SlideShare a Scribd company logo
1 of 6
Download to read offline
‫‪sco‬‬                         ‫نه‬
                                     ‫‌‬ ‫تم د‬
                                            ‫  وگ و ی‬
                                                    ‫گفت وگوی ادیان بر گفت‬
                                                                          ‫ِ‬
                                                                          ‫یت‬
                                                                             ‫ول و‬
                                                                                  ‫ا‬




                                    ‫ا‬
        ‫كانــون آرمــان شــريعتـي‬

           ‫‪Sco1385@Gmail.com‬‬




                                                                                      ‫حسن یوسفی اشکوری‬



          ‫9001‬    ‫شماره مقالـه :‬

             ‫6‬   ‫تعـداد صفحـه :‬

        ‫60/78‬    ‫آخرین بررسی :‬

        ‫7831‬     ‫تاريــخ تحـرير :‬

                                                                                       ‫‪www.shandel.org‬‬




                                                       ‫موضـوع : ـــــ‬


‫‪Print‬‬   ‫‪search‬‬                                  ‫‪Prev‬‬         ‫1‬          ‫‪Next‬‬                   ‫‪Full‬‬      ‫‪Exit‬‬
‫ِ‬
                                                  ‫اولویت گفت وگوی ادیان بر گفت وگوی تمدن‌ها‬

       ‫ِ‬                                            ‫ِ ِ ِ‬
‫دربارهٔ مفهومِ " گفت وگوی تمدن‌ها"، بویژه به عنوان یک طرح و پروژه و بدیل طرح "جنگ تمدن‌ها "، پرسش‌ها و مسائل و معضالت و موانع نظری و‬
                                                                                      ‫ِ‬
‫عملی بسیاری طرح شده و می‌شود؛ به گونه‌ای که تدقیق دربارهٔ آنها، ممکن است ما را از جدی بودن پروژهٔ گفت وگوی تمدن‌ها و یا فرهنگ‌ها منصرف‬
                                             ‫ِ‬                                                                                     ‫ِ‬
                                                                                             ‫ِ‬
             ‫کند و در نهایت از تحقق آن ( حداقل در شرایط کنونی که به نظر می‌رسد خشم و قهر و جنگ رو به گسترش است ) به کلی نا امید سازد.‬
                                                                                                                   ‫ِ‬
                                     ‫ِ‬
‫اما با چشم پوشی از تمامِ مالحظات و تدقیق‌ها، اکنون برآنم که در این مجال به یک نکته اساسی و مهم ( دست کَم به نظرِ اینجانب ) اشاره کنم و آن‬
                                                       ‫ٔ‬
‫تقدمِ منطقی و عملی " گفت وگوی ادیان" بر " گفت وگوی تمدن‌ها " است که امیدوارم مدافعان و طراحان پروژهٔ گفت وگوی تمدن‌ها بدان توجه ویژه کنند.‬
           ‫ٔ‬                                  ‫ِ‬                                                                           ‫ِ‬
                           ‫ِ‬           ‫ِ‬                                                  ‫ِ‬
 ‫در واقع، طرح این موضوع و تاکید بر اهمیت و اولویت گفت وگوی ادیان، با مفروض دانستن امکان عقلی و عملی ایده و طرح گفت وگوی تمدن‌ها است.‬
                                                  ‫ِ ِ‬                                                                           ‫ِ‬
‫روشن است که در آغاز باید بگوییم منظور از " گفت وگو" چیست و ادیان و یا فرهنگ‌ها و یا تمدن‌ها در چه شرایطی می‌توانند گفت وگو کنند.‬
‫ابهام و مناقشه در این باب بسیار است، اما به قصدِ امکان ورود به مدعا و موضوعِ اصلی، اجماالً می‌توان روی این مفهوم توافق کرد که منظور از گفت وگو‬
                                                                                        ‫ِ‬
‫"مفاهمه" ( فهم متقابلِ ) "من / دیگری" است که با مکالمه ( سخن متقابل ) ممکن می‌شود. مقدمات و لوازمِ منطقی دیگری نیز برای دستیابی به این‬
                              ‫ِ‬                                              ‫ِ‬                                                 ‫ِ‬
                                                                                                                  ‫مهم ضروری است، از جمله :‬
                                ‫1. پذیرفتن این اصل که "حقیقت" در انحصارِ کسی نیست و حقیقت نزدِ همگان است ( ولو به مراتب و درجات ).‬
                                                                                                                        ‫ِ‬
‫2. حقیقت، انکشافی است و به تدریج و با کوشش و جهدِ مداوم حاصل می‌شود نه ِالقایی و آنی و ِاعطایی ( این اصل دربارهٔ وحی و نبوت نیز صادق‬
‫ِ‬           ‫ِ‬               ‫ِ‬                         ‫ِ‬                      ‫ِ‬       ‫ٔ‬                               ‫َّ‬
‫است و لذا تَدرُّج و تَطوُر و تکامل و توسعه نه تنها در سلسله طوالنی پیامبران و ادیان در طول تاریخ بلکه در بطن و متن یک دین در طول سامان یافتن‬
                                                                                                                               ‫َ‬
                              ‫آن در حیات پیامبرِ آن دین وجود دارد. سرگذشت اسالم در طول بیست و سه سال عصرِ نبوت شاهدِ این مُدعا است ).‬
                                                                                ‫ِ‬           ‫ِ‬                                    ‫ِ‬


‫‪Print‬‬    ‫‪search‬‬                                          ‫‪Prev‬‬         ‫2‬         ‫‪Next‬‬                               ‫‪Home‬‬        ‫‪Full‬‬       ‫‪Exit‬‬
‫ِ‬
‫3. به دلیل ذو ابعاد و مطلق بودن حقیقت، انکشاف حقیقت نسبی و بشری است و در بهترین و کامیاب‌ترین حالت، هر کسی یا مذهبی، پاره‌ای از‬
                                                                                                    ‫ِ‬                       ‫ِ‬
                                   ‫حقیقت را می‌یابد ( البته دربارهٔ وحی و گزاره‌های وَحیانی مستقیم و قطعی، این اصل تا حدودی متفاوت است ).‬
                                                                                 ‫ِ‬
                                             ‫ِ‬              ‫ِ‬                                ‫ِ‬                          ‫ِ‬
‫4. یکی از شرایط قطعی و گریز ناپذیرِ انکشاف حقیقت و مُفاهمه و مُکالمه، صداقت اخالقی و طهارت روح و تَقَیُّد به معیارهای علمی و منطقی و در‬
                                                                                                            ‫واقع تقید به منطق گفت وگو است.‬
                                                                                                                          ‫ِ‬
                                      ‫ِ‬                          ‫ِ‬                                                 ‫ِ‬         ‫ِ‬
‫5. شرط دیگرِ مهم آن حتی االمکان فاصله گرفتن از پیشداوری‌ها و اغراض پیدا و پنهان در موضوعِ محل گفت وگو و تحقیق از یک سو و گردن نهادن‬
                                                                             ‫به پیامدها و لوازمِ منطقی و علمی پژوهش‌ها و گفت وگوها است.‬
                                                                                                        ‫ِ‬
                                                                                                                               ‫و باالخره :‬
‫6. گردن نهادن به این اصل مهم که در خارج از باور و فهم و آیین و مکتب‌ام ( هر چند به حقانیت و معقولیت و نجات بخشی آن یقین داشته باشم )،‬
                      ‫ِ‬                                                                                       ‫ِ‬
‫راهی به نجات و رستگاری هست. به هر حال باید توجه داشت که غرض از مکالمه و مفاهمه، بیش از هر چیزِ دیگری حقیقت است نه اقناع و تحمیل و‬
‫التزامِ دیگری، و از این رو خطابه و حماسه و موعظه ( ِانزار و تَبشیر ) در مقامِ گفت وگوی "من / دیگری" نه تنها کارساز و مفید نیست که مُضر هم هست‬
‫( باید انصاف داد که جمع شدن این شرایط در وجودِ گفت وگو کنندگان ـ بویژه در حوزهٔ ایمان و دین ـ و رعایت آنها در مقامِ عمل بس دشوار است، اما‬
                                    ‫ِ‬                                                                         ‫ِ‬
                                                                                                                 ‫به طورِ نسبی ممکن است).‬
         ‫ِ‬                      ‫ِ‬
 ‫و اما اصل مدعا : گفتیم که گفت وگوی تمدن‌ها از مَعبَرِ گفت وگوی ادیان می‌گذرد ( در واقع باید بگذرد). به عبارت دیگر، گفت وگو و دیالوگ تمدن‌ها‬
                                                                                                                                   ‫ِ‬
                                    ‫ِ‬                                         ‫ِ‬
‫بدون گذر از معبرِ گفت وگوی ادیان نا ممکن است و حداقل در صورت امکان، ناقص و نا کام است. دلیل یا دالیل این مُدعا چیست ؟ آنچه می‌گویم صرفاً‬   ‫ِ‬
                                                                                                             ‫برای تبیین این سخن است نه بیشتر.‬
                                                                                                                                     ‫ِ‬


‫‪Print‬‬    ‫‪search‬‬                                          ‫‪Prev‬‬         ‫3‬        ‫‪Next‬‬                               ‫‪Home‬‬        ‫‪Full‬‬           ‫‪Exit‬‬
‫بعید می‌دانم تاریخ خوانده‌ای ادعا کند که تمدنی در طول تاریخ بشر مبتنی و متکی بر دین نبوده است. حتی اگر به تمدن‌های پیش از تاریخ ( البته‬
                                                                                   ‫ِ ِ‬
 ‫با تسامح بدان‌ها تمدن می‌گوییم ) توجه کنیم و در چگونگی تاسیس و ماهیت و کارکرد و ساختار و بقایشان تامل نماییم، به روشنی در می‌یابیم که آن‬
                                                                                         ‫ِ‬
                               ‫ِ ِ‬                                    ‫ِ‬
‫تمدن‌های بَدوی ( تمدن‌های پیش از هزارهٔ اول، به طورِ خاص پیش از امپراتوری پارسی ) نیز به شکلی براساس ایمان مذهبی بنیاد پذیرفته و به طورِ‬
                                                                                                                                     ‫َ‬
           ‫ِ ِ‬                        ‫ِ‬         ‫ِ‬                                      ‫ِ‬
 ‫مشخص حاکمان و حکومت‌های موسس آن تمدن‌ها، مشروعیت خود را از خدا یا خدایان و یا مدعیان نمایندگی او اخذ کرده و در طول حیات خود نیز‬
                                                                                                          ‫ِ‬
                        ‫ِ‬        ‫ِ‬                               ‫ِ‬        ‫ِ‬                   ‫ِ‬
 ‫در چارچوب باورهای مذهبی مردمان و هدایت و حمایت مستقیم و غیرِ مستقیم متولیان دین و آیین عمل کرده و دست کم مدعی چنین رفتار و اعتقادی‬
                                                                                                                     ‫ِ‬                 ‫ِ‬
 ‫بوده‌اند. از کهن‌ترین تمدن، سومر، بگیرید و بیایید تا تمدن‌های بعدی چون اکدیان، فینیقیان، کَلدانیان، آشوریان، بابلیان، مصریان، هندیان، عیالمیان‬
 ‫و... را مورد بررسی و ارزیابی قرار دهید، همگی مدعی دین باوری بوده و حکمرانان آنان در تمامِ ادوار و اطوارِ تاریخی چند هزار ساله شان یا خود را خدا و‬
                      ‫ٔ‬             ‫ِ‬                                   ‫ِ‬                        ‫ِ‬
 ‫نیمه خدا دانسته و یا خود و حاکمیت و ِاعمال قدرت و ارادهٔ خویش را مستقیماً و یا از طریق روحانیون ادیان خدایی و برآمده از اراده و مشیت و رضایت‬
 ‫ِ‬                                       ‫ِ ِ‬                ‫ِ‬                                         ‫ِ‬
                                                                                                                           ‫ایزدان قلمداد کرده‌اند.‬
‫جالب است که پیش از تاریخ، این اتکای به مذهب در حکومت‌ها و حتی در جوامع کمتر و ضعیف‌تر است، و پس از ورودِ جوامع بشری به عصرِ تمدن‬
                    ‫ِ‬
                                                  ‫ِ‬               ‫ِ‬
‫و ظهورِ تمدن‌های بزرگ و جهانی و پیشرفته و به عرصه آمدن سلسله‌های بزرگ حکمرانی در قالب امپراتورهای جهانی یا منطقه‌ای، تکیه بر عنصرِ مذهب‬
                                                                                   ‫ِ‬
                         ‫ِ‬                                                                                            ‫ِ‬
‫برای کسب مشروعیت سیاسی قدرت بیشتر می‌شود. فی المثل در ایران پیش از تاریخ، نقش مذهب برای مشروعیت و تقویت حکومت‌ها و دولت، الجرم‬
                                                        ‫ِ‬               ‫ِ‬                                     ‫ِ‬                 ‫ِ‬
‫از مردمان و تمدن و فرهنگ کمتر است ( مثالً در تمدن حدودِ سه هزار ساله عیالم )، اما در حکومت هخامنشیان این نقش نیرومندتر و آشکارتر می‌شود.‬
                                                ‫ِ‬                   ‫ٔ‬                  ‫ِ‬
‫در عینِ حال تا ظهورِ ساسانیان ( حدودِ هزار سال )، این نقش چندان قوی و غلیظ نیست، از آغازِ تشکیل سلسله "موبد ـ شاهی" ساسانی، حکومت و‬
                      ‫ِ‬           ‫ٔ‬     ‫ِ‬
‫فرهنگ و جامعه از اخذِ مشروعیت سیاسی حکومت و دین باوری عمومِ مردمان گذر می‌کند و واردِ مرحله مذهبی شدن تمام عیارِ قدرت، جامعه، سیاست،‬
                               ‫ِ‬           ‫ٔ‬                                    ‫ِ‬                   ‫ِ‬      ‫ِ‬
                                                                                                  ‫فرهنگ، اخالق، اقتصاد، ادب و هنر می‌شود.‬


‫‪Print‬‬     ‫‪search‬‬                                           ‫‪Prev‬‬         ‫4‬         ‫‪Next‬‬                                ‫‪Home‬‬         ‫‪Full‬‬       ‫‪Exit‬‬
‫ِ‬                                    ‫ِ‬
 ‫یعنی دین و قدرت، دین و انسان و تمامِ شئون مادی و معنوی آدمیزاد چنان به هم می‌آمیزند که تفکیک آنها از نظرِ دین باوران و حاکمان نه ممکن‬
                                                                                             ‫ِ‬
                                                ‫ِ‬      ‫ِ‬                                  ‫ِ‬
 ‫است و نه مفید. شاهنامه فردوسی به زیبایی و مهارت تمام این آمیختگی و حتی سیرِ تحول تاریخی دین و سیاست و تمدن را نشان می‌دهد. ظهورِ دو‬
                                                                                                                    ‫ٔ‬
 ‫دین بزرگ توحیدی جهانی، مسیحیت و اسالم، آمیختگی دین و تمدن را در تمامِ ابعادِ آن، به احسن و کمال خود رساند. ظهورِ اعتالی قدرت مسیحی‬
 ‫ِ‬        ‫ِ‬                              ‫ِ‬                                              ‫ِ‬                                ‫ِ‬       ‫ِ ِ‬
                ‫ِ‬        ‫ِ‬                                         ‫ِ‬        ‫ِ‬      ‫ِ‬
‫بیزانس ( رومِ شرقی ) و تاثیرِ آن در تشکیل تمدن و امپراتوری مذهبی ( زرتشتی ) ساسانی در این سوی فرات و بعدها تشکیل امپراتوری اسالمی، مظهرِ‬
                                                                                                   ‫ِ‬
                                ‫تجلی این آمیزش و حتی یکی شدن دین و سیاست و نقش مذهب در زایش، پرورش و اعتالی تمدن و فرهنگ است.‬
                                                                                      ‫ِ‬                   ‫ِ‬                          ‫ِ‬
‫به رغم "جدایی نظر ِ" دین و سیاست در آیین مسیحی، روندِ این آمیختگی در مغرب زمین ادامه پیدا کرد و پس از نگارش اثرِ مهم سنت آگوستین‬
             ‫ِ‬        ‫ِ‬                                                                 ‫ِ‬                     ‫ِ ی‬           ‫ِ‬
                                                             ‫ِ‬                       ‫ِ ِ‬
‫"شهرِ خدا" در سدهٔ پنجم میالدی و شکل گیری قرون وسطای مسیحی، امپراتوری مذهبی ـ سیاسی واتیکان پدید آمد و بدین ترتیب مسیحیت و حتی‬
                                             ‫ِ‬                                                                ‫ِ‬
‫تا حدودی یهودیت، تکیه گاه و عامل و روح تمدن غربی شد و این پیوند و یگانگی چندان است که امروز نمی‌توان تاریخ غرب و سیرِ تمدن غربی قرون‬
‫ِ ِ ِ‬                     ‫ِ‬                                                               ‫ِ ِ‬
                                                                ‫وسطی و حتی قرون جدیدِ غربی را بدون مسیحیت و نقش مذهب باز شناخت.‬
                                                                                   ‫ِ‬             ‫ِ‬                  ‫ِ‬
                                                            ‫ِ‬                              ‫ِ‬
‫گرچه پس از رنسانس و ظهورِ مدرنیته و تحوالت فرهنگی، علمی، سیاسی و اقتصادی جدید، نقش مذهب به معنای سنتی و پیشین آن سست و‬
       ‫ِ ُ‬                                     ‫ِ‬
                                                                                                         ‫ِ‬
‫کم شده است، اما اوالً هنوز هم فرهنگ غالب و اثرگذارِ اجتماعی در مغرب زمین مذهب است و ثانیاً حتی اگر غرب مدرن را کامالً غیرِ مذهبی بدانیم ( یا‬
                                      ‫ِ‬
                                 ‫ٔ‬           ‫ِ‬       ‫ٔ‬                                  ‫ِ‬
‫دوست داشته باشیم چنین باشد )، بی‌گمان نمی‌توان غرب امروز را بدون پیشینه و ریشه‌ها و بدنه تاریخی چند هزار ساله آن بازشناخت. همین قاعده و‬
                                                                          ‫ِ‬
                                                                 ‫واقعیت دربارهٔ تمامِ جوامع شرقی و غیرِ مسیحی ( از جمله اسالمی ) نیز صادق است.‬
                                                                                                                    ‫ِ‬
                                                                   ‫ِ‬
‫چین، هند، ژاپن، قفقاز، مالزی، اندونزی، ایران و تمامی آفریقا و دیگر ممالک آسیایی و آفریقایی چنین‌اند. می‌توان چنین نیز استدالل کرد که تمدن‬
                                                                                     ‫ِ‬
                                        ‫ِ‬
‫بر فرهنگ متکی است و هیچ فرد یا جامعه‌ای ( اعم از متمدن یا غیرِ متمدن ) بدون فرهنگ نیست و فرهنگ بشری از آغازِ ظهورِ انسان در کرهٔ زمین‬
                                                              ‫ِ‬
‫( بویژه پس از شکل گیری تمدن‌های بزرگ و جهانی ) بدون مذهب نبوده است. همواره نوعی پرستش الهه‌ها و ایزدان وجود داشته و غالباً در سه هزار‬
                                                ‫ِ‬                                  ‫ِ‬                                 ‫ِ‬

‫‪Print‬‬    ‫‪search‬‬                                          ‫‪Prev‬‬         ‫5‬         ‫‪Next‬‬                               ‫‪Home‬‬        ‫‪Full‬‬       ‫‪Exit‬‬
‫سال اخیر، ادیان دارای عقاید و شریعت و اخالق سازمان یافته بوده و تمامِ ابعادِ زندگی فردی و اجتماعی آدمیان، و در نتیجه مظاهرِ تمدن و فرهنگ را‬
                                          ‫ِ‬              ‫ِ‬                                      ‫ِ‬                                           ‫ِ‬
                                                                                                                                           ‫ِ‬
                                                                                                                      ‫تحت تاثیر قرار داده‌اند.‬
‫علم، هنر، ادبیات، اخالق، کالم و عرفان یا مستقیماً از متن مذهب پدید آمده و رشد و تعالی یافته‌اند یا مذهب در پرورش و گسترش آنها نقش داشته‬
                ‫ِ‬                                                                 ‫ِ‬
‫است، حتی دانشی چون فلسفه، که ذاتاً و موضوعاً غیرِ دینی است، همواره ( بویژه در غرب مسیحی و در شرق اسالمی )، در استخدامِ کالمِ دینی بوده است.‬
                                            ‫ِ‬              ‫ِ‬
            ‫ِ‬                                                                                      ‫ِ‬
‫اگر این تحلیل از چرایی و چگونگی و ماهیت ظهورِ تمدن‌ها، فرهنگ‌ها، دولت‌ها و ملت‌ها راست و مقبول باشد، مدعای ما مبنی بر اولویت گفت وگوی‬
‫ادیان بر گفت وگوی تمدن‌ها و فرهنگ‌ها، قطعی و غیرِ قابل انکار خواهد بود. چرا که تاکنون هیچ تمدنی بدون فرهنگ نبوده، هیچ فرد و جامعه‌ای نیز تهی‬
                                          ‫ِ‬                                           ‫ِ‬
‫از نوعی فرهنگ ( عقاید، آداب، اخالق، هنر، ادب و... ) نبوده و نیست و عمالً هیچ فرهنگی غیرِ دینی نبوده و حداقل تمامِ فرهنگ‌های باستان تا کنون کم‬
                                                                                             ‫ِ‬                   ‫ِ‬
                                                                            ‫و بیش آمیخته با اشکال مختلف مذهب و متا فیزیک ادیان بوده است.‬
                                                                                                                         ‫ِ‬
‫تصادفی نیست که در قرون جدید، دورانی که اندیشه الحادی قدرت بیشتری یافته است، هیچ متفکرِ ضدِ مذهبی نیست که اوالً نکوشد تا با دین‬
                                                                            ‫ِ‬              ‫ٔ‬                       ‫ِ‬
‫ِ‬          ‫ِ‬                                                                       ‫ِ‬
‫تعیین تکلیف بکند ( و این به تنهایی از نقش فائقه مذهب در هدایت جامعه و تمدن و فرهنگ حکایت می‌کند ) و ثانیاً از آموزه‌ها، شیوه‌ها و سنت مذهبی‬
                                                                                                  ‫ِ ٔ‬                                       ‫ِ‬
‫جا افتاده برای مبارزه با اساس مذهب یا یکی از مذاهب استفاده نکند و ثالثاً حتی خود در نهایت به شکلی دیگر، دین تازه‌ای ( ولو بشری ) پدید نیاوَرَد. و‬
                                      ‫ِ‬                                                                              ‫ِ‬
                                                                                                              ‫مارکسیسم، نمونه بارزِ این مدعا است.‬
                                                                                                                                  ‫ٔ‬
                                             ‫ِ‬                      ‫ِ‬                                               ‫ِ‬
‫به هر حال موفقیت پروژهٔ گفت وگوی تمدن‌ها و فرهنگ‌ها، در گروِ عوامل مختلفی است و مهمترین آنها، گفت وگوی ادیان است که البته عمالً در‬
‫قالب گفت وگوی پیروان و سخنگویان مقبول مذاهب خواهد بود. اگر طی پروسه گفت وگو و تعامل پیروان ادیان تحولی نو و مداوا گرانه رخ دهد، صلح و‬
                                           ‫ِ‬       ‫ِ‬              ‫ِ ٔ‬                           ‫ِ ِ‬                                   ‫ِ‬
                ‫ِ‬                                           ‫ِ‬                                                  ‫ِ‬
‫امنیت و دموکراسی، که هدف اعالم شدهٔ پروژهٔ گفت وگوی تمدن‌ها است، ممکن و دست کَم آسان‌تر خواهد بود. از یاد نبریم که اکثریت قریب به اتفاق‬
‫ِ‬
                                                                                                                    ‫مردمِ جهان، دیندارند.‬

‫‪Print‬‬    ‫‪search‬‬                                            ‫‪Prev‬‬        ‫6‬         ‫‪Next‬‬                                ‫‪Home‬‬         ‫‪Full‬‬       ‫‪Exit‬‬

More Related Content

Viewers also liked (11)

مي‌خواستند دانشگاه را حوزه کنند، برعکس شد
مي‌خواستند دانشگاه را حوزه کنند، برعکس شدمي‌خواستند دانشگاه را حوزه کنند، برعکس شد
مي‌خواستند دانشگاه را حوزه کنند، برعکس شد
 
باز هم بازگشت به خویشتن خویش
باز هم بازگشت به خویشتن خویشباز هم بازگشت به خویشتن خویش
باز هم بازگشت به خویشتن خویش
 
نسبت قانون و دموکراسي
نسبت قانون و دموکراسينسبت قانون و دموکراسي
نسبت قانون و دموکراسي
 
پايانِ ليبرال دموکراسي
پايانِ ليبرال دموکراسيپايانِ ليبرال دموکراسي
پايانِ ليبرال دموکراسي
 
ماکسیم رودنسون
ماکسیم رودنسونماکسیم رودنسون
ماکسیم رودنسون
 
پرسشِ بوردیو از جامعه‌شناسی
پرسشِ بوردیو از جامعه‌شناسیپرسشِ بوردیو از جامعه‌شناسی
پرسشِ بوردیو از جامعه‌شناسی
 
جامعه ـ انسان‌شناسی تخیلِ اجتماعی
جامعه ـ انسان‌شناسی تخیلِ اجتماعیجامعه ـ انسان‌شناسی تخیلِ اجتماعی
جامعه ـ انسان‌شناسی تخیلِ اجتماعی
 
تولد اندیشۀ آزادی، عدالت و عرفان
تولد اندیشۀ آزادی، عدالت و عرفانتولد اندیشۀ آزادی، عدالت و عرفان
تولد اندیشۀ آزادی، عدالت و عرفان
 
غریبه‌ای به نامِ مدرنیته، در زندگیِ دین
غریبه‌ای به نامِ مدرنیته، در زندگیِ دینغریبه‌ای به نامِ مدرنیته، در زندگیِ دین
غریبه‌ای به نامِ مدرنیته، در زندگیِ دین
 
قدسیِ وحشی
قدسیِ وحشیقدسیِ وحشی
قدسیِ وحشی
 
رفرم و ضد رفرم
رفرم و ضد رفرمرفرم و ضد رفرم
رفرم و ضد رفرم
 

Similar to اولويت گفتگوي اديان بر گفتگوي تمدن‌ها

Similar to اولويت گفتگوي اديان بر گفتگوي تمدن‌ها (10)

سوبژکتيويسم خطري براي روشنفکري ديني
سوبژکتيويسم خطري براي روشنفکري دينيسوبژکتيويسم خطري براي روشنفکري ديني
سوبژکتيويسم خطري براي روشنفکري ديني
 
کدامین ذهنیت؟
کدامین ذهنیت؟کدامین ذهنیت؟
کدامین ذهنیت؟
 
سال نو، سرفصل نو
سال نو، سرفصل نوسال نو، سرفصل نو
سال نو، سرفصل نو
 
اصلاحِ دینی به مثابهٔ اصلاحِ اجتماعی
اصلاحِ دینی به مثابهٔ اصلاحِ اجتماعیاصلاحِ دینی به مثابهٔ اصلاحِ اجتماعی
اصلاحِ دینی به مثابهٔ اصلاحِ اجتماعی
 
کدام مطهري؟
کدام مطهري؟کدام مطهري؟
کدام مطهري؟
 
چگونگي تعامل تاويل با هرمنوتيک
چگونگي تعامل تاويل با هرمنوتيکچگونگي تعامل تاويل با هرمنوتيک
چگونگي تعامل تاويل با هرمنوتيک
 
جامعه‌شناسي هزاره‌گرايي
جامعه‌شناسي هزاره‌گراييجامعه‌شناسي هزاره‌گرايي
جامعه‌شناسي هزاره‌گرايي
 
تاريخ‌مندي وحي و نبوت
تاريخ‌مندي وحي و نبوتتاريخ‌مندي وحي و نبوت
تاريخ‌مندي وحي و نبوت
 
درباره بحث روشنفکري
درباره بحث روشنفکريدرباره بحث روشنفکري
درباره بحث روشنفکري
 
توسعه و دموکراسي‌خواهي
توسعه و دموکراسي‌خواهيتوسعه و دموکراسي‌خواهي
توسعه و دموکراسي‌خواهي
 

More from کانون آرمان شریعتی

بحران غزه، حماس و حزب‌الله ـ تقي رحماني
بحران غزه، حماس و حزب‌الله ـ تقي رحمانيبحران غزه، حماس و حزب‌الله ـ تقي رحماني
بحران غزه، حماس و حزب‌الله ـ تقي رحمانيکانون آرمان شریعتی
 
آزادي هميشه پشت در خانه ماست ـ تقي رحماني
آزادي هميشه پشت در خانه ماست ـ تقي رحمانيآزادي هميشه پشت در خانه ماست ـ تقي رحماني
آزادي هميشه پشت در خانه ماست ـ تقي رحمانيکانون آرمان شریعتی
 
چرا تقويت صنف بر احزاب اولويت دارد ـ تقي رحماني
چرا تقويت صنف بر احزاب اولويت دارد ـ تقي رحمانيچرا تقويت صنف بر احزاب اولويت دارد ـ تقي رحماني
چرا تقويت صنف بر احزاب اولويت دارد ـ تقي رحمانيکانون آرمان شریعتی
 
مکاتبِ تاریخ و روشِ تحقیقِ آن ـ دکتر شریعتی
 مکاتبِ تاریخ و روشِ تحقیقِ آن ـ دکتر شریعتی   مکاتبِ تاریخ و روشِ تحقیقِ آن ـ دکتر شریعتی
مکاتبِ تاریخ و روشِ تحقیقِ آن ـ دکتر شریعتی کانون آرمان شریعتی
 
بحثِ کلی راجع به تمدن و فرهنگ ـ دکتر شریعتی
 بحثِ کلی راجع به تمدن و فرهنگ ـ دکتر شریعتی   بحثِ کلی راجع به تمدن و فرهنگ ـ دکتر شریعتی
بحثِ کلی راجع به تمدن و فرهنگ ـ دکتر شریعتی کانون آرمان شریعتی
 
پیشگفتار مچموعه آثار ۱۱ ـ دکتر شریعتی
 پیشگفتار مچموعه آثار ۱۱ ـ دکتر شریعتی   پیشگفتار مچموعه آثار ۱۱ ـ دکتر شریعتی
پیشگفتار مچموعه آثار ۱۱ ـ دکتر شریعتی کانون آرمان شریعتی
 
بازخواني انتقادي سه نمادِ جنبشِ دانشجویي
بازخواني انتقادي سه نمادِ جنبشِ دانشجویيبازخواني انتقادي سه نمادِ جنبشِ دانشجویي
بازخواني انتقادي سه نمادِ جنبشِ دانشجویيکانون آرمان شریعتی
 
دورِ حلزوني و دموکراسي‌خواهي بدونِ باني
دورِ حلزوني و دموکراسي‌خواهي بدونِ بانيدورِ حلزوني و دموکراسي‌خواهي بدونِ باني
دورِ حلزوني و دموکراسي‌خواهي بدونِ بانيکانون آرمان شریعتی
 
نافرماني مدني در شرايطِ فعلي ممکن نيست
نافرماني مدني در شرايطِ فعلي ممکن نيستنافرماني مدني در شرايطِ فعلي ممکن نيست
نافرماني مدني در شرايطِ فعلي ممکن نيستکانون آرمان شریعتی
 
حقوقِ بشر و "نسبيتِ فرهنگي" در اسلام
حقوقِ بشر و "نسبيتِ فرهنگي" در اسلامحقوقِ بشر و "نسبيتِ فرهنگي" در اسلام
حقوقِ بشر و "نسبيتِ فرهنگي" در اسلامکانون آرمان شریعتی
 

More from کانون آرمان شریعتی (20)

بحران غزه، حماس و حزب‌الله ـ تقي رحماني
بحران غزه، حماس و حزب‌الله ـ تقي رحمانيبحران غزه، حماس و حزب‌الله ـ تقي رحماني
بحران غزه، حماس و حزب‌الله ـ تقي رحماني
 
آزادي هميشه پشت در خانه ماست ـ تقي رحماني
آزادي هميشه پشت در خانه ماست ـ تقي رحمانيآزادي هميشه پشت در خانه ماست ـ تقي رحماني
آزادي هميشه پشت در خانه ماست ـ تقي رحماني
 
چرا تقويت صنف بر احزاب اولويت دارد ـ تقي رحماني
چرا تقويت صنف بر احزاب اولويت دارد ـ تقي رحمانيچرا تقويت صنف بر احزاب اولويت دارد ـ تقي رحماني
چرا تقويت صنف بر احزاب اولويت دارد ـ تقي رحماني
 
درمان جاي ديگري است ـ تقي رحماني
درمان جاي ديگري است ـ تقي رحمانيدرمان جاي ديگري است ـ تقي رحماني
درمان جاي ديگري است ـ تقي رحماني
 
مکاتبِ تاریخ و روشِ تحقیقِ آن ـ دکتر شریعتی
 مکاتبِ تاریخ و روشِ تحقیقِ آن ـ دکتر شریعتی   مکاتبِ تاریخ و روشِ تحقیقِ آن ـ دکتر شریعتی
مکاتبِ تاریخ و روشِ تحقیقِ آن ـ دکتر شریعتی
 
تعریفِ تاریخ ـ دکتر شریعتی
 تعریفِ تاریخ ـ دکتر شریعتی   تعریفِ تاریخ ـ دکتر شریعتی
تعریفِ تاریخ ـ دکتر شریعتی
 
بحثِ کلی راجع به تمدن و فرهنگ ـ دکتر شریعتی
 بحثِ کلی راجع به تمدن و فرهنگ ـ دکتر شریعتی   بحثِ کلی راجع به تمدن و فرهنگ ـ دکتر شریعتی
بحثِ کلی راجع به تمدن و فرهنگ ـ دکتر شریعتی
 
تمدن چیست؟ ـ دکتر شریعتی
 تمدن چیست؟ ـ دکتر شریعتی   تمدن چیست؟ ـ دکتر شریعتی
تمدن چیست؟ ـ دکتر شریعتی
 
پیشگفتار مچموعه آثار ۱۱ ـ دکتر شریعتی
 پیشگفتار مچموعه آثار ۱۱ ـ دکتر شریعتی   پیشگفتار مچموعه آثار ۱۱ ـ دکتر شریعتی
پیشگفتار مچموعه آثار ۱۱ ـ دکتر شریعتی
 
کدام روشنفکر
کدام روشنفکرکدام روشنفکر
کدام روشنفکر
 
من اعتراف می کنم
من اعتراف می کنممن اعتراف می کنم
من اعتراف می کنم
 
پروژهٔ ۴۰ سال شریعتی‌زدایی
پروژهٔ ۴۰ سال شریعتی‌زداییپروژهٔ ۴۰ سال شریعتی‌زدایی
پروژهٔ ۴۰ سال شریعتی‌زدایی
 
در میانهٔ دوگانه‌های تراژیک
در میانهٔ دوگانه‌های تراژیکدر میانهٔ دوگانه‌های تراژیک
در میانهٔ دوگانه‌های تراژیک
 
بازخواني انتقادي سه نمادِ جنبشِ دانشجویي
بازخواني انتقادي سه نمادِ جنبشِ دانشجویيبازخواني انتقادي سه نمادِ جنبشِ دانشجویي
بازخواني انتقادي سه نمادِ جنبشِ دانشجویي
 
توسعهٔ اُيراني
توسعهٔ اُيرانيتوسعهٔ اُيراني
توسعهٔ اُيراني
 
دورِ حلزوني و دموکراسي‌خواهي بدونِ باني
دورِ حلزوني و دموکراسي‌خواهي بدونِ بانيدورِ حلزوني و دموکراسي‌خواهي بدونِ باني
دورِ حلزوني و دموکراسي‌خواهي بدونِ باني
 
زبانِ سروش، زبانِ تنفر
زبانِ سروش، زبانِ تنفرزبانِ سروش، زبانِ تنفر
زبانِ سروش، زبانِ تنفر
 
نافرماني مدني در شرايطِ فعلي ممکن نيست
نافرماني مدني در شرايطِ فعلي ممکن نيستنافرماني مدني در شرايطِ فعلي ممکن نيست
نافرماني مدني در شرايطِ فعلي ممکن نيست
 
حقوقِ بشر و "نسبيتِ فرهنگي" در اسلام
حقوقِ بشر و "نسبيتِ فرهنگي" در اسلامحقوقِ بشر و "نسبيتِ فرهنگي" در اسلام
حقوقِ بشر و "نسبيتِ فرهنگي" در اسلام
 
معرفت شناسي قرآن
معرفت شناسي قرآنمعرفت شناسي قرآن
معرفت شناسي قرآن
 

اولويت گفتگوي اديان بر گفتگوي تمدن‌ها

  • 1. ‫‪sco‬‬ ‫نه‬ ‫‌‬ ‫تم د‬ ‫  وگ و ی‬ ‫گفت وگوی ادیان بر گفت‬ ‫ِ‬ ‫یت‬ ‫ول و‬ ‫ا‬ ‫ا‬ ‫كانــون آرمــان شــريعتـي‬ ‫‪Sco1385@Gmail.com‬‬ ‫حسن یوسفی اشکوری‬ ‫9001‬ ‫شماره مقالـه :‬ ‫6‬ ‫تعـداد صفحـه :‬ ‫60/78‬ ‫آخرین بررسی :‬ ‫7831‬ ‫تاريــخ تحـرير :‬ ‫‪www.shandel.org‬‬ ‫موضـوع : ـــــ‬ ‫‪Print‬‬ ‫‪search‬‬ ‫‪Prev‬‬ ‫1‬ ‫‪Next‬‬ ‫‪Full‬‬ ‫‪Exit‬‬
  • 2. ‫ِ‬ ‫اولویت گفت وگوی ادیان بر گفت وگوی تمدن‌ها‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ ِ‬ ‫دربارهٔ مفهومِ " گفت وگوی تمدن‌ها"، بویژه به عنوان یک طرح و پروژه و بدیل طرح "جنگ تمدن‌ها "، پرسش‌ها و مسائل و معضالت و موانع نظری و‬ ‫ِ‬ ‫عملی بسیاری طرح شده و می‌شود؛ به گونه‌ای که تدقیق دربارهٔ آنها، ممکن است ما را از جدی بودن پروژهٔ گفت وگوی تمدن‌ها و یا فرهنگ‌ها منصرف‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫کند و در نهایت از تحقق آن ( حداقل در شرایط کنونی که به نظر می‌رسد خشم و قهر و جنگ رو به گسترش است ) به کلی نا امید سازد.‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫اما با چشم پوشی از تمامِ مالحظات و تدقیق‌ها، اکنون برآنم که در این مجال به یک نکته اساسی و مهم ( دست کَم به نظرِ اینجانب ) اشاره کنم و آن‬ ‫ٔ‬ ‫تقدمِ منطقی و عملی " گفت وگوی ادیان" بر " گفت وگوی تمدن‌ها " است که امیدوارم مدافعان و طراحان پروژهٔ گفت وگوی تمدن‌ها بدان توجه ویژه کنند.‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫در واقع، طرح این موضوع و تاکید بر اهمیت و اولویت گفت وگوی ادیان، با مفروض دانستن امکان عقلی و عملی ایده و طرح گفت وگوی تمدن‌ها است.‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫روشن است که در آغاز باید بگوییم منظور از " گفت وگو" چیست و ادیان و یا فرهنگ‌ها و یا تمدن‌ها در چه شرایطی می‌توانند گفت وگو کنند.‬ ‫ابهام و مناقشه در این باب بسیار است، اما به قصدِ امکان ورود به مدعا و موضوعِ اصلی، اجماالً می‌توان روی این مفهوم توافق کرد که منظور از گفت وگو‬ ‫ِ‬ ‫"مفاهمه" ( فهم متقابلِ ) "من / دیگری" است که با مکالمه ( سخن متقابل ) ممکن می‌شود. مقدمات و لوازمِ منطقی دیگری نیز برای دستیابی به این‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫مهم ضروری است، از جمله :‬ ‫1. پذیرفتن این اصل که "حقیقت" در انحصارِ کسی نیست و حقیقت نزدِ همگان است ( ولو به مراتب و درجات ).‬ ‫ِ‬ ‫2. حقیقت، انکشافی است و به تدریج و با کوشش و جهدِ مداوم حاصل می‌شود نه ِالقایی و آنی و ِاعطایی ( این اصل دربارهٔ وحی و نبوت نیز صادق‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ٔ‬ ‫َّ‬ ‫است و لذا تَدرُّج و تَطوُر و تکامل و توسعه نه تنها در سلسله طوالنی پیامبران و ادیان در طول تاریخ بلکه در بطن و متن یک دین در طول سامان یافتن‬ ‫َ‬ ‫آن در حیات پیامبرِ آن دین وجود دارد. سرگذشت اسالم در طول بیست و سه سال عصرِ نبوت شاهدِ این مُدعا است ).‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫‪Print‬‬ ‫‪search‬‬ ‫‪Prev‬‬ ‫2‬ ‫‪Next‬‬ ‫‪Home‬‬ ‫‪Full‬‬ ‫‪Exit‬‬
  • 3. ‫ِ‬ ‫3. به دلیل ذو ابعاد و مطلق بودن حقیقت، انکشاف حقیقت نسبی و بشری است و در بهترین و کامیاب‌ترین حالت، هر کسی یا مذهبی، پاره‌ای از‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫حقیقت را می‌یابد ( البته دربارهٔ وحی و گزاره‌های وَحیانی مستقیم و قطعی، این اصل تا حدودی متفاوت است ).‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫4. یکی از شرایط قطعی و گریز ناپذیرِ انکشاف حقیقت و مُفاهمه و مُکالمه، صداقت اخالقی و طهارت روح و تَقَیُّد به معیارهای علمی و منطقی و در‬ ‫واقع تقید به منطق گفت وگو است.‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫5. شرط دیگرِ مهم آن حتی االمکان فاصله گرفتن از پیشداوری‌ها و اغراض پیدا و پنهان در موضوعِ محل گفت وگو و تحقیق از یک سو و گردن نهادن‬ ‫به پیامدها و لوازمِ منطقی و علمی پژوهش‌ها و گفت وگوها است.‬ ‫ِ‬ ‫و باالخره :‬ ‫6. گردن نهادن به این اصل مهم که در خارج از باور و فهم و آیین و مکتب‌ام ( هر چند به حقانیت و معقولیت و نجات بخشی آن یقین داشته باشم )،‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫راهی به نجات و رستگاری هست. به هر حال باید توجه داشت که غرض از مکالمه و مفاهمه، بیش از هر چیزِ دیگری حقیقت است نه اقناع و تحمیل و‬ ‫التزامِ دیگری، و از این رو خطابه و حماسه و موعظه ( ِانزار و تَبشیر ) در مقامِ گفت وگوی "من / دیگری" نه تنها کارساز و مفید نیست که مُضر هم هست‬ ‫( باید انصاف داد که جمع شدن این شرایط در وجودِ گفت وگو کنندگان ـ بویژه در حوزهٔ ایمان و دین ـ و رعایت آنها در مقامِ عمل بس دشوار است، اما‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫به طورِ نسبی ممکن است).‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫و اما اصل مدعا : گفتیم که گفت وگوی تمدن‌ها از مَعبَرِ گفت وگوی ادیان می‌گذرد ( در واقع باید بگذرد). به عبارت دیگر، گفت وگو و دیالوگ تمدن‌ها‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫بدون گذر از معبرِ گفت وگوی ادیان نا ممکن است و حداقل در صورت امکان، ناقص و نا کام است. دلیل یا دالیل این مُدعا چیست ؟ آنچه می‌گویم صرفاً‬ ‫ِ‬ ‫برای تبیین این سخن است نه بیشتر.‬ ‫ِ‬ ‫‪Print‬‬ ‫‪search‬‬ ‫‪Prev‬‬ ‫3‬ ‫‪Next‬‬ ‫‪Home‬‬ ‫‪Full‬‬ ‫‪Exit‬‬
  • 4. ‫بعید می‌دانم تاریخ خوانده‌ای ادعا کند که تمدنی در طول تاریخ بشر مبتنی و متکی بر دین نبوده است. حتی اگر به تمدن‌های پیش از تاریخ ( البته‬ ‫ِ ِ‬ ‫با تسامح بدان‌ها تمدن می‌گوییم ) توجه کنیم و در چگونگی تاسیس و ماهیت و کارکرد و ساختار و بقایشان تامل نماییم، به روشنی در می‌یابیم که آن‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫تمدن‌های بَدوی ( تمدن‌های پیش از هزارهٔ اول، به طورِ خاص پیش از امپراتوری پارسی ) نیز به شکلی براساس ایمان مذهبی بنیاد پذیرفته و به طورِ‬ ‫َ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫مشخص حاکمان و حکومت‌های موسس آن تمدن‌ها، مشروعیت خود را از خدا یا خدایان و یا مدعیان نمایندگی او اخذ کرده و در طول حیات خود نیز‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫در چارچوب باورهای مذهبی مردمان و هدایت و حمایت مستقیم و غیرِ مستقیم متولیان دین و آیین عمل کرده و دست کم مدعی چنین رفتار و اعتقادی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫بوده‌اند. از کهن‌ترین تمدن، سومر، بگیرید و بیایید تا تمدن‌های بعدی چون اکدیان، فینیقیان، کَلدانیان، آشوریان، بابلیان، مصریان، هندیان، عیالمیان‬ ‫و... را مورد بررسی و ارزیابی قرار دهید، همگی مدعی دین باوری بوده و حکمرانان آنان در تمامِ ادوار و اطوارِ تاریخی چند هزار ساله شان یا خود را خدا و‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫نیمه خدا دانسته و یا خود و حاکمیت و ِاعمال قدرت و ارادهٔ خویش را مستقیماً و یا از طریق روحانیون ادیان خدایی و برآمده از اراده و مشیت و رضایت‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ایزدان قلمداد کرده‌اند.‬ ‫جالب است که پیش از تاریخ، این اتکای به مذهب در حکومت‌ها و حتی در جوامع کمتر و ضعیف‌تر است، و پس از ورودِ جوامع بشری به عصرِ تمدن‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫و ظهورِ تمدن‌های بزرگ و جهانی و پیشرفته و به عرصه آمدن سلسله‌های بزرگ حکمرانی در قالب امپراتورهای جهانی یا منطقه‌ای، تکیه بر عنصرِ مذهب‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫برای کسب مشروعیت سیاسی قدرت بیشتر می‌شود. فی المثل در ایران پیش از تاریخ، نقش مذهب برای مشروعیت و تقویت حکومت‌ها و دولت، الجرم‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫از مردمان و تمدن و فرهنگ کمتر است ( مثالً در تمدن حدودِ سه هزار ساله عیالم )، اما در حکومت هخامنشیان این نقش نیرومندتر و آشکارتر می‌شود.‬ ‫ِ‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫در عینِ حال تا ظهورِ ساسانیان ( حدودِ هزار سال )، این نقش چندان قوی و غلیظ نیست، از آغازِ تشکیل سلسله "موبد ـ شاهی" ساسانی، حکومت و‬ ‫ِ‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫فرهنگ و جامعه از اخذِ مشروعیت سیاسی حکومت و دین باوری عمومِ مردمان گذر می‌کند و واردِ مرحله مذهبی شدن تمام عیارِ قدرت، جامعه، سیاست،‬ ‫ِ‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫فرهنگ، اخالق، اقتصاد، ادب و هنر می‌شود.‬ ‫‪Print‬‬ ‫‪search‬‬ ‫‪Prev‬‬ ‫4‬ ‫‪Next‬‬ ‫‪Home‬‬ ‫‪Full‬‬ ‫‪Exit‬‬
  • 5. ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫یعنی دین و قدرت، دین و انسان و تمامِ شئون مادی و معنوی آدمیزاد چنان به هم می‌آمیزند که تفکیک آنها از نظرِ دین باوران و حاکمان نه ممکن‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫است و نه مفید. شاهنامه فردوسی به زیبایی و مهارت تمام این آمیختگی و حتی سیرِ تحول تاریخی دین و سیاست و تمدن را نشان می‌دهد. ظهورِ دو‬ ‫ٔ‬ ‫دین بزرگ توحیدی جهانی، مسیحیت و اسالم، آمیختگی دین و تمدن را در تمامِ ابعادِ آن، به احسن و کمال خود رساند. ظهورِ اعتالی قدرت مسیحی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫بیزانس ( رومِ شرقی ) و تاثیرِ آن در تشکیل تمدن و امپراتوری مذهبی ( زرتشتی ) ساسانی در این سوی فرات و بعدها تشکیل امپراتوری اسالمی، مظهرِ‬ ‫ِ‬ ‫تجلی این آمیزش و حتی یکی شدن دین و سیاست و نقش مذهب در زایش، پرورش و اعتالی تمدن و فرهنگ است.‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫به رغم "جدایی نظر ِ" دین و سیاست در آیین مسیحی، روندِ این آمیختگی در مغرب زمین ادامه پیدا کرد و پس از نگارش اثرِ مهم سنت آگوستین‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫"شهرِ خدا" در سدهٔ پنجم میالدی و شکل گیری قرون وسطای مسیحی، امپراتوری مذهبی ـ سیاسی واتیکان پدید آمد و بدین ترتیب مسیحیت و حتی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫تا حدودی یهودیت، تکیه گاه و عامل و روح تمدن غربی شد و این پیوند و یگانگی چندان است که امروز نمی‌توان تاریخ غرب و سیرِ تمدن غربی قرون‬ ‫ِ ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫وسطی و حتی قرون جدیدِ غربی را بدون مسیحیت و نقش مذهب باز شناخت.‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫گرچه پس از رنسانس و ظهورِ مدرنیته و تحوالت فرهنگی، علمی، سیاسی و اقتصادی جدید، نقش مذهب به معنای سنتی و پیشین آن سست و‬ ‫ِ ُ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫کم شده است، اما اوالً هنوز هم فرهنگ غالب و اثرگذارِ اجتماعی در مغرب زمین مذهب است و ثانیاً حتی اگر غرب مدرن را کامالً غیرِ مذهبی بدانیم ( یا‬ ‫ِ‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫دوست داشته باشیم چنین باشد )، بی‌گمان نمی‌توان غرب امروز را بدون پیشینه و ریشه‌ها و بدنه تاریخی چند هزار ساله آن بازشناخت. همین قاعده و‬ ‫ِ‬ ‫واقعیت دربارهٔ تمامِ جوامع شرقی و غیرِ مسیحی ( از جمله اسالمی ) نیز صادق است.‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫چین، هند، ژاپن، قفقاز، مالزی، اندونزی، ایران و تمامی آفریقا و دیگر ممالک آسیایی و آفریقایی چنین‌اند. می‌توان چنین نیز استدالل کرد که تمدن‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫بر فرهنگ متکی است و هیچ فرد یا جامعه‌ای ( اعم از متمدن یا غیرِ متمدن ) بدون فرهنگ نیست و فرهنگ بشری از آغازِ ظهورِ انسان در کرهٔ زمین‬ ‫ِ‬ ‫( بویژه پس از شکل گیری تمدن‌های بزرگ و جهانی ) بدون مذهب نبوده است. همواره نوعی پرستش الهه‌ها و ایزدان وجود داشته و غالباً در سه هزار‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫‪Print‬‬ ‫‪search‬‬ ‫‪Prev‬‬ ‫5‬ ‫‪Next‬‬ ‫‪Home‬‬ ‫‪Full‬‬ ‫‪Exit‬‬
  • 6. ‫سال اخیر، ادیان دارای عقاید و شریعت و اخالق سازمان یافته بوده و تمامِ ابعادِ زندگی فردی و اجتماعی آدمیان، و در نتیجه مظاهرِ تمدن و فرهنگ را‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫تحت تاثیر قرار داده‌اند.‬ ‫علم، هنر، ادبیات، اخالق، کالم و عرفان یا مستقیماً از متن مذهب پدید آمده و رشد و تعالی یافته‌اند یا مذهب در پرورش و گسترش آنها نقش داشته‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫است، حتی دانشی چون فلسفه، که ذاتاً و موضوعاً غیرِ دینی است، همواره ( بویژه در غرب مسیحی و در شرق اسالمی )، در استخدامِ کالمِ دینی بوده است.‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫اگر این تحلیل از چرایی و چگونگی و ماهیت ظهورِ تمدن‌ها، فرهنگ‌ها، دولت‌ها و ملت‌ها راست و مقبول باشد، مدعای ما مبنی بر اولویت گفت وگوی‬ ‫ادیان بر گفت وگوی تمدن‌ها و فرهنگ‌ها، قطعی و غیرِ قابل انکار خواهد بود. چرا که تاکنون هیچ تمدنی بدون فرهنگ نبوده، هیچ فرد و جامعه‌ای نیز تهی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫از نوعی فرهنگ ( عقاید، آداب، اخالق، هنر، ادب و... ) نبوده و نیست و عمالً هیچ فرهنگی غیرِ دینی نبوده و حداقل تمامِ فرهنگ‌های باستان تا کنون کم‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫و بیش آمیخته با اشکال مختلف مذهب و متا فیزیک ادیان بوده است.‬ ‫ِ‬ ‫تصادفی نیست که در قرون جدید، دورانی که اندیشه الحادی قدرت بیشتری یافته است، هیچ متفکرِ ضدِ مذهبی نیست که اوالً نکوشد تا با دین‬ ‫ِ‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫تعیین تکلیف بکند ( و این به تنهایی از نقش فائقه مذهب در هدایت جامعه و تمدن و فرهنگ حکایت می‌کند ) و ثانیاً از آموزه‌ها، شیوه‌ها و سنت مذهبی‬ ‫ِ ٔ‬ ‫ِ‬ ‫جا افتاده برای مبارزه با اساس مذهب یا یکی از مذاهب استفاده نکند و ثالثاً حتی خود در نهایت به شکلی دیگر، دین تازه‌ای ( ولو بشری ) پدید نیاوَرَد. و‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫مارکسیسم، نمونه بارزِ این مدعا است.‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫به هر حال موفقیت پروژهٔ گفت وگوی تمدن‌ها و فرهنگ‌ها، در گروِ عوامل مختلفی است و مهمترین آنها، گفت وگوی ادیان است که البته عمالً در‬ ‫قالب گفت وگوی پیروان و سخنگویان مقبول مذاهب خواهد بود. اگر طی پروسه گفت وگو و تعامل پیروان ادیان تحولی نو و مداوا گرانه رخ دهد، صلح و‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ٔ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫امنیت و دموکراسی، که هدف اعالم شدهٔ پروژهٔ گفت وگوی تمدن‌ها است، ممکن و دست کَم آسان‌تر خواهد بود. از یاد نبریم که اکثریت قریب به اتفاق‬ ‫ِ‬ ‫مردمِ جهان، دیندارند.‬ ‫‪Print‬‬ ‫‪search‬‬ ‫‪Prev‬‬ ‫6‬ ‫‪Next‬‬ ‫‪Home‬‬ ‫‪Full‬‬ ‫‪Exit‬‬