِ سردار ساالرترین فرمان ِ تاریخ به تو و شد گلباران شعبان چهارم . آمدنت با کردی هدیه را خوشبویی گیریم می جشن منت ی دیده با را والدتت می دعوت لبخند بغل یک به را چشمانمان و ،کنیم های خطه تمام در پروازشان به ها پرنده تا . دهند ادامه بیدلی در که نوری ممتد و سفید خط ی ادامه تو . ای پراکنده عاشقی های افق بباران هامان زندگی بر را ادب و نور از بارشی . شویم هایت فرزانگی ِ تکامل از سرشار تا . پذیرش ِ دار معرکه ی اسوه . ها نابرابری ِ بدیل بی ِ تاز یکه ،عباس حضرت ،ها راستی ِ پرچمدار و جلودار مشتاق که آنهایی بر و زمین در ما بر والدتت ، آسمان در تواند مبارک مبارک مبارک :هنویسند » رحا « قبادی راضیه )فرهنگی(فرهیخته دلنوشته !شده سیاه خورشید بیشتر : گوید می آسمان به رو گوزن حال این با.است نادر اتفاق یک این ـ .شود می تکرار بار یک سال چند هر :گوید می مهربانی با و زند می لبخند .زیباست خیلی ـ : گوید می و زند می لبخند هم آهو خیال.کردی راهنمایی را ما ممنون ـ کردیم می فکر ما.شد راحت مان ،است افتاده اتفاق مشکل یک دوباره .است طبیعی پدیده یک فقط این اما نشیند می مترسک ی شانه روی کالغ به کج گردن با او که بیند می و .است دوخته چشم گرفتگی خورشید .بخورد تکانی دهانش که این بدون :پرسد می از او کالغ داری؟ احساسی و درک تو ـ برمی کسوف از را نگاهش مترسک نسیم.کند می نگاه کالغ به و دارد شانه سمت به را او گردن و وزد می می کالغ.دهد می تکان دیگرش ی از پر ی کله کند می فکر و ترسد .بکشد را او خواهد می مترسک کاه و پرد می اش شانه روی از سریع است راه در خبری ،آمد خبر « :قلم به اسدی بنی آذر )فرهنگی (فرهیخته :قلم به پور عالی نازنین )فرهنگی (فرهیخته ..توئه از بهتر زهرا ببین صدم؟ پنج و هفتاد و نوزده شدی ..که ره نمی گوشت تو اما بخون درس بشین گفتم بار هزار ما اصلی استعداد بدانیم آنکه بدون صورت همین به ما و ..کردیم می مقایسه زهراها با خودمونو ،بوده چی را درس ما از بهتر ذره یه زهراها که دیدم می وقتی و روی آسمون انگار.. دهند یم توضیح و کنند یم درک ..کردیم می گریه ها ساعت و شد می خراب سرمان شاید ما و داشته خوبی حفظیاتی هوش زهرا که صورتی در ..نوشتن شاید یا و موسیقی ،هنر در از بعد ما اکثر ،داشتیم متفاوت آرزوهای و استعداد ما همه رویاهای جای به که دیدیم و اومدیم خودمون به مدت یه .کنیم یم زندگی رو دیگران رویاهای داریم خودمون پیش در را خودمون راه و کردیم شروع اول از ،پس .گرفتیم از ..کنیم ناامید رو بقیه اینکه از ،ترسیدیم ماها از خیلی اما به عرضه بی یک تو که بگن بهمون همه و بشیم تنها اینکه ..معنایی تمام خودمون که کردیم زندگی رو کسی و موندیم همونجا که خوردیم رو شخصیتی اون حسرت همیشه و نبودیم ..باشیم نتونستیم هیچوقت داشته رو کردن شروع اول از شجاعت یکم فقط اگر ..شاید ..کنه تغییر چیز همه ،باشیم ...باشه يادت اونقدری و نیست کوتاه ،کنی می فکر که اونقدر زندگی این .نمیده فرصت بهت کنی می فکر که بدون شمشیری اون مثل رو اون ،داده بهت رو فرصتی اگر کسی هر کار آوردنش بیرون و درخته تنه یک درون که !نیست ..باشه تو شانس تنها بار یک همون فقط که ممکنه 19 رنگ بی های نقاسی با تیماس دردسر تنبل ی جوجه.نشیند می دودکش روی به مرغه مامان.پرد می مامان کمر روی این از و کند می نگاه شادش های جوجه خوشحال اند گرفته یاد جدیدی چیز که : گوید می و است این اگر.بکنیم اعتماد او به است بهتر ـ حالت به چیز همه و افتاده قبال اتفاق .نیست نگرانی جای پس ،برگشته عادی همه.کنند می نگاه همدیگر به حیوانات هوای آن در و هستند سفید رنگ به را همدیگر توانند می راحتی به تاریک آرامش همه به سفیدشان رنگ و ببینند به دلهره و ترس بدون بار این.دهد می جیک ها جوجه.کنند می نگاه کسوف .دوند می توپ دنبال دوباره کنان جیک می زمین روی ریز های ستاره مثل ها آن .درخشند را آب روی شکسته ی شاخه مرغه مامان کنار تا را آن کشان کشان و دارد برمی را آن و پرد می نرده روی.برد می ها نرده و وزد می نسیم.دارد می نگه باال نوکش با وزش با دارد بزرگی سفید برگ که شاخه سفیدی پرچم مثل خورد می تکان باد سوی آن در کسی تا.آزادی ی نشانه به .بیاید مزرعه حیوانات کمک به دشت به و نشسته درخت باالی خروسه بابا می نگاه ها جوجه همچنین و کسوف که دهد می سر آواز بار چند.کند سر.کنند می ساکت را او حیوانات .افتاده اش شانه روی و شده کج مترسک .ببیند را مزرعه ی همه تواند نمی حاال قبل مانند و دود می مزرعه دور سگه آقا تاریک جا همه که حاال.کند می واق واق ندارند شکایتی و گله حیوانات و شده دشمن که افتاده روباه و گرگ یاد او جایی کند می فکر.اند مزرعه حیوانات و اند کرده کمین ها نزدیکی همین در شنیدن با و دارند را مزرعه به حمله قصد .ترسند می جا آن به آمدن از او صدای می فکر .شود نمی کسوف متوجه کشاورز بیکاری از خسته.است شده شب ،کند می پا دو روی شومینه باالی ،خود با و دارد برمی را شیر ی مجسمه.نشیند : گوید می خود روی ،بود نیامده خانه داخل سیل اگر ـ زیر را شیر این و کشیدم می دراز زمین .خوابیدم می راحت و گذاشتم می سرم شومینه باالی خیال و فکر همین در .شود می ای آشفته خواب غرق لباس با من.است شده سیاه کامال کوه .خوشحالم و ام نشسته آنجا سفید را حیوانات جان که این از خوشحال .ام خوابانده را کشاورز و ام داده نجات تا کشم می آفتابی عینک خودم برای چشم به کسوف به کردن نگاه موقع .نرسد صدمه هایم می پشتی کوله در را وسایلم همه می ام شانه روی را ام کوله. گذارم می دستم در را خانه کلید و اندازم زنگ صدای با تا شوم می آماده ،گیرم از دیگر ی ها بچه از زودتر مدرسه .شوم خارج کالس .اند داده را هایشان نقاشی ها بچه همه نگاهی ،ایستاده سرم باالی معلم خانم : گوید می و اندازد می ام نقاشی به زیبا میشه مثل !تیماس آفرین ـ درسمان.داریم علوم درس فردا.کشیدی معلوم.است گرفتگی خورشید مورد در خوانده زودتر را درس این تو شود می کالس به من آمدن از قبل شود می.ای من به ،بکشی تخت روی را ات نقاشی همکالسی برای را درس و کنی کمک بدهی؟ توضیح هایت :گویم می چشم !خانم اجازه ـ نمره و زند می امضا را دفترم پایین می خوشحال.دهد می من به بیست زودتر.خورد می خانه زنگ سپس. شوم با.روم می بیرون کالس از ها بچه از می.کنم می باز را مان خانه در کلید ام نقاشی، کسوف پایان از قبل خواهم .نماند گرسنه کسی تا بزنم رنگ را پایان :قلم به رستمی نیلوفر )فرهنگی (فرهیخته !نکنید سخت را زن .نزنید دم هم نشناختنش و شناختن از .شماست ِررفتا ِ محک ،اش یسخت و سادگی ،زن لحظه یک ،ظرافتش به نیشخند و کاذب ِقدرت بر تکیه جای به .کنید درکش .بفهمید را او !پذیر مظل نه ،است ظالم نه ،زن خود ،گذاشت کنار خلقتش برای را زمان بیشترین خدا که آنگاه کُنُت ی هساق و محکم ی هریش با ساخت خواهد بذری دانست یم ...فریبنده و زیبا ی هدان و گل و !نباشید دست به چاقو و داس و تیشه ِباغبان !نباشید هم پرست سنامو و باغیرت ِباغبان جایگاه ،دخالت ِحق و گیری متصمی جای به دانید؟ یم اصال ...کنید اراده را خورشید هم کوه از دید خواهید ...آنگاه و بتابید بذر بر خورشیدوار .ماند خواهد کنارتان تر یحام ...دارد زیاد بها اما ،نیست جرم ،بودن زن که هم زن هتیش و چاقوکش و دار سدا ِ دست ِریدنُب برای که .خریم یم جان به را اش ههم ،شده بذر خوانین :هنویسند ایرانپور هما )فرهنگی(فرهیخته بزرگم خواهر که ناظم به اول کالس صف توی مرا مادر در که خانه به تا دوید و سپرد بود شاگردش قبلن هم ،برسد کوچکترم خواهر دو و بود مدرسه پشت کوچه محض به و بود سبزه و الغر و دراز اول کالس معلم قبل آمادگی کالس یک که هایی بچه کالس به ورود کرد جدا بقیه از بودند گذرانده را مدرسه به ورود از آمادگی های بچه ،بکشند نقاشی خواست همه از و کشیدند وکالغ گل ،رودخانه ،خانه ،درخت ،کوه ،رفته خطی خط را خطمان بی دفتر صفحه فقط بقیه و ومن های خطی خط دیدن با آبادی علی خانم ،کردیم ،تری ضعیف همه از تو نقاشی درس در ،گفت سیاهم کهنه شستن مشغول که مادرم از رسیدم که خانه به نقاشی برایم خواستم بود کوچکترم خواهر دو های نقاشی دفتر در خواهرم دادن شیر وقت شب ،بکشد تا آبادی علی خانم شبیه سیاهی موهای که دختر یک نقاشی معلم بعد روز ،کشید ،داشت هایش شانه روی فقط ،گفت و داد نشان ها همکالسی به ،گرفت باال را .دهاتی دختر یک خوش ،خوشکل ،شانه چهار ،قد بلند پنجم کالس معلم دو را زیباییش کرنلی کوتاه موهای ،بود جذاب و تیپ آستین سر ،یقه با پوست پالتوی ،بود کرده چندان ها خان مثل را پالتو ،پوشید می خز کمربند و جیب، بودم خوشحال خیلی اوایل ،انداخت می دوشش روی من ریاضی و بود جدی خیلی اما ،هست معلمم که محاسبه دروس اهل کآل ،زد نمی دل به چنگی هم این داشتم وحشت ریاضی درس از و نبودم ای نوبت که این تا کرد می کم را نفسم به اعتماد موضوع همان رسید جغرافی درس های نقشه کشیدن به با روحانیون مدرن مدارس اولین افتتاح در که درسی هیچ بدون اول کالس معلم ،بودند مخالف تدریسش استعداد و کرد مسخره را ام ساده های نقاشی آموزشی درس ی ها نقشه تک تک باید حاال ،شد کور نقاشیم هر اوایل پنجم کالس معلم ،کشیدم می را جغرافی می و کرد می نگاهم غضب با دید می که را ای نقشه و کنم استفاده کاربن کاغذ از گرفتم تصمیم ،بکش دوباره ،گفت فقط و کرد پاره را ها نقشه ،شد متوجه اما کنم کپی را ها نقشه برای وقتی و کشیدن نقشه بود شده کارم دیگر ،دوباره ،گفت پدر ،مادر که صبح تا شب ،نداشتم دیگر دروس تمرین و مطالعه نفتی الدین عالء چراغ کم نور با من بودند خواب خواهرم سه و کردم می نویسی اسم و گذاری نقطه ،کرده رنگ ،کشیده نقشه لب سرم بردن باال بدون ،شد می پاره تکه قلبم مثل بعد روز و ،دوباره گفت می که کردم می تصور را قرمزش برجسته ودهان ،آمد می در چرخش به چشمانم پیش ها نقشه و دوباره ،دوباره کنار پنجم کالس کشی نقشه بابت که زبری ضخیم پوست هنوز به دست مادرم بالخره ،است لمس قابل ،کرد خوش جا انگشتم ،شد بودند دبیرستان اول کالس که ودوستش بزرگم خواهر دامن کتاب های نقشه کشیدن بکار دست را شب و روز تمام دو هر بعد روز ،ورق روی نه دفتر در مادرم توصیه به بار این البته بودند ،معلم ورود محض به و رفتم مدرسه به بیشتری نفس به د اعتما با سرم توی را دفتر ،کردن پاره جای به بار این ،دادم نشان را دفتر بی بودم مطمعن دیگر ،دوباره گفت و کرد پرت جلویم ،کوبید مدیر ،رفت دفتر به دفتر با مادرم بعد روز ،است متنفر من از دلیل مادرم از بود شاگردش هم خواهرم که ناظم و کرد دفاع معلم از ،دخترانش پیشرفت دنبال به تنه ویک است فداکار و دلسوز که آموزش ناحیه به راست یک و شد خارج دفتر از عصبانی مادر دیگر معلم ،داد مربوطه مسول تحویل را دفتر و رفت وپرورش ضعف ،نداشت من به هم توجهی هیچ اما نخواست نقشه من از ،رسید که سال آخر ماهه سه ،بود شده علت بر مزید هم ریاضی خشونتش شد می بزرگتر شکمش چه هر و شد دار بار معلم و زد بودم مطمعن دیگر ،نداشت من کار به کاری هم باز اما کوچکتر قوس و شد برجسته بادکنک یک مثل شکمش وقتی ،مردودم که مینوی آبنبات بسته یک با رفت می راه سختی به و بیشتر کمرش می ده به وقت هر که ها همان از قهوه طعم با ای قهوه گوش سه نیمکت روی ،شد کالس وارد بردم می سوغاتی بی بی برای رفتم بزند حرفی که آن بی و گذاشت آبنات سه آموز دانش هر جلوی با ،شد جایگزینش جانشین معلم فردا از ،برگشت میزش پشت که را هایی آبنبات از یکی ،کشیدم راحتی نفس جدید معلم آمدن ،آورده بیرون مانتوم جیب از نداشتم را خوردنش جرات قبل روز قهوه بوی ،مکیدم هم وباز مکیدم و گذاشته دهانم توی یواشکی اما ،وتازگی امید طعم ،داشت شیرینی طعم ،پیچید مشام توی بیزار زمین کره روی های وخط جغرافی درس از همیشه برای .بود خوانین خانم ام رفته معلم خانوادگی نام ،بودم خوشبختی تا قدم یک :قلم به دریبخش مژگان )فرهنگی (فرهیخته ات خانه پنجره کنار شادی مهربانم اش چانه زیر را دستهایش نشسته را ات پنجره...توست منتظر و گذاشته باور....برسد سر به انتظارش تا بگشا بهار عطر بگشائی پنجره که همین کن کوچک گلدانهای ،میکند پر را ات خانه فضای تمام ریا بی و دعوت بدون نارنج میشوند باد آزادی درگیر نیز شبت رنگ گیسوان...میزند لبخند همسایه پامچال چند که میبینی هم را مهربانت ساز کنی تازه که نفس...میرقصند ناخودآگاه و را هایت قدم شاید....توست مهربان انگشتان سر بوسیدن منتظر است صباحی منتظر چشمانی که کن باور...بنوازی موسیقی هم ما برای کمی و کنی رهسپار ...هستند تو زیبای موسیقی شنیدن منتظر گوشهایی و تو واقعی آرامش ....بود عجیبی سال چه ......ها دریغ و دردها از پر سالی ....ناگهانی های حسرت از پر سالی .....ذهنی های آشوب از پر سالی .....ها کاش ای از پر سالی نه روزگاری که هایی کاش ای از پر سالی گذشتیم می کنارشان از راحت دور چندان و دادیم می شان انجام اکراه با حتی یا و ......االن ....مان برای شیرین آرزوهایی شده مریض از نگرانی که کردیم تمام را سالی :قلم به حسنپور نیره )فرهنگی (فرهیخته بدانیم یکدیگر قدر و بودن سالم لذت طوریکه، بود کرده رخنه جانمان در بیشتر مریضی خود از شدن ..... کردیم نمی درک هم را سالمتی ...... گذاشتیم سر پشت را عجیب سالی .....گذاشتیم سر پشت را غمگین سالی راستش ....گذاشتیم سر پشت اما ...گذاشتیم سر پشت بود طور هر ها خوبی ِی همه برای جدید شروعی های لحظه آغازین این در و .... شدن نو های لحظه آغازین این در ....زیبایی از پر های زدن شکوفه آغازین این در ....شود زدوده مان خاطره از ها کاش ای این که تا هم برای کنیم دعایی مان تک تک به است کرده هدیه خدا مهربان که آنچه هر بدانیم قدر و ...... را مان بودن هم با بدانیم قدر .....بدانیم قدر باید که را آنچه هر بدانیم قدر ..... بدانیم قدر ارزانی :قلم به محمدی ایه )فرهنگی (فرهیخته !شده؟ گرانی است گفته کسی چه اما باشد رفته باال چیز خیلی قیمت شاید ای؟؛ زده زندگی مغازه به سری تو !زندگی مغازه آری !داری؟ خبر انسان قیمت از بزرگی تخفیف انسان قیمت ها روز این !است خورده قحطی ، است شده کم ها مردانگی .است آماده معرفت بزن دل غرفه به سری یک شده ارزان بسیار هم شکستن دل قیمت .است .است شده حراج هم ها رفاقت قیمت ...خرید را ها چیز از بعضی توانست یم زندگی مغازه این در کاش بگوییم توانستیم یم کاش .. .بپاشم زندگیم روی بر خواهم یم آرامش پودر کمی ، دارد کم آرامش زندگیم .خرید خوشبختی و معرفت ،شادی میشد کاش یا