Contenu connexe
Similaire à لحظه انتخاب (20)
Plus de AghighFamily (19)
لحظه انتخاب
- 7. ݣــــهݣݣݣݣݣ ݣـــــــــــــــــــــݣݣݣݣݣ ــــــدمــــ ݠݑمـــٯ
.گیریمیم قرار ایهویژ هایتموقعی در گاهی خود زندگی طول در هانانسا ما
مانتسرنوشگاهی حتیوشودیممهمخیلیمانبانتخاهانآدرکه هاییتموقعی
عالیق موقعیت این در گرا شغل؛ انتخاب موقعیت مثال طورهب .دهدیم تغییر را
کارمان در ،دهیم انجام درستی انتخاب و داده قرار مالک را مانیزندگ شرایط و
وقت چند باید بگیریم قرار ظواهر بعضی تأثیر تحت اگر اما کرد؛ خواهیم پیشرفت
.شدنخواهیمموفقهمهانآ ازکدامچهی دروکنیم عوضشغل بارکی
ایهخانزیباییواستحکامبهدقتکنار درگرزندگی؛ امحلانتخابموقعیتدرو یا
دیگر،بیندازیمهانآفرهنگسطحوهاههمسایبهنگاهیمنی،کنیم میانتخابکه
ونابابهاییاهمحلمهبافرزندمانرفاقتازبخوریمغصهبعدهاکه نیستالزم
!آشنادزدهای ازبترسیمیا
این مهم .دارد وجود هانانسا تمامی زندگی در ،ویژه هایتموقعی این همانند
.کند انتخابراراهیچهودهدانجامکاریهچبایدبداندانسانکه است
انتخاب و ازدواج موقعیت ،یزندگ دوران طول در ما هایبانتخا ترینممه از
و صحیح هایکمال و باز ِچشم با را همرازمان و همسر اگر .است زندگی همراه
- 8. سود از عمر آخر تا و شودیم آباد مانیزندگ ،کنیم گزینش دلسوزانه هایتمشور
داشته اشتباه هایکمال گرا اما بریم؛یم بهره ،مانتدرس ِانتخاب هایتمنفع و
شبیبهکه ثروتیومالو یااستبندتبیبهکه باشیمزیباییدنبال
ً
مثالوباشیم
بخوریم را مهربان همراه نداشتن یک حسرت باید تنهاهن عمر آخر تا وقتنآ ،بند
.کند تربیت را هایمانهبچ است قرار که باشیم مادری نگران باید آن از بیشتر که
.تفاوتایهذربدون.استهمینهمشوهرانتخابحکایتالبته
روشنیمسیربرایمان،زندگیلحظاتتمامیدرکه معصوم؟مهع؟امامانوپیامبراما
دستمان به کارهاییهرا نیز اهمیت با و حساس موقعیت این در ،اندهکرد ترسیم را
.شدنخواهیمحسرتوپشیمانیدچارگاهچهی،کنیم توجههانآبهاگرکه اندهداد
روایت وهشتتبیس قالب در که کتابی .شماست روی پیش ،انتخاب لحظۀ
مقایسهمازندگیسبکباراهمسرانتخابدرمعصومین؟مهع؟راهکارهای،داستانی
.ناهماهنگگاه وهاستنآهاییراهنمایباهماهنگما گاهزندگیسبکوکرده؛
کنید قاضی را کالهتان ،قطعه هر پایان از پس و بخوانید دقت با را انتخاب لحظۀ
.ناهماهنگهماهنگ یااست؛چگونهشمازندگیسبکببینیدو
- 10. 10
انتخاب لحظۀ پنجم ݠݓاٮݠݑـٮݡکآسانازدواج
دوران هایسعک ،کندیم مزههمز را چایش که طورنهما و است نشسته
از روزها آن کشیدیم زجری چه کندیم فکر .کندیم نگاه را اشیدانشجوی
مکانی اقتضائات چرا داندینم هم هنوز .پرتسحوا دخترهای این دست
ظاهر هاسکال در طوری و کردندینم رعایت را دانشگاه مثل رسمی و علمی
!اندهآمدعروسیبهداشتیمبرشخیالآدمکه شدندیم
نه ،بود درس کالس مثل محیطی مناسب شانهزنند و تند هایشآرای نه
خود حتی و اروپا در که بود خوانده بسیار .کوتاهشان و تنگ هایسلبا
کنند رعایت پوشششان نحوۀ در را خاصی حدود اندفموظ دختران ،آمریکا
به هافحر این اما بیایند؛ دانشگاه به کردهشآرای صورت با ندارند اجازه و
.رفتینماوهاییهمکالسخرج
نامحرمی به نگاه آلودۀ چشمش خواستینم که او بر روزگار که بود همین
،بلندهپاشن هایشکف و کوتاه شلوارهای لطف به .گذشتیم سخت ،شود
،رنگگرنموهایوهاتصورلطفبهوبدوزدزمینبهچشمتوانستینم
- 11. 11
نبود؛ هم حیا و نظرتعف و تقوا نقل .شود خیره روبرویش به توانستینم
ذات از بخشی این اما داشت؛ هم اطرافیانش از بیشتر و داشت را همه که
آندراوبرایوشوندکشیده نامحرمسمتبهکه بودهامآدهمۀواوخلقت
.کنند تقویتراقوهاینتابودنددادههمدستهبتدسچیزههمدانشکده
سفرۀ.دانشکدهمشاورهدفتردرنشستبستوزددریابهدلکه شدهمین
و است ناراحت اوضاع این از گفت و کرد باز مشاور روحانی پیش را دلش
خودشمحرمبه،نامحرمغریبۀهایتصورهمۀجایهبخواهدیمدلش
،دید را دلش صدق که هم روحانی .بگیرد آرام او کنار در و بدوزد چشم
هم دختر .کرد معرفی او به را محجبه و خوب دختری و زد باال را هانآستی
بودحاضرراهاین دروبماندپاکخواستیمدلشهماو.بودخودشمثل
.بخردجانبهرادانشجوییزندگیهای یکیسخت
همان گیرد؛یم همسرش دست از را شیرینی بشقاب و بنددیم را آلبوم
.بردرااودل،وقارشومتانتروزهاکه آن دختری
هاهغریباوللحظــــــۀ زندگیلحظهچند
- 12. 12
انتخابۀلحظ پنجم ݠݓاٮݠݑـٮݡکآسانازدواج
است آن از تریقو ،بشر حیوانی قوای و است بسیار وسوسه کمین داندیم
داندیم و دارد خبر بشر جسم اقتضائات از .کرد سرکوبش مدام بتوان که
و بگیرد آرام الهی پیوندی به جانشان تا باشند هم کنار در باید مرد و زن
زندگی هاییسخت از ترسندیم که امتی به .کنند طی هم با را سعادت راه
آستین تا کند جمع را دلشان خیال که الهی ایهمژد دهد؛یم مژده ،مشترک
برای خداوند که برکاتی شیعیان اگر که دارد خبر .ازدواج برای بزنند باال
کنند غلبه ترسشان بر زودتر تا شوندیم ترغیب ،بدانند گرفته درنظر آنان
براى «هر كس :فرمایدیم سجاد؟ع؟ امام .برسانند آرامش به را خودشان و
تاج به را او خداوند ،ازدواج كند ...]الهی دستور به عمل قصد به [و خدا
.»نمايدیم دارجتا افتخار پادشاهى و
۳۸۵صفحه،۳جلد،الفقیهیحضره المن
- 14. 14
انتخاب لحظۀ پنجم ݠݓاٮݠݑـٮݡکآسانازدواج
بسیار را مثل این .کندیم فکر خودش با و زندیم دستش روی را دستش
آدمی سر از هوش و عقل ،باشد میان در پول پای وقتی که بود شنیده
.شودمثلاینمصداق روزهم یکخودشکردینمگمان اماپرد؛یم
را دخترش دو هر دست روز آن .افتدیم شد شروع قصه این که روزی یاد
فرش،بزرگشدخترجهیزیۀبرایکه اکبرحاجیحجرۀبودبردهوبودگرفته
هاییقدیم آن از .شناختیم سال هایلسا را اکبر حاجی .کنند انتخاب
دنیا دار از دانستیم .خوردندیم قسم سرش روی همه که بود فرش بازار
بریزد پایش به را اشیدارای تمام است حاضر که دارد یکدانهیپسری یک
هاییگذرانشخو و دوستان پیش حواسش فقط پسر اما شود؛ راههسرب تا
.بسوبوداشیجوان
چند از بعد را حاجی پسر ،بودند رفته حجره به دخترهایش با که روز آن
تند لحن با و ایستاده پدر روبروی اشیکذای قیافۀ و تیپ با که دید سال
،شدندکه اشهحجروارد.کردیمپولدرخواستهایشیگذرانشخوبرای
- 15. 15
تغاریهتدوملحظــــــۀ زندگیلحظهچند
و مشکی چادر به دارد که فهمید .خواند را اکبر حاجی نگاه لحظهکدر ی
که بود معلوم نگاهش از و کندیم نگاه او ترککوچ دختر معصومانه صورت
.کرده تصورپسرش کنار دررادخترشخیالش در
و خواستگاری .بود افتاده اتفاق ،باید آنچه از زدهبشتا و زودتر قضایا باقی
دادندیمهشدارشخیرخواهیسرازهایبعضایامآندر.نامزدیوبرونهبل
همخوانی حاجی مجلل زندگی با او قرض و قسط از پر کارمندی زندگی که
کند انتخاب را دامادی خودش کیشانمه بین از باشد بهتر شاید و ندارد
سر شیفتۀ چناننآ اما نباشد؛ پدرش جیب در دستش حاجی پسر مثل که
همه بر را چشمش که بود شده دخترش وبرققپرزر آیندۀ و زندگی وضع و
.عقدسفرۀپایبودنشاندهرادخترش،نکشیدهایههفتبهوبودبستهچیز
که حاال ریزد؛یم اشک صدایب و نشسته کنارش اشیتغارهت که حاال
نفرین را اشهدرآمد کار از معتاد ناخلف داماد و کوبدیم سینه به همسرش
.زندیمدستشپشتدستوکندیمفکرقدیمیمثلهمانبه،کندیم
- 16. 16
انتخابۀلحظ پنجم ݠݓاٮݠݑـٮݡکآسانازدواج
کندیم مرور را اطرافیانش ذهنش در مدام ،زده سرش به ازدواج فکر وقتی از
عطار داماد بارکی .کندیم تصور هانآ از یکی داماد را خودش بار هر و
کنار که فروشیهمیو داماد دیگر بار و شهر بزرگ تاجر داماد دیگر بار و محل
از کدام هر در .کندیم معاش امرار دستفروشی راه از و نشیندیم مسجد
با خوب معاشرت اهل یکی .دارد دوست را آن که بیندیم خصلتی هانآ
.حالل مال دنبال و کوشتسخ دیگری و است ثرومند دیگری و است مردم
پاسخ کسی چه که داندیم خوب اما داند؛ینم را همسر انتخاب هایکمال
بیندیم و اندازدیم آسمان به نگاهی .داندیم خوب را سواالتش تمامی
مسجد به نماز برای را خود پیامبر؟ص؟ کممک حتما و نمانده اذان تا چیزی
پیامبر؟ص؟ .پرسدیم را سوالش نماز از بعد و رودیم مسجد به .رساندیم
و درآورید هم ازدواج به را ]ایمان [در کفو هم و شأن هم «افراد :فرمایدیم
.»کنید ازدواج ]خود هاینشأمه [یعنی ایشان با ]نیز [خودتان
332صفحه،5جلد،کافی
- 18. 18
انتخاب لحظۀ پنجم ݠݓاٮݠݑـٮݡکآسانازدواج
ونشستهکتابخانه خشکوسردصندلیبرکه حاال.نبوددلشهمخودش
نگاه مانده باز روبرویش که »گانونگ پزشکی «فیزیولوژی حجیم کتاب به
کهناینه.نبوددلشهمخودشاولهمانازکندیمفکرخودشباکند؛یم
افتخاروتحسینبااطرافیانشباشدنداشتهدوستوبیایدبدشپزشکی از
و حافظ شعرهای برای رودیم غنج دلش اما بزنند؛ صدایش »دکتر «خانم
و بردارد شعر کتاب بغل کشد یکیم پر دلش .سعدی گلستان و بوستان
نبود گرا .بشود گم شاعرانه کلمات عالم در و بنشیند دنجی گوشۀ در برود
اشهدختر یکی یکدان که او برای درازش و دور آرزوهای و پدر اصرارهای
هم به را روزش و شب هم بعد و بخواند تجربی رفتینم بار زیر هرگز ،بود
ادبیات خواستیم دلش بود گرا خودش به .شود قبول پزشکی تا بدوزد
.بخواندشبکو ی هزاراشهآیندفرزندانبرایهرشببعدهاتابخواند
،باشد کرده مرور آن از ایهصفح آنکهیب را کتاب و کشدیم بلندی آه
.کندیم فکر اشهرفت روزهای به و زندیم چانه زیر را دستش .بنددیم
- 19. 19
دکتر خانمسوملحظــــــۀ زندگیلحظهچند
خوب شعر که ادبیاتی جوان معلم آن پیش است مانده دلش هم هنوز
پایشنداداجازهحتیپدرکهنهماآمد؛یمکتابخانه بهعصرهاوفهمیدیم
.کند مطرح
ً
رسما را دلش حرف بارککم یتدس و بگذارد شانهخان به را
شهر پسر بهترین به فقط را دکترش خانم گفتیم و داشت پاکپدر ی غمر
.بزندراخانه درزنگبدهداجازهخودشبهکه ایهلیسانسهرنه،دهدیم
را او درشت و ریز خواستگارهای پای آراممآرا که بود پدر هایفحر همین
روی شدیم باعث که بود پدر خیاالت و توقعات همین .برید شانهخان از
برچسبآمد، یکیمدلپسنداوچشمبهکه موقریوخوبآدمهرپیشانی
.کند ردشوبچسباند»«معمولی
،سفید اسب بر سوار شاهزادۀ کدام راههبمچش پدر داندینم هم هنوز
چشمش،مدارقاخالومناسبخواستگارهایآنازکدامچهیکه بودنشسته
خانم هم هنوز ،او و است نیامده هم هنوز که ایهشاهزاد گرفتند؛ینم را
.گذارندیمسپیدیبهروکممک موهایشکه استتنهاییدکتر
- 20. 20
انتخابۀلحظ پنجم ݠݓاٮݠݑـٮݡکآسانازدواج
خط را پیشینیانش تمام اخبار خدا .دارد خبر زمین سرگذشت تمام از
و هایدیدن ،معراج شب در و رسانده او به جبرئیلش واسطۀهب خط به
بشر طبع و است الهی علم صاحب .است داده نشانش بسیار هاییشگفت
و ریزدیم کالمش در جرعههجرع را پایانشیب علم .شناسدیم خوب را
دل اگر که دهدیم هشدارشان .شانهآیند روزگار از کندیم گاهآ را امتش
نخواهد راهشانهبمچش خوبی عاقبت ،اشهپیامبران هایفحر به ندهند
از «جبرئیل :کندیم نصیحت را امتش و رودیم منبر روی پیامبر؟ص؟ .بود
نورس دختران همانا :گفت و شده نازل من بر خبیر و لطیف خدای ناحیه
فاسد را آن آفتاب ،نشود چیده و برسد چون که هستند درخت بر میوۀ مانند
وقتی ]بالغ تازه [و باکره دختران است همچنین سازد؛یم پراکنده را آن باد و
این غیر در ندارند؛ ازدواج جز ایهچار ،کردند درک ،کنندیم درک زنان آنچه
.»است بشر طبع این و بود نخواهند ایمن فساد از صورت
۳۳۷صفحه،۵جلد،کافی
- 22. 22
انتخاب لحظۀ پنجم ݠݓاٮݠݑـٮݡکآسانازدواج
،هاههمسایهمۀکنجکاو چشمپیشوآمدندجلبحکمبامأمورهاکه روزی
کردینم فکر هرگز ،بردند و زدند دستبند را پدرش سالۀهپنجا هایتدس
صدایب مادر روز آن .ببیند خود به را شادی رنگ دیگر بارکشان یهخان
و برسد؛ آرزویش به ،پدر نشد قسمت هم آخرش گفتیم و ریختیم اشک
.کند تباهزندانهایهمیلپشترااشیزندگ ازماندهیباقهایلساتارفت
سرتاپاوبودکرده جمعاشهکردهگر هایتمشدررااندوهشوبغضهماو
دربیاید کار از دزد رفیق باید پدر شریک چرا پرسیدیم خودش از .لرزیدیم
مروت و رحم که طلبکارهایی و بمانند هانآ تا بکشد باال را داروندارشان و
اشک پردۀ پشت از و بود ایستاده او ،بردندیم که را پدر .شدینم سرشان
.هاهمیلپشتبرندیمهمرااوآیندۀوآرزوهاکه دیدیم
.است نپیوسته حقیقت به سخت روز آن تلخ خیاالت از کدامچهی اما حاال
کسی دنیا آخر تا و ندارد هم ستاره آسمان یکتهف در کردیم خیال که او
سینما صندلی بر حاال ،بدهد دختر دارهسابق پسر یک به که شودینم پیدا
- 23. 23
عاشقی سکانسچهارملحظــــــۀ زندگیلحظهچند
روزهایی همۀ و است نشسته .شود شروع فیلم است منتظر و است نشسته
.شوندیم مرور چشمش پیش ،دیدیم دسترس از دور را پدرش آرزوی که
و خوب دختری تا بود شده واسطه اشیقدیم استاد وقتی آیدیم یادش
آرزویدخترهاهمۀبودگفته ناامیدیکمال در،کند معرفیاوبهرامحجبه
جواب در استادش اما دارند؛ را بازلودتدس و پولدار پدرشوهری داشتن
کند نگاهاوحسنۀاخالقوایمانبهکه شودیمپیداکسی باالخرهبودگفته
رسدیمورودیمجلوترذهنش.نباشدازدواجمالکترینممهبرایشپولو
بود گفته و بود نشسته روبرویش همسرش کهیوقت به خواستگاری؛ روز به
محترم مرد پدرش یک ،او نظر از و گفته برایش را ماجرای همۀ ،استاد
واجبات وقتی تا بود گفته و زده حرف هایشکمال از هم بعد .است آبرودار
.آوردخواهدتابرامادیهاییسختهمۀ،کند مواظبترامحرماتشو
و کندیم شکر را خدا لب زیر .آیدیم خودش به فیلم آغازین تیتراژ صدای با
.زندیملبخند،استنشستهدستش کنار که باردارشهمسربه
- 24. 24
انتخابۀلحظ پنجم ݠݓاٮݠݑـٮݡکآسانازدواج
مشورت او از و برسد امام؟ع؟ خدمت تا است فرصت منتظر است مدتی
یکی .کرده مشغول حسابی را فکرش روزها این که ایهمسال برای بگیرد
بسیار هم او و کرده خواستگاری دخترش از قرآنش شاگردان بهترین از
ندار و دار فقط چشمش که همسرش اما وصلت؛ این با است موافق
دست با نباید که دهدیم هشدارش و است مخالف ،بیندیم را اشهنداشت
که داندیم و خوانده قرآن زیاد .کنند بختهسیا را دخترشان ،خودشان
که کرده گیر مساله این در فکرش اما تقواست؛ هانانسا برتری مالک
هایهدغدغ و رودیم رضا؟ع؟ امام نزد .دارد خرج هم زندگی باالخره
پاسخی امام؟ع؟ .کندیم عرض حضرت برای کمال و تمام را اشیذهن
مردی «اگر :فرمایندیم .بردیم ازبین را هایشدتردی و شک که دهندیم
را او ،بودی راضی اخالقش و دین از که آمد ][دخترت خواستگاری به
.»نشود تو مانع ،او مالی نیازمندی و فقر و آور؛ در ][دخترت همسری به
۲۳۷صفحه،الرضافقه
- 26. 26
انتخاب لحظۀ پنجم ݠݓاٮݠݑـٮݡکآسانازدواج
و مدیر که مجتمعی .شودیم تمام کممک شانیفرهنگ مجتمع کار ساعت
.شوهرشواومانند هستندیجوانهایجزوکارمندانش تمامیومعاونین
ذهنش در ،کردیم صحبت شوهرش با که ایهکنندهمراجع آخرین جمالت
،باشد داشته پویا و فرهنگی زندگی خواهد یکیم گفتیم .شودیم تکرار
چیزی همان به دارد هم شوهرش که داندیم .همسرش و او زندگی مثل
که کندیم فکر روزی به دارد او که داندیم .اوست ذهن در که کندیم فکر
را مردش زحمتکش دستان ،فروشیبکتا در کارشان شدن تمام از بعد
رفیق برای خوبی همسر تواندیم دوستش کندیم خیال گفت او به و گرفت
دارد زیادی امید ،کنند معرفی هم به را نفر دو این بتوانند اگر و باشد او
استقبال حرفش از چندان ،روز آن شوهرش .بگیرد شکل مبارکی ازدواج که
که داندیموشناسدیماستسالچندینرادوستشبودگفته وبودنکرده
از اما رفته؛ زیادی دختران خواستگاری به که است ایرادگیر پسرهای آن از
از وقتچهی که بود کرده اضافه هم را این .است تراشیده اشکالی هرکدام
- 27. 27
مجتمعپنجملحظــــــۀ زندگیلحظهچند
بدی اتفاق باالخره دارد اعتقاد و آمدهینم خوشش هایگرهواسط نوع این
که بود کرده جزم را عزمش او اما گیرد؛یم را هانآ دامن شرش که افتدیم
را هانآ کرد قبول شوهرش تا وآمد؛ترف قدرنآ و کند عروس را دوستش
شیرینی و شربت شانیعروس جشن در هم بعد مدتی و کند معرفی هم به
،کردیم را فکرش آنچه از زودتر خیلی و بود درست هم حدسش .خوردند
.شدندتبدیلهانآخانوادگیدوستانترینیصمیم ازبه یکیجدیدزوج
انگار .نشیندیم لبش روی لبخندی گذشته روزهای آوردن خاطر به با
جایی چنین به ،دوستانه سادۀ اتفاق آن از شودینم باورش هم خودش
و آشنایی واسطۀ شوهرش و او که زوجی با وآمدترف لذت .باشند رسیده
این خواست دلشان زود خیلی که بود شیرین قدرنآ ،بودند ازدواجشان
دستش به را مجتمع کلید و زندیم صدا را شوهرش .کنند تکرار را تجربه
اقالم و کتاب فروش کنار در حاال که مجتمعی کند؛ قفل را در تا دهدیم
!شدهلتبدیآسانازدواجبرایمردمیایهمؤسسبه،فرهنگی
- 28. 28
انتخابۀلحظ پنجم ݠݓاٮݠݑـٮݡکآسانازدواج
ایهویژ هایبثوا و ببرند هبهر هایخوب تمامی از امتش که دارد دوست
گاهآ را هانآ باید که داندیم .ندهند دست از ،کنند کسب توانندیم که
نظیرشیب پاداش از و ندارند آن به توجهی که اعمالی برخی ثواب از کند
اگر که دارد خبر .گویدیم ازدواج در وساطت اجر از برایشان .خبرندیب
مستقیما که زیادی پسران و دختران ،شود رایج هانآ درمیان مساله این
و رسندیم هم به هایگرهواسط این طریق از ،شناسندینم را همدیگر
ازدواج که کسانی به خدا که آرامشی به گیردیم آرام هایشانلد و هابقل
ازدواج راستای در کس «هر :فرمایندیم پیامبر؟ص؟ .است داده وعده ،کنند
...خداوند ،برساند هم به را دو آن خدا اینکه تا کند کاری مومن دو میان
زبان به که ایهواژ هر یا و بردارد راه این در که قدمی هر ازایهب او برای
به هایشبش که که سالیکی نویسد؛یم عبادت سال یک پاداش ،آورد
.»باشد پرداخته داریهروز به روزهایش و ][نماز قیام
۲۸۸صفحه،االعمالعقابواالعمالثواب
- 30. 30
انتخاب لحظۀ پنجم ݠݓاٮݠݑـٮݡکآسانازدواج
که همانطورودهدیمتکیهاندگذاشته تخترویکه راحتیونرمبالشبه
متعجبیهایهنگابه،هشدخیره،سنتیرستورانحوضوسطآبفوارۀبه
باخیاباندروقتیداندیم.کندیمفکر،شدیمهمسرشواوبهخیاباندرکه
!شوهروزننهبرادرند؛وخواهرکه کنندیمفکرهایخیل،رودیمراههمسرش
که روزی خاطرات ذهنش در و کشدیم سر لذت با و آرام را چایش استکان
صمیمانۀ نشست در که روزی .کندیم دوره ،شد شیرین ازدواج این مقدمۀ
همان در است قرار خدا نداشت خبر و بود نشسته استان آموزانشدان
نمایندۀ وقتی نداشت خبر .کند تکمیل را اشیزندگ جورچین نشست
از او دل ،آیدیم جایگاه به سخنرانی برای او از پس آموزشدان دختران
.دختر چادرگوشۀ نشیندیمرودیموآیدیمبیروناشهسین
پیش همیشه اما بود؛ زود و آسان ازدواج موافق نوجوانی همان از گرچه
سالگی چندوتبیس از بعد باید کمتدس اتفاق این کردیم خیال خودش
که بود همین برای شاید .
ً
مثال دانشگاه حوالی جایی همنآ بدهد؛ رخ
- 31. 31
جشن دوششملحظــــــۀ زندگیلحظهچند
را هایشیقراریب و گرفتینم جدی چندان را عاشقی ،اول روزهای آن
.بردارندسرش ازدستبودمنتظرکه زودگذریاحساساتپایگذاشتیم
گفتندیمهمه.خندیدیمهایشفحربه،کردیممشورتکه کس هربابعدتر
سالگیههجد در ،چهل دهۀ مردهای مثل تواندینم کسی دیگر امروزه
سراغ اشیسرباز و کار و درآمد از هم ترهانمهربا !بچرخاند را زندگی یک
ته هافحر این .زدندیم حرف برایش زندگی هاییسخت از و گرفتندیم
به دلش که فهمید ،گشت را دلش ته خوب وقتی اما کرد؛یم خالی را دلش
.استمطهروپاکزندگیتشکیل یکدنبال
بند را دستش ،دانشگاه به ورود با زمانمه و گفت اما یاعلی بود؛ سخت
را خانه دوم طبقۀ ،دید را راسخش عزم وقتی هم پدرش .کرد وقتیهپار کار
حاال که رفت پیش سریع و ساده قدرنآ ماجرا باقی و گذاشت اختیارش در
است آمده شهر سنتینرستورا به همسرش با شودینم باورش هم خودش
!بگیرندجشنراازدواجشانسالگرداولینواشیسالگهنوزدتولدتا
- 32. 32
انتخابۀلحظ پنجم ݠݓاٮݠݑـٮݡکآسانازدواج
گویدیم خواستگارهایی از و زندیم حرف ازدواج از او با مادرش وقت هر
از محجوبانه و شودیم عوض رنگش هستند؛ بله پاسخ شنیدن منتظر که
.کند فکر مساله این به راجع بیشتر کمی دهد اجازه او به تا خواهدیم او
هم که است مادر ،پدر شهادت از پس و است جمل جنگ شهدای از پدرش
او که داندیم و دارد خبر مادرش دل از .مادری هم و کندیم پدری او برای
باشد؛ نداشته دیگران عروسی از وکسریمک دخترش عروسی دارد دوست
اشیمال وضع که گشتیم دامادی دنبال ابتدا همان از دلیل همین به و
دلش اما خودش .بگیرد دخترش برای مجللی عروسی بتوانند و باشد خوب
از .بخورد گره او دل با دلش که همسری و خواهدیم ایهساد عروسی
بهترین از و بروند امیرالمومنین؟ع؟ دیدار به هم با تا خواهدیم مادرش
امیرالمومنین؟ع؟ .کندیم شاد را دلش حضرت پاسخ .کنند سوال هاجازدوا
.»اوست ازدواج بودننآسا ،زن برکت هایهنشان «از :فرمایندیم
221صفحه،2جلد،االسالمدعائم
- 34. 34
انتخاب لحظۀ پنجم ݠݓاٮݠݑـٮݡکآسانازدواج
هنوز .شودیم گفتن ذکر مشغول و داردیمرب کتاب الی از را تسبیحش
شبهنیم ازساعتاین درمدرسهامااست؛ماندهصبحاذانبهساعتیکی
شنیده مناجات و دعا آرام صدای ایهحجر هر از و است بیدارتر همیشه از
،غریبغمی.کندیمنگاهآسمانبهونشستهتنهاییوسکوتدر.شودیم
.زندیمچنگرادلش
،آیدیمتا یادش.استنگذراندهرفیقشیبراشبیهیچهالسااینهمۀدر
با هاثبح و درس و هاسکال تمام در و اندهبود هم گلستان و گرمابه رفیق
با و تنهاست حجره در که سحری اولین این در حاال .اندهکرد شرکت هم
.استگرفته دلش،پریدهخوابازاشیقدیمزنگدارساعت
کندیم فکر .دهدیم فرو ذکر با را اندوهش و چرخاندیم دست در را تسبیح
اشهسجادشاید.خواندیم نمازجدیدشسجادۀرویامشبقدیمیرفیق
ً
حتما !است طورنهمی
ً
حتما !بله .نباشد هانآ طلبگی سادۀ جانماز مثل
.مرواریدبلندتسبیحبادارندشدهیگلدوز سفیدهایهسجاد،دامادها
- 35. 35
مروارید تسبیحهفتملحظــــــۀ زندگیلحظهچند
همین به گرداندیم برش و گیردیم را ذهنش دست و فرستدیم صلواتی
از.خوردیمرالجاجتشچوبدارداو!گفتیمراسترفیقش.قدیمیحجرۀ
احادیثیبهافتادچشمشانوکردندیمتورقرا»«کافیکتاب که روزیهمان
.کرد بازگفتگوهایشان درراازدواجبابرفیقش،گفتیمازدواجبرکاتازکه
اول خواهدیم دلش اینکه .افتدیم ،زد رفیقش به که هاییفحر یاد
خواستگاری به پرتدس با بعد و برسد بحثش و درس به و کند خودسازی
عقب سلوکش و سیر از را او ازدواج و است مسیر اول در حاال اینکه و برود؛
ازدواجکه گفتیم.نبودموافقاوبارفیقشاماکند؛یماسیرشواندازدیم
ازدواجازپسبساچهواستکنندهیهم یارخودسازیمسیرهمیندرحتی
ثواب کسب اسباب چون ،کند طی بیشتری سرعت با را کمال مسیر بتواند
.شودیمفراهمبرایشترنآساوبیشتر
پیش که حدیثی به و است آسمان هایهستار سمت به نگاهش که حاال
.خوردیمغبطهبیشتررفیقشتوفیقبه،کندیمفکراسترویش
- 36. 36
انتخابۀلحظ پنجم ݠݓاٮݠݑـٮݡکآسانازدواج
را ابدی سعادت برایشان آنچه سمت به است شیعیان هدایت مشتاق
در که بشود سنگین قدرنآ هایشانبثوا بار خواهدیم .کندیم تضمین
داندیم .بد اعمال کفۀ بر کند سنگینی صالحشان اعمال کفۀ قیامت روز
،بسیار ثواب با و نیک اعمال از پرتدس با دارند دوست نیز شیعیانش که
برایشان را راه که دهدیم دستشان به ایهنقش .بیایند خدا مالقات به
چیزی آن از بیشتر بسیار را اعمالشان ثواب که گویدیم راهی از .کند کوتاه
نماز رکعت «دو :فرمایدیم صادق؟ع؟ امام .کنندیم را فکرش که کندیم
.»است بهتر مجرد انسان نماز رکعت هفتاد از ،متأهل انسان
328صفحه،5جلد،کافی
- 38. 38
انتخاب لحظۀ پنجم ݠݓاٮݠݑـٮݡکآسانازدواج
چندانهنهایهگذشت بهسکوتدروآوردیمپایینراصدایشآهستههآهست
عیبنه.ترسیدیمازدواجاز،کرد پیداراخودشکه وقتیاز.کندیمفکردور
دانستینم اما بدی؛ ذهنی خاطرۀ نه و داشت قامتش و چهره در ایرادی و
مادرش و پدر .بود نشسته دلش در و آمده کجا از وغریببعجی ترس این
گاهی اوکه کردندیمبرخوردهمبامهربانوآرامقدرنآوبودندمعلمدوهر
.باشند سازگار هم با قدرنای نفر دو است ممکن چطور پرسیدیم خودش از
که بودندادهرخخانوادگیایهمشاجروطالقهرگزهمبستگانشمیان در
.باشدشدهعبرتدرساوبرای
و او افکار در ترس این کردیم احساس ،شدیم عمیق خودش در که بیشتر
اولین در ،همه که بارزی ویژگی همان در دارد؛ ریشه خودش از توقعاتش
.»طلبیل«کما:بردندیمپیآنبه،اوبا دیدار
که گذشته هایلسا در ،است مانده او با هم هنوز که مثبت صفت این
دلش قدرنآ !جانش بالی به بود شدهلتبدی ،بود کرده پیدا افراطی حالت
- 39. 39
خاریب گلهشتملحظــــــۀ زندگیلحظهچند
باشد داشته خود در کمال و تمام را خدایی و خوب صفات همۀ خواستیم
که ضعفیطنقا از کردیم وحشت ،آمدیم میان به ازدواج حرف وقت هر که
که کند ازدواج روزی خواستیم دلش !بود نکرده برطرفشان کامال هنوز
انسان گفتندیم دیگران چه هر .نشود پیدا وجودش در گناهی هیچ دیگر
کهنایازشاید.رفتینمخرجشبه،خداستخاریبگل والخطاستنممک
.ترسیدیم،برودسقفزیر یککسی باهایشصنقوهافضعبابخواهد
حاال.گیردیماشهخندخودشتصوراتاز،کندیمفکرروزهاآنبهکه حاال
،است خوابیده آغوشش در آرام دخترش و نشسته همسرش راههبمچش که
.دادهعذابش چقدرهالساآنطول درموهومترسآنبیندیم
اصال و شوندیم کامل هم کنار در مرد و زن ایمان که است فهمیده حاال
خدا .کندیم هموار ایمان و معنویت هایهقل به رسیدن برای را راه ،ازدواج
شدرهاشیطانیهایسترآن ازمشاورهجلساتبرکتبهکه کندیمشکررا
.بچشدراشدنرمادوبودنهمسرلذتامروزتا
- 40. 40
انتخابۀلحظ پنجم ݠݓاٮݠݑـٮݡکآسانازدواج
از هم و آمد در ظالم مشرکین بردگی از هم ،شد آشنا اسالم با وقتی از
.پرستش و اندتعباد شایسته کردیم فکر غلطهب که هاییتب بردگی
که بود راهنمایی برایش دین بلکه نبود؛ عنوان یک فقط او برای اسالم
.کردیم کمک ،واحد یکتای بندگی بلند هایممقا به رسیدن مسیر در را او
همیشه ،همین برای و باشد خدا خوب بندگان از که داشت دوست خیلی
نجات فرشتۀ این هرآنچه و بردارد قدم پیامبر؟ص؟ پای به پا کندیم سعی
از پس و شودیم حاضر پیامبر؟ص؟ نماز در روز هر .کند عمل ،گویدیم
گوش با که سر گوش با فقطهن را هانآ و نشیندیم او فرمایشات پای نماز
برای را راه که گویدیم سخن ایهمسال از پیامبر؟ص؟ امروز .شنودیم جان
«هر :فرمایدیم .کندیم نصف ،متعال خداوند بندگی کمال به رسیدن
دربارۀ خدا از پس است؛ کرده احراز را خود دین از نیمی ،کند ازدواج کس
.»بترسد دیگر نیمۀ
518صفحه،طوسیشیخامالی
- 42. 42
انتخاب لحظۀ پنجم ݠݓاٮݠݑـٮݡکآسانازدواج
تنها ،پدرش هایفحر تمام برابر در گرفته کودکی یاد روزهای همان از
سر پدرش با بارکحتی ی ندارد به یاد »پدر «چشم :باشد داشته جواب یک
هم پدر.باشدزدهحرفیاوحرفرویباشد یاکرده جروبحثمهمیمسئلۀ
گرفته؛ اشیزندگبرایراهامتصمیبهترینوخواستهینمرااوبدهرگزالبته
دوران اتفاقات تا گرفته کودکی دوران هاییخوراک و هاسلبا انتخاب از
میان به ازدواج مثل مهمی مسئلۀ پای که حاال اما اش؛یجوان و نوجوانی
.کند اطاعت»پدر«چشمدیرینقانون ازتواندینمدیگراو،آمده
و ساده جهیزیه آرزوی یک همیشه بیندیم ،کندیم مرور را ذهنش چه هر
خواهدینموخواستهینمدلشهرگزبیندیم.استداشتهذهندررامعمولی
کامل قدرنآ باید جهزیه دارند اعتقاد که باشد هایشیدوروبر بیشتر مثل
درستمسیروقتیاز.نباشدایهوسیلچهیخریدبهنیازسالچندتاکه باشد
سادۀ اتفاقات این از ،دیگر دنیای به دوخته چشم و پیداکرده را اشیزندگ
.اندازدینموتببتابهرادلش،دنیاوبرققزروشودینمخوشحالدنیایی
- 43. 43
نشانسالما تاجنهملحظــــــۀ زندگیلحظهچند
همۀ جایهب و برد؛ینم را دلش نشانسالما تاج و دارهدنبال عروس لباس
هزینۀ و برود بخت خانۀ بههآبرومندان مراسمی با خواهدیم دلش ،هانای
برای باشد ایهذخیر تا بدهد هدیه سالمندان خانۀ به را اشیعروس مراسم
دختر خواهدیم و نیست بدهکار هافحر این به گوشش اما پدر .دنیا آن
بخت خانۀ به پرکنندها مراسمی و استثنایی ایهجهیزی با را اشیتغارهت
خرید دنبال به پدر .شود محفل و مجلس هر نقل ،هانآ وصف که بفرستد
این که ترسدیم او و کند کور را همه چشم برقش تا است اشرافی جهیزیۀ
.اشهآیندهمسرسربرگذاشتن منتبرایکند بازراراه،سنگینجهیزیۀ
گوش به دوردست از اذان صدای .است انداخته سایه قلبش بر اندوه
خودش با .شودیم مسجد راهی و اندازدیم سر روی را چادرش .رسدیم
پدر قدیمی دوست که مسجد نمازشپی با ،نماز از بعد اگر شاید گویدیم
سنگینش توقعات از پدر تا دهد قرار واسطه را او بتواند کند؛ صحبت ،است
.دارددوستاوکه دنیاییساختنبهبدهددلوبردارددست
- 44. 44
انتخابۀلحظ پنجم ݠݓاٮݠݑـٮݡکآسانازدواج
خاطر به ندارد دوست .کنند ضایع را نیکشان عمل امتش ندارد دوست
در کهنای به برسد چه برنجانند؛ را همدیگر ،دنیا ناماندگار و فناپذیر مال
چشمیموهمچش برای باشند فرصت مترصد ،ازدواج مثل معنوی اتفاقی
کمین در ،شیطان یعنی هانانسا اول دشمن که داندیم .گذاریتمن و
بندگان میان هم ،فرصتی هر از استفاده با تا است منتظر و است نشسته
تباه را صالحشان اعمال پاداش و اجر هم و کند ایجاد عداوت و نفرت خدا
از ترساندیم را هانآ و کندیم نصحیت دلسوزانه را امتش زنان .نابود و
تمام زن «اگر :فرمایدیم :شوند مرتکب ،است ممکن که اشتباهی عاقبت
بیاورد؛ شوهرش خانۀ به ،دارد وجود نقره و طال از زمین بر که چیزهایی
اموال این کیستی؟ تو بگوید و بگذارد منت شوهرش سر بر روز یک گاهنآ
مردم عابدترین از اگرچه رود؛یم بین از زن عمل و اجر !است من مال
.»کند عذرخواهی شوهرش از و برگردد و کند توبه کهنای مگر باشد؛
202صفحه،8باب،االخالقممکار
- 46. 46
انتخاب لحظۀ پنجم ݠݓاٮݠݑـٮݡکآسانازدواج
گاهی .کندیم بازی هایشتانگش با و است نشسته اتاق در ،دختر روبروی
ً
حتما اآلن کندیم خیال و قالی رنگیک ال هایلگ به دوزدیم چشم هم
.زندیم حرف دارد دختر .اندهشد قرمز هالگ همین مثل هم او هایهگون
دانه به دانه را اشیفکر هایکمال و گویدیم اشیزندگ هایلآهاید از
دختر اول شد قرار ،شدند که اتاق وارد .دهدیم توضیحشان و شمردیم
نوبتواستاتمامبهرودخترهایفحر حاال.باشدشنوندهاووبزندحرف
.بیاوردزبانبرراانتظاراتشوعقایدتااوست
سرشوگویدیماللهیمبس.کشدیمعمیقینفس،شودیمساکتکه دختر
چادرش و کشدیم هم در چهره ،دختر .کندیم نگاه دختر به و آوردیم باال را
باال را سرش هم گداریهگا و کندیم صحبت به شروع .گیردیم ترممحک را
.زندیم حرف هایشهخواست از .اندازدیم دختر به سریعی نگاه و آوردیم
همسرش است مهم برایش و است خدایی زندگی دنبال یک به که گویدیم
جملهاینکهنهمی.محتاط،نامحرمانباارتباطدروباشدعفیفومحجبه
- 47. 47
حالل نگاهدهملحظــــــۀ زندگیلحظهچند
پرسدیم او از طعنههب .رودیدرم کوره از دختر ،شودیم خارج دهانش از
ترشپی.خوردیمجازند؟یمزلنامحرمبهقدرنایزدنحرفموقعهمیشه
جلسۀ هایهنگا روی ،مذهبی دختران از بعضی که بود شنیده دوستانش از
کند. یادش نگاهشان خواستگارشان آیدیم بدشان و حساسند خواستگاری
خندیدبلندصدایبا،شنیددوستشدهانازراجملهاینکه روزیآنآیدیم
وظاهروکند پیدارااشیزندگشریککه رودیمخواستگاریبهآدمگفت و
بیرونوبغلشزیربزندراجنسیکه رودینمکه بقالیبهبپسندد؛راباطنش
رادوستشهایفحرروزآن!بیندازددورراآن،نپسندیدراجنساگروبیاید
.استمواجهدخترهاهمانازبا یکیانگار حاالامابود؛نکردهباور
چقدر گراییقمنط و رویهمیان گویدیم دختر به و اندازدیم پایین را سرش
همآخردرواست؛اشتباهومضر،دینبهایهسلیقنگاهواستمهمبرایش
مکث اندکی ،شنودیم که را حدیث دختر .خواندیم پیامبر؟ص؟ از حدیثی
.کندیمخواهیتمعذراو ازآرامصداییبابعدوکندیم
- 48. 48
انتخابۀلحظ پنجم ݠݓاٮݠݑـٮݡکآسانازدواج
.بپرسدامام؟ع؟از،ایجاد کردهذهنشدررفیقشکهسوالیتااستفرصتمنتظر
خوبیهبراهایمشترچهرۀوکندیمشاگردیپدرشطالفروشیمغازۀرفیقش در
نگاهیکبااستکافیآیند؛یماشهمغازبهخریدبرایدخترانوقتی.شناسدیم
سریکه دیروز.محلطبیبکوچکدختریااستشهرتاجربزرگدخترکهبفهمد
دخترهای بالفاصله وا ،بود کشید پیش را ازدواج بحث و بود زده رفیقش به
اووقتیواو؛روبرویبودکرده بندیهرتبچهرهاساسبر،شناختیمکه مجردی
بودگفته ،شدهخیرهمردمدخترانچهرۀبه طورنایچراکه بودکرده سرزنشرا
!استحاللهایشهنگا،باشدازدواجنیتشاگرکه خواندهحدیثیبرایشپدرش
کهنآازبعدوشنودیمراحدیث.کند سوالحدیثاینازتاآمده؟ع؟ماماسراغ
باودوبارهراصادق؟ص؟امامحدیثتارودیماوسراغ،فهمدیمرارفیقشاشتباه
]کهصورتیدر[تنهامردکهنیست«باکی:بخوانداوبرایکلماتتککتدردقت
.»افکندنظراوبه،باشدداشتهرازنیباازدواج]واقعیو[جدیقصد
365صفحه،5جلد،کافی
- 50. 50
انتخاب لحظۀ پنجم ݠݓاٮݠݑـٮݡکآسانازدواج
اوباکه نیستبرشودورکسی وقتیگیردیمدلش.ندارددوستراتنهایی
آزارش تنهایی .بکشد بیرون دلش از ،لبخندی به را هایشمغ و بزند حرف
شلوغی خانوادۀ خیالش در همیشه ،دارد خاطر در که وقتی از و دهدیم
و دور که قدمقدونی هاییهبچ و مهربان و دوستهبچ همسری با داشته
.بروند باالکولش وسر ازوبگیرندرابرش
و بگردد را دنیا باید دارد فرصت و است جوان تا آدم معتقدند دوستانش
فرصت سر ،گذاشت که سالگییس به پا و ببرد را اشیجوان وحالقعش
.بگرددآلشهایدهمسردنبالوبزند باالآستین
،را عمرش روزهای بهترین خواهدیم دلش .کندینم فکر هانآ مثل اما او
کندیم فکر .کند طی همسرش کنار در را نشاطش و شادابی و جوانی ایام
سر از رمقیب و خسته وقتی که باشد داشته دلسوزی و مهربان همسر اگر
بنشیند کنارش و بدهد دستش به چای استکانی ،گرددیبرم خانه به کار
گرا حتی بود؛ خواهد شاد جانش و آرام دلش ،بپرسد روزش اتفاقات از و