Num71daryaknar شماره 71 نشریه دریاکنار
•
0 j'aime•43 vues
🌊 *دریاکنار از نشریات با سابقه استان بوشهر* 🆔️ @daryaaknar 🌐 http://daryaaknar.ir/ ♻️ https://chat.whatsapp.com/EkWPbr0n53aEPW2HQixCcH 📲https://wa.me/989211487009
Recommandé
Recommandé
Contenu connexe
Tendances
Similaire à Num71daryaknar شماره 71 نشریه دریاکنار
Similaire à Num71daryaknar شماره 71 نشریه دریاکنار (16)
Plus de mehran sultany nezhad
Plus de mehran sultany nezhad (20)
Num71daryaknar شماره 71 نشریه دریاکنار
- 1. تومان ۵۰۰۰ قیمت 2022 مارس 5 -1443 شعبان 2 -۱۴۰۰ ماه اسفند 14 شنبه *71 *شماره سوم سال ) اورول جرج ( . است عمومی روابط کار کارها باقی ،شود منتشر خواهند ینم که خبری انتشار یعنی نگاری هروزنام 8 6 5 6 مردمپرطنینصدای 1 است مهمانان و استان مردم به رسانیتخدم برای کاال از مملو ساحلی بازارهای ،لنجداران دوم سفر مصوبه اجرای با 4 ستاد نشست در زادهیمحمد احمد اظهار بوشهر استان سفر تسهیالت ظرفیت دارای بوشهر استان :داشت حوزه در باالیی بسیار پتانسیل و سال هر و است توریستی و گردشگری و گردشگران و مهمانان حضور شاهد :افزود وی.هستیم استان در مسافران ناشی شرایط دلیل به اخیر سال دو در ایجاد هایتمحدودی و کرونا ویروس از و بود رکود در گردشگری بخش ،شده ،کرونا وضعیت بهبود به توجه با امسال زیادی جمعیت کنیمیم بینیشپی گردشگر سونامی با و شود استان وارد .بود خواهیم مواجه بوشهر استان در در :کرد نشان خاطر بوشهر استاندار که شد اعالم ،کرونا ملی ستاد نشست استان در و است نزولی ششم پیک روند از پس یکی هانشهرستا نیز بوشهر خارج نارنجی و قرمز رنگ از دیگری سفرهای مهیای چیز همه و شوندیم .است نوروزی خدمات ارائه اینکه بیان با زادهیمحمد رفاهی خدمات و تغذیه و اسکان برای هاستتضرور از مسافران به بهداشتی و نهادها و ادارات تمام باید :کرد تصریح ساماندهی با پرورش و آموزش از اعم از استفاده با ادارات سایر و مدارس سایر و مهمانسراها و هانسال ظرفیت .شوند آماده نوروز برای امکانات سبز فضای و هاکپار :داشت ابراز وی مناطق همچنین و استان سواحل و و اسکان ظرفیت تمام باید روستایی ایام در را خود دهیتخدما ظرفیت تا کنند رسانی بروز و آماده تعطیالت مشکلی و محدودیت کمترین با مهمانان اشاره با بوشهر استاندار.نشوند مواجه :گفت استان در لنجی ته ساماندهی به همراه کاالی دوم سفر مصوبات اخذ با ،نوروز ایام در که کردیم کاری ،ملوان و کاالها از مملو ساحلی بازارهای برای مناسب قیمت با کیفیت با اجناس تأمین و کار مؤسسه بین همکاری تفاهمنامه امضای ایران کارگران صنفی های نانجم عالی کانون و اجتماعی صیادیابوالقاسم )روانشناسی(دکترای به همدردی و همدلی سمت به جهان رود مي پیش ماموریت و راه نقشه ،مددجویان سازی توانمند امداد کمیته ثالت شخص بیمه حق از درصد ۱۰ اختصاص بهداشت وزارت به تجاری گردشگری و باشد مهمانان و گردشگران توسط ایهاجار منازل ثبت.کرد خواهیم فعال را میراث کل اداره :شد یادآور فرهنگیوی میراث شده موظف بوشهر استان گردشگری و فرهنگی بتوانند مردم تا کند طراحی را ایهسامان که اختیار در و کرده ثبت را خود ایهاجار منازل :افزود بوشهر استاندار.دهند قرار گردشگران امکانات ،روستاها در هستند موظف هایدهیار کنند فعال را رسانیتخدما و اسکان و رفاهی روستایی گردشگری هاییزیبای از گردشگران تا تنظیم بحث در :کرد بیان وی .شوند مندهبهر جهاد سازمان و صمت سازمان همکاری با بازار و مرغ از اعم غذایی مواد تمام ،استان کشاورزی و جاتهمیو و روغن و شکر و قند و گوشت و برنج و بومی ساکنان و مردم برای عید ایام برای آجیل زادهیمحمد.است شده مهیا گردشگران همچنین یک حاضر حال در استان ساکن جمعیت :گفت نیز نوروز ایام در و است نفر هزار ۴۰۰ و میلیون استان وارد گردشگر هزار ۳۰۰ تا ۲۵۰ روزانه را خدمات ترینتکیفی با و بهترین که شوندیم .کنیمیم ارائه عزیزان این به منطقه یک در کافی نظارت عدم متاسفانه .کند عدیده مشکالت دچار را مردم تواند یم از برکنار ،بوشهر شهر که است سال سالیان دو از یکی را آن جهانی آمارهای که تهران شهر گرانترین ،اند هداشت اعالم جهان گران شهر کشور جنوبی نیمه شهر گرانترین الاقل یا کشور بوشهر شهر در .است اجناس قیمت لحاظ از بر توانند یم تا ،فروش گران کاسبان از برخی به مجبور هم مشتری و افزوده اجناس قیمت هستند هم محترمی کاسبان البته .است خرید .کنند ینم عرف از خارج سود فدای را وجدان که خود به قدری محترم مسئوالن است کافی و کنند مراجعه بازار به و دهند زحمت قانونی اجناس قیمت آیا که بگیرند استعالم گرانی علت که است سؤال جای حال .است چیست؟ بوشهر در ضروری کاالهای و اجناس های متحری به توجه با شریف مردم امروزه و ها یگران و کشورمان علیه ظالمانه بازار بر نظارت اگر و ،هستند مضیقه در فزاینده تورم روز مردم های هسفر ًاقطع نگیرد صورت جدی بصورت به مردم سفره شدن کوچک و شود یم کوچکتر روز به .داشت خواهد درپی را ای هعدید مشکالت خود طبع ورود و ها متحری رفع برای دیپلماتیک های شتال از برکنار تبع به و کارها و کسب افتادن رونق به و جهانی بازار به هم محترم مسئوالن ،کشور در سرمایه گردش رواج ،آن بر که میزشان پشت از و داده زحمت خود به قدری باید جدی نظارت بازار بر جد به و شده بلند اند هکرد جلوس آن نبض که متخلفین با تا ،علوی عدالت جنس از نظارتی ،کنند ها تقیم دردسر بدون و راحتی به و دارند دست در را بازار نیست هم کسی دارند اطمینان و دهند یم افزایش را .بایستند ،بگیرند را مردم حق در ایشان اجحاف جلوی دیگر و بوشهر شریف مردم حق ،وضعیت این نما کاسب ای هعد که نیست کشور نقاط اقصی تنگنای در را ایشان مردم حق در جور و ظلم با .کنند شب نان محتاج و دهند قرار اقتصادی فشار محترم مسئوالن نوروز عید نزدیکی به توجه با امیدوارم ببینند .باشند ستمدیده و شریف مردم بفکر قدری ،جات یصیف و میوه جمله از اقالم برخی قیمت که است؟ گران اندازه چه تا دریایی های هفرآورد و ،پوشاک به را استان های نشهرستا با استان مرکز قیمت تفاوت که ندهند اجازه و کنند اندیشی چاره و ببینند عینه .کنند بازی مردم معیشت با طلب منفعت و سودجو ای هعد .باشد شنوایی گوش امیدوارم ایران شهر گرانترین بوشهر :ماحوزی محمدحسین )اجتماعی کنشگر و (فعال مهمانان و گردشگران به رسانیتخدما آماده بوشهر استان :)بوشهر (استاندار زاده محمدی احمد
- 2. تومان ۵۰۰۰ قیمت 2022 مارس 5 -1443 شعبان 2 -۱۴۰۰ ماه اسفند 14 شنبه *71 *شماره سوم سال 2 شعر قبله ای تازه دین مرا قبله داد تغییر ای تازه قوانین به شدم آشنا تا تو چشم اشعار به کنم اقتدا چون ای تازه آیین به عشق سرود خواندم گفتمش دید مرا اشکبار چشم تا ای تازه تمرین تو فراق نازنین شد سرایمت می ،غزلی مثنوی و شعر با ای تازه تحسین تو چشم ز ای قطعه شد پوشهترم هم با امشبو یه بیا باشیم هم ِعشق دوباره و مبشینی هم کنار باشیم غم هرچه از رها نگاهامون امشب بیا باشه هم به خیره فقط کن مهربانی جوری یه باشه م َشِچ تو دنیا که نبضم هی میشه تند داره میمیره داره هام سنف دنیامه ّکل که اونی گیره یم دستامو داره م هَنگو رو ِ پخش هات سنف َمندیوو یه امشب ببین هات هعاشقون این واسه مهمونم شعر تو منم احساسم ِغرق سراپا بازه من ِ آغوش بیا کن نوازش ِیه موهامو ازهّنط و گرم عشقت که باز ،بلرزه تو ِصدای گیره می گرماتو دلم من از برندار چشاتو میره می تو بی م ّحس که تو ِچشم ِناب ّ حس به پوشم یم ترمه سراپا تو با زد پیوند دلم نوشم یم عشق ِشراب آشنایی ماریا طرفه یک زندگی انگار زند یم شور دلم افتاده عجیبی اتفاق !ببین اند هافتاد كار از همه ها نتلف قطارها ها هكارخان !حتی ها مآد بگويید ها هروزنام به .اولشان تیتر برای دارند نگه دست بگويید است امیدی قطع ِربیما پايیز .برايشان ندارد باران كه آمدوشد منع ِقانون و این های قاصدک برای !است الزامی منطقه !نه نیامده سونامی ،هم زلزله تنها زندگی به منتهی های هرا تمام .است شده طرفهيک جزه امینی طاهره غرور نبینم تا بستم را هایم چشم را هایت چشم فام سرخی را تارموهایت سفیدی را قلبت شده کوب لگد غم تقصیر بی تو و ام بوده گناه بی من ازخود تورا من و راندی خود از مرا تو بستیم بر رخت و کردیم لج و لج رفتیم و آرامش تنها زنی ِشب غرور از سرشار خویش رویاهای بر است آرمیده زورقی بر نشسته خورشید از را گمان رنگین کند می نقاشی را پرستوها کوچ ندارد باور ابرها دل در برایشان سازد می ایی النه تو ِهای دست با تا عشق رنگ کشد آن بر تنها زنی خویش رویاهای بر است آرمیده اکبرزاده کتایون رنج فهرست بغض اولین دایناسورها از قبل به گردد برمی نتوانست که دستی به دهد نجات را کودکش ،شدن پرت از که وقتی دره آرام گشت برمی ها سنگ شکاف به درد ای پرنده هر ی النه در آورد در پری پریدن برای ای دانه هر که نخواستیم و نگفتیم بگوییم دلمان از هیچ دلمان ،غرورمان رفت را راهش غرورمان گفت باید مختصر و کوتاه کشاند دار پای به را ما یوسفی مریم قو پر ِ الی شدی بزرگ قو پر ِالی گرم ِهوای در وقتی فهمی نمی و دمپایی به ها مگس خندند می ات سیاه ِ چرک ِپاهای !دارد حسی چه ای چشیده را مهربانی قو پر ِالی بفهمی توانی نمی رقصیدن قرمز ِغچرا پشت ها ماشین بین کردن گدایی توجه کند می زشت را رقص شکوه چقدر کردی باز زبان قو پر ِالی دانی می چه باز زبان خیابان کف در کردن را داشتن دوست را شدن شاد تو و من ِبرای کند!؟ می ترجمه چگونه ِهزد لبخند تو به عشق قو پر ِالی داری حق !است زن هم به حال من عشق سامان ساردویی خستگی زمان برد می رنج ها ثانیه و سختی به کشند می نفس را خورده فرو های حرف نویسم می دانم می دیگر روزهای آمد خواهند که روزهایی را تنهایی اندوهناک لبخند هایم لب بر نشاند خواهند صوفی جمالی سوفیا فرکانس ،صدایت فرکانس ،برسد که جا هر از شود می شروع صبح توست منتظر هم بهار بزند جوانه تا حیدری هادی را رودخانه کرد بدرقه آبشار ی دهانه تا مادر چشم تا رنج و ایستاد خود پای دو بر ،بودن نیست ای پیچیده ی فلسفه کوچک ست رنجی بزرگ سنگی زیر که .کند می زندگی معماری را مرگ و ام نشسته است دم سپیده کنم می محمدی جواد دارم دوستت عشق بیان برای !شد ها هواژ دامن به دست نباید که همیشه خاموشم که گاهی سکوتی در که گاهی دارم دوستت ،واژه یب که یعنی خواهمت یم ،واسطه یب شعرها این ِ چشم از دور کردی النه قلبم پستوی در که یعنی ...که یعنی کن رها را واژه بیا ایروانی فرزانه فروغ بی هست هایی گفته گاهی ...شوند می دوخته ،ناگفته که هست هایی آه گاهی به رَس ِشیدهکَن که ...شوند می هرُم نیست جامه بر ِیرغال تعمیر بزن خوب صلهَو و بیا عشق َِزید ُ ای دلشکسته گاهی شود می پاره دلت ِدنَب زارع بانگ المیرا پرنده مرزها در همیشه که ای پرنده است آمده در پرواز به داند می درستی به آیا کجاست؟ وطنش نژاد علوی مرضیه ی شعله ز سوختم چون تو مست چشمان به توست بیقرار دل ای تازه عناوین تو عشق داستان در من قصه فرهاد ی قصه بساز اینک ای تازه شیرین علیان حاج پونه )علی(ع موال کیست؟ غرور پر جهان به بگو علی از غیر چیست؟ رسول وحی و رسالت از مقصود عشق رسول ممکن عالم فخر فرمود علیست اش دروازه و هستم علم شهر من حق دلیل تنها و کوثر حوض ساقی کیست؟ کدام؟ حقیقت به علی مرتضی جز حشر به علی موال شفاعت امیدمان دیگر شفاعت حق اهل جز نیست قبول قدم تو با علیست جا هر استوارتر ،علی تو با نبود هرجا بایست ناگهان غضنفری سادات نسرین اعتمادم بی که خیابانی به را پایت کف ِدر کرد گم من برعکس درست دست کف مثل که شناختم می را تو ها کوچه هنوز خاطراتت کف در اند مانده بست بن خود خیال به تا بیایند راه من با ام بسته امید من اما که انقالبی به کشد می نقشه درونم شاید تا گمنام رویی پیاده ِ کف در را شدنت پیدا بساط .کنم پهن منفرد مژگان بهار کردم محو را پاییز کشیدم سکوت پلک پشت سبزی ی سرمه عشق انگیز غم ارتفاع از سیب های شکوفه شیرین لحن به بردم پناه زمان مهاجر ی پرنده قلب در را یادش بهار قانون با بستم آذین نور دست در دست بهار سخاوت از مشتاقانه چنان ِچشم بر گذارم می قدم خاطرات ِفروردین باران دعای ،بهار شمال دختر ،بهار اسفند های نرگسی رقص ،بهار رسولی مهرناز است بهار سوز نای آخر زمین دهان در نزمستا دکر ها ناموزون های رگ در فبر و ددوان ریشه زمین گنجشکی درختی پچ ی هشاخ روی هنسرود یغزل چون و رفتن انتظار در .بود هخان به رسیدن یافق های طخ بر ، اسرم چسبانده فقر ببرچس مردی پیشانی ...بود دانست ینم کسی اما دبلن فریادی با زمستان ...رسد یم نپایا به قورت را برف ، نزمی ...دهد یم نو ای هآشیان گنجشک ...کند یم ابرپ ناقباال خوش ی هتیر از ،مرد آن و ...شود یم اکبری زهرا محبوب آرامم تو کنار در چقدر آرامم نا های شب آرامش ای اندوهم و غم در غرق من که ها شب این در .کند می شاد مرا تو وجود فقط کند می جدا آرامی نا این از مرا یادت حتی محبوبم گرفتی من از که را وجودت ....نگیر من از را فکرت الاقل اسدی زهرا )(آتاناز نقاشی آخرین رفتن وقت نزن حرفی کنم نقاشی را تو تصویر بگذار بیفتد قلم از نباید چیزی هیچ هایت لب گرمی حتی ات شقیقه روی سپید ِ مست موی تار آن یا رقصد می عاشقانه که رفتن وقت چشمانم نقاشی آخرین بگذار باشی تو کار سبزه سهیال شب قصه اند بسته را هایشان چشم ها آینه گوید می قصه ساز ی زخمه بارد می باران پنجره چهره بر نشینند می ماه گرداگرد ستارگان دیگر شبی هم باز دیگر ای قصه و وزد می مجنون بید گیسوان در نسیم دهند می لیلی بوی ها اطلسی خوانند می عاشقانه ها جیرک جیر کشد می طوالنی ای خمیازه باغچه داده فرا گوش آلود بغض هوا تلخی قصه به به را خواب شیرینی که دارد همراه جان در بیداری زهر و ریزد می شب نگاه از سرشار ها چشم جستجو لبریز دستها مهر پی در ها قلب دیگر ای قصه و خانه تا برود بخواب شب آغوش در آتشفراز فرزانه آفتابگردان گل شود می صبح آفتابگردان ظهور با ،من و شوم می بیدار پنجره ماورای از دستانم فیرهَش از را ها گنجشک بومی آواز تا ...... بکشم بیرون زاده خواجه لیال لتنگید خشک های نان خرده با زنی می زخم دلتنگم های بوسه به افکارم به توست دربند همیشه که شوم می خیره شکسته نمکدان به سوزد می قلبم برگشت بی بازی این در تو و نمی را ها این هیچوقت فهمی قلبم در چون بارد می صدا بی برف عطیفه عاطفه مکث .. برو آسوده خیالی با .. برو ..برو..نکن هم مکث اندکی دانستم می ..هست اشتباه ،داشتن دوست زیادی .. زند می را دل .. دهد می تاوان تاوان؛ این گوارایت .. مهربانم و صبور قلب . . برو .. نکن مکث اندکی ..برو ..یار نامهربان افشان دامن شادی
- 3. دلنوشته- داستان تومان ۵۰۰۰ قیمت 2022 مارس 5 -1443 شعبان 2 -۱۴۰۰ ماه اسفند 14 شنبه *71 *شماره سوم سال 3 اول قسمت و کنن جم وسایالشونو میخونم که اسامی ..سالن بیان مرتضی،نجفی محمد ،ساالری حمید حامد ،همتی ارسالن،احمدی فرید ،راد اتفاقی کامال اسامی (دوستان..طایفه و تصادفیه شباهتی گونه هر و شده نوشته ..)نشه برداشت سو موجب نکرده خدایی ارسالن.. خوندن منم اسم باالخره بله ..همتی تو ساال این تموم مثل باز و ندار حال با و کردم جم وسایالمو و شدم بلند سکوتم ..بیرون اومدم شده تموم زندانم حکم سال چندین بعد ای زندگی این تو بزارم پا باز بود قرار و بود فراری ازش میتونستم تا و بودم متنفر که ..بودم برا میزدن بال بال داشتن که بقیه خالف بر ، بودن انداخته را کر کر و هر هر آزادیشونو سالم و خدافظی اتاقیمم هم به حتی من ..مدت این تو بودم نکرده حوصله میخواستم نه داشتم حوصلشونو نه ..باشم داشته کاری کاغذ کلی و امضا و کارا شدن تموم بعد طعم و گذاشتم بیرون پامو زندان در از باالخره ..شد تازه زبونم زیر باز زندگی این تلخ حداقل..بیام بیرون تو اون از نمیخواست دلم عینه همه و کجاست جام میدونستم تو اون و پست نگاه اینهمه با بیرون ولی..بودن خودم ..میکشیدم زجر هستش روم که حقیر تو اون بیشتر نمیتونستم و بودم مجبور ولی ..بمونم سمت رفتم و گرفتم تاکسی یه زندان جلوی از توش کسی نمیدونستم اصال که ای خونه بودن آورده سرش بالیی چه یا نیست یا هست ..برادرام خواهر باز شهر به میکردم نگا که تاکسی پنجره از فشار بهم داشت پیش سالها احساس همون نبودم پشیمون خودم کرده از چرا اما..میاورد کردم از منو بود نتونسته سال اینهمه چرا دست از جوونیمو زندگیمو کله..کنه پشیمون فشاری چرا.. نمیگزید ککم باز چرا و بودم داده ..نمیکرد سرزنش منو میاورد بهم شهر این که رو پیاده..ماشینا..ادما..خیابونا هوای و حال ..ها ..میزدن بهم حالمو داشتن عجیب باز و برسم فقط داشتم دوس زودتر چه هر و چمامو بودم زندان تو که ساالیی این تمام مثل ..کنم زندگی خیال و فکر با و ببندم مقابل تاکسی دقیقه 54 حدود از بعد باالخره .. داشت نگه خونه همون اما بود شده عوض خونه وضع و سر قد و بودم شده بزرگ توش که بود خونه ..بودم کشیده و رفتم خودمم و کردم حساب رو تاکسی کرایه .. قفل به انداختم کلید و باشه شده عوض قفل کردم خیال اولش کمال در ولی نکنه بازش کلید این دیگه باز در و چرخید قفل تو کلید دیدم تعجب ..شد دیدم که زدم رو زنگ بار چند احتیاط برا ولی بار چند و در بعدش نمیشه شنیده صدایی خونست کسی اگه تا گفتم الله یا و کوبیدم صدایی هیچ ولی..اومدم من که بشه متوجه ..نیومد بگوش که بود مشخص کامال ها پله راه وضع و سر از و خونه اون تو نزاشته قدم کسی سالهاست ..خونه کثافت یه به شده تبدیل بود خونه کثافت خونه این من لطف به اما ..ذاتا .. کردم باز و در و رفتم باال ها پله از آروم آروم ارواح خونه شبیه بیشتر اما بود خونه همون ..بود یکم فقط زمین رو و نبود خونه تو وسایلی هیچ ..بود زباله کیسه و کارتن و بودن خورده خاک دیوارام و زمین تمام ..کشید نفس نمیشد لیوان یه تا رفتم مدت طوالنی سرفه یه بعد نه هست آب از خبری نه دیدم که بخورم آب ..گاز از خبری نه هست برق از خبری کردم باز بزووور رو شده چفت ی پنجره سریع :هنویسند رنجبر ژیال )فرهنگی(فرهیخته یه بود شده تاریک تقریبا هوا صدای از جنگل و آلود مه هوای بود شده آمیخته وحشی حیوانات بودیم کرده گم رو راه همسرم و من گفتم بهت اینقدر گفت همسرم اینجا میگی تو که ای امامزاده گوشم من ولی کن قبول نیست داشتم اصرار و نبود حرفهایش به یکی از بعد و دیدم خواب در که هست مسیر این توی دقیقا پرسیدم همسرم به که بود حرفهام بین در وقت هیچ تو ؟ چیه دونی یم گفتم من نکردی کاری من خاطر به هستم بچه یه منتظر سالهاست بار یه تو ولی رفتم دکتر اینهمه کن فکر هم حاال نیومدی همراهم مثل تفریح اومدی جنگل اومدی و میزاری تنها منو که همیشه ! خوشگذرونی میری دوستات با من به آلودی غضب نگاه یه شوهرم به ترس شد تاریک هوا دیگه کرد رو راه میکردم حس بود افتاده دلم بیشتر گرگ زوزه صدای کردیم گم به ولی انداخت می دلم به ترس عشق داستان :قلم به طاهایی مریم سیده )فرهنگی (فرهیخته امامزاده ناراحت بود گرفته که تصمیمی خاطر ماشین یهو که بودیم راه وسط نبود میشد شنیده ازش عجیبی صداهای تحویل خانم بیا گفت شوهرم یهو آشوب دلم کردیم تموم بنزین بگیر دو شدم پیاده ماشین از ترسیدم شد بود شده سرد هوا بود جنگل طرف بیشتر و میزد غر مدام که شوهرم دو که ای جاده کنار میشدم عصبی ایستاده ماشینمون بود جنگل طرفش احساس بود گرفته رو گلوم بغضی بود امامزاده اون به خواد ینم خدا میکردم سوار بود قلبم قوت تموم آخه برسم شاید کردم فکر خودم با شدم ماشین تا بمونیم جاده کنار رو شب باشه بهتر آتیش نداشتم هم بنزین بشه روشن هوا خستگی از بودم درمونده کنم روشن برد خوابمون ماشین تو شوهرم منو خیلی شدم بیدار گرسنگی احساس از صدای شنیدم صدایی یهو بود تاریک بود نزدیک خیلی صداش !حیوون یه همسرم بود گرفته رو وجودم تمام ترس چیکار باید نمیدونستم شد بیدار هم شدم متوجه بود تاریک اینکه با کنم دارند ماشین به که هستند گرگ تا ۴ از تو گفت بهم همسرم میکنند حمله یه بیرون میرم من نخور تکون ماشین حمله بهشون رفت بود ماشین تو چوب حمله بهش ها گرگ از یکی که کنه اومد یادم شدم پیاده سریع من کرد به کردم شروع بود ماشین تو کبریت دونم ینم میزدم جیغ و کردنش روشن صدا وجود تمام با رو خدا لحظه یک سمت رفتم رفتند دیدم کم کم زدم شالم با بود خونی دستش همسرم کردم کمکش بستم محکم رو دستش روشن کم کم هوا ماشین توی رفتیم به خورد خورشید نور یهو بود شده به دیدم رو مرد یه دور از چشمم خوشحال خیلی میومد ماشین سمت اومد دید رو ما ماشین تا شدم نسمتمو میکنید چیکار اینجا شده چی پرسید گذشته ما بر وچی دادم توضیح من ما و کرد کمک همسرم به اومد سریع یه داشت که جنگلی کلبه به برد رو خاطر به شوهرم داد بهمون گرم شیر یه بود کرده زیادی ضعف خونریزی شوهرم دستهای به داشت ضماد سریع بمونید اینجا روز چند گفت و مالید هم ما شده ضعیف خدا بنده این خیلی موندیم نداریم ای چاره دیدیم شام داشتیم که شب بود مهربونی مرد که پرسیدم امامزاده از خوردیم یم منو میخوای ایندفعه زد فریاد همسرم امامزاده اتفاقا گفت مرد که بکشی؟ داره فاصله اینجا با متری ۲۰۰ یه گرفتم تصمیم و شدم خوشحال خیلی چند بعد بریم شد بهتر همسرم حال مرد با شد خوب همسرم حال که روز امامزاده رفتیم همسرم و بود پر دورش تا دور که ای امامزاده فلک به سر جنگلی های تدرخ از بود ساده ساختمانش اینقدر کشیده آروم بیشتر منو سادگیش حس که همسرم زدم زار و نشستم رفتم میکرد چی باز اومدی هم اینجا باالخره گفت منم بزنه غر بود عادتش کال میخوای بودم کرده عادت هاش زدن غر به راه به رو ماشین کرد کمک مرد اون به بود نجات فرشته انگار انداختیم بود یکماهی یه رفتیم شهر سمت و داشتم درد سرد بود طوری حالم شدید تهوع دوم ماه نبود مساعد حالم باردار نمیکردم رو فکرش اصال داشتم آزمایش وقتی دکتر بودم رفته باشم خوشحال مثبته جواب دیدم دادم خیلی همسرم به زدم زنگ سریع بیاد اینکه از قبل شب شد خوشحال کیک و دادم سفارش خوب شام یه محکم خونه اومد که همسرم خریدم در شدن مادر خوب حس کرد بغلم بود کرده رخنه وجودم تمام :قلم به صوفی جمالی سوفیا )فرهنگی (فرهیخته نگاهشان است دلنشین چه شوند می خیره ما به وقتی پرواز شوق در هستند ای پرنده گاهی نبود پرواز اگر شاید باشند پرواز مانع توانند نمی ها قفس گاهی .بود معنی بی هم قفس وچاه راه است سخت چقدر دانند می خود شاید ها وتجربه گرفتن یاد است سخت چقدر اند زمین های فرشته کودکان این شک بی دریایی موج موج که ..همیشه لبخندهای با هایی فرشته اند ومهربانی عشق از کنند امیدواری از لبریز را ما دلهای تا اند امده کودکان این دلنشین کودکان وزندگی وشوق شور کودکان .است تفاوت یک تنها نیست بیماری داون سندروم داون سندروم قمر قرص :هنویسند ایرانپور هما )فرهنگی(فرهیخته را هماتاج ساختمان اهالی همه هماتاج ،کردند یم صدا مادربزرگ در تنهایی به همسرش مرگ از بعد خانواده با که پسرش تنها آپارتمان کرد یم زندگی کشور از خارج در .گذراند یم روزگار رماتیسمش و آرتروز خاطر هب تاج اهم بعضی فقط شد ینم خارج منزل از درد و خشکی که ظهرها از بعد که را مانتویی بود کمتر مفاصلش پسرش طرف از او تولد هدیه آخرین که را آلبالویی رژلب ،پوشید یم بود پست برایش خارجه از عروسش که واکری با و زد یم لب به بود کرده برایش درد وزان شروع اوایل همسرش پارک به سالنه سالنه بود خریده ساختمان روی هروب کوچک ای همحل سالش وسن مه دوستان ،رفت یم ساعت دو یکی از بعد ،دید یم را دری هر از و وبش شخو و نشستن گشت یم بر تر هآهست ،کردن صحبت .اش ینقل آپارتمان به هم را روزمره ضروریات و خرید برایش وجان لد با ساختمان اهالی .دادند یم انجام خوب هماتاج برای زندگی چیز همه نشین هخان را او و آمد کرونا تا بود .کرد فراموش را او هم باز ها ههمسای تلفنی را احتیاجاتش و نکردند .کردند یم فراهم و پرسیده خبری کسی از شد یم روزی چند کشیده ته تاج اهم مایحتاج و نبود تمام نگران همه از بیشتر و بود تکنولوژی از ،بود داروهایش شدن ،آورد ینم در سر آن از چون بود بیزار دادن سفارش چطور نگران طرفی از دیگر طرف از ،بود اینترنتی خرید هایش ههمسای از خبری یب نگران کم مک تلفن باید نداشت ای هچار دیگر ،شد یم مخابرات از را خیابان سر فروشگاه تنها سمت به ،داد یم سفارش و گرفت یم بوق اما برداشت را گوشی رفت تلفن کلنجار از بعد شد ینم شنیده تلفن آن سیم و گوشی ،تلفن با زیاد رفتن قطع دلیلی هر به تلفن رسید نتیجه به با تا رفت همراهش گوشی سراغ ،شده تکلیف کسب و بگیرد تماس پسرش صدای ،شد ینم برقرار اتصال اما کند گوشی پولی شارژ ،گفت او به زن پراتورُا یخچال سراغ ،شده تمام هم همراهش چیزی ،رفت خالی های تکابین و دانه آخرین ،نکرد پیدا خوردن برای به ،خورد آب لیوانی با را هایش صقر بیشتر پاهایش خشکی ،کم تحرک دلیل واکر کمک با لنگان گلن ،داد یم آزارش ،رفت آپارتمان نقلی تراس سمت به گرد پهن های لکف کندی و سختی به ای هگهوار صندلی درون را آویزانش سالگرد آخرین هدیه آبنوسی رنگ هپرید را خود چندبار ،داد جا ازدواجش افتاد جا صندلی در ًالکام تا کرد جا هجاب تا کرد خودش دادن تکان به شروع و خبری او از کسی شاید برود خواب به کوچه توی و پایین از خشی شخ ،بگیرد دراز را دستانش ،کرد جلب را توجهش خم آن روی ،برسد تراس لبه به تا کرده .کرد نگاه پایین به ،شد های هسین با مادرشان و گربه هبچ چند بزرگ دان هزبال های هزبال در آویزان زباله کیسه مخصوص محله کپار برای چیزی دنبال به ها نآپارتما دلی وقتی ،بودند شکمشان سیرکردن ورزشی اسباب کنار از درآوردند عزا از .کردند ترک را آنجا ،پارک میان به و داد قورت را دهانش بآ تاج اهم هایش مچش ،داد تکیه صندلی پشتی عالقگی یب زیرلب و بخوابد تا بست را چرا که کرد لعنت را استعدادیش یب و از استفاده یادگیری و تکنولوژی با کار به ،انداخته تعویق به همیشه را اینترنت وجود با همسرش که خوبی روزهای یاد ،او به مربوط کارهای همه سن کهولت و افتاد داد یم انجام را خانه و خودش میان در و شد فاتحه خواندن مشغول های بل وسط از که پیسی سپی صدای خارج مصنوعیش های ندندا و چروکیده ،شنید وپلش شخل صدای باز شد یم سختی به دوباره ،کرد باز را ها مچش اش هچان ،کشاند تراس لبه تا را خودش .گذاشت آن روی را و ماسک با سالی نمیا زن بار این ،کرد زیرورو را ها هزبال دستکش از را سوراخش سوراخ بزرگ نایلکس دستکش ،کرد پر پالستیکی شیشه انداخت آورده بیرون را یکبارمصرف پارک میان حوض کنار از و ها هزبال روی بعد دیوار اولین پیچ پشت و گذشت .شد ناپدید پارک را وضعیتش تغییر حوصله هماتاج بیشتر شکمش قاروقور صدای ،نداشت تراس لبه روی کج را سرش ،شد کرد فکر و بست را چشمانش ،گذاشت ،گیرد یم تماس او با پسرش ًاحتم ها ههمسای از تلفنی و شود یم نگران به ها نآ و شود یم احوالش جویای وخش شخ صدای باز ،آیند یم سراغش مرد به ،چرخاند را گردنش ،شد بلند فلزی های یقوط که فرتوتی گرد هزبال چپاند یم حجیمش گونی کوله توی را از ساندویچی ته پیرمرد ،کرد نگاه دهان در و کشید بیرون ها هزبال میان را آن سرعت به اما جوید و گذاشت فحش ،کرد تف ها هزبال باقیمانده روی غروب در که پارک درختان زیر از و داد تشنه سگی زبان مثل هایشان گبر داغ ماشین پارکینگ سمت به بود آویزان .شد ناپدید پارک پشت هم را گردنش حتی هماتاج بار نای به و بست را هایش مچش ،نچرخاند به او بردن برای پسرش های شخواه فکر ها نآ با زندگی و کشور از خارج ها هزبال سروصدای هم باز که کرد بوی داغی جان مک نسیم ،شد بلند روی تا را ها هزبال خوردن هم هب گند سو مک های مچش هماتاج ،آورد تراس تاریک در و کرده تنگ را چروکش و دقت هب ها هزبال توده به غروب روشن کمر تا الغری دختربچه ،کرد نگاه ،شده خم زباله بزرگ ظرف لبه روی های ننایلو در انتها تا را هایش تدس ،برده فرو پوره هپار زرد و آبی ،سبز پیدا چیزی انگار اما گشت را میانشان کامل ماه به هماتاج های مچش ،نکرد درست ،افتاد پارک کوچک حوض توی دلش توی چیزی ،نان صقر یک مثل را لرزانش های تدس ،انداخت چنگ و کشید پیش را آن ،رساند واکر به لرزانش پاهای روی و کرد بدنش ستون جمع دهانش در را توانش همه ،ایستاد دخترک ،کرد صدا را دختربچه و کرد کف ،هماتاج ،نشد متوجه گرد هزبال فشار محکم هم روی را هایش تدس کف و دختر هاااای ،گفت بلندتر و داد باال اش هشان نزدیک تا را دستان از یکی سرش دخترک ،داد تکان نتکا و برد گوش و گرفت باال ها هزبال توی از را اش هتوج پیرزن دست حرکت ،چرخاند او به دستش با هماتاج ،کرد جلب را را اش هکول دّدمر دخترک ،بیاید تر کنزدی که کرد اشاره پیش تراس روی هروب برق چراغ زیر تا و کشید سرش تپش صدای با و شد تر مخ تراس بیرون سمت به هماتاج ،آمد های تانگش دخترک ،نان قرص یک فقط ،گفت لرزانش ،برد فرو موهایش توی را اش هگرفت جرم های نناخ و الغر گرفته کرونا برادرم و مادر ،گفت و مالید را سرش پوست را راستش دست چروکیده انگشتان هماتاج ،اند هگرسن و من ،گفت تر هآهست کمی و گذاشت خطش از پر دهان دور و اند هگرفت کرونا ها ههمسای گمانم به چون ام هگرسن هم ُکن کوچک گرد هزبال ،دهند انجام را خریدهایم توانند ینم یعنی ،گفت و کرد باریک را هایش مچش ،خاراند را دماغش سرش ،زد لبخند هماتاج ،خواهی یم ای هزبال غذای هم تو کنم یم باز را در ،گفت و برد راست و چپ به آرامی به را خودت برای خیابان سر فروشگاه از و بگیر را پولم کارت بیا بخری هم نان قرص یک من برای ،بخر خواهی یم چه هر از ای هتک ،کرد تر گتن را روسریش گره دخترک ،کافیه ناقل شاید ،نه ،گفت و کند دندان با را لبش ورآمده پوست از را کارت هماتاج ،کوچه توی بنداز را کارتت ،باشم کرونا ماه به ،پایین انداخت و آورد بیرون پیراهنش جیب توی یادش ،نه یا بود خورده آب بدون را قندش قرص ،کرد نگاه یک مثل پول تکار ،نرود یادت نان قرص ،گفت و آمد ینم ،کوچه خشک جوب توی افتاد و رقصید و چرخید پروانه گوشه با و برداشت را کارت ،کرد نگاه ماه قرص به دخترک پشت در به و گرفت را آن خاک اش پاره ی هلک روسری .شد ناپدید کوچه پیچ صدا را پیرزن و برگشت نان های صقر با گرد هزبال دختر دور را الغرش دستان دختر ،نداد جوابی تاج هما ،کرد فراموش را کارتت رمز ،زد داد و گذاشت ظریفش دهانش داد من به مجانی را اش هماند های ننا نانوا ،بودی کرده روی سرش همچنان هماتاج اما ،بیاورم هم تو برای تا به هایش مچش و بود ثابت تراس لبه روی هایش تدس داد و ماند منتظر کمی دختر ،بود مانده خیره ماه قرص از یکی ،اند هگرسن مریضم برادر و مادر ،بروم باید من ،زد یک روی را پیرزن بانکی تکار ،گذارم یم برایت را ها ننا کیسه در را دیگر نان و تراس زیر باغچه لبه روی نان قرص کیسه و کرد نگاه ماه قرص به ،گذاشت ها هزبال روی بزرگش ،افتاد راه به و کشید زمین روی سرش پشت را دار مشک رفتن و تاج اهم صورت روی بود تابیده کامل ماه قرص نور کیسه نان قرص ،قمر قرص مثل بود شده صورتش ،دختر .بود کرده روشن را سرش پشت مسیر و دختر جلوی بتونم و بشه خونه وارد تازه هوای یه تا ..بگیرم هامو سرفه نشستن و محض سکوت ساعت نیم تقریبا بعد شدم پا باالخره نخوردن تکون و پنجره کنار روزی که ای خونه این سر بالیی چه ببینم کوچه تا هفت ها بچه بازی و خنده صدای ..اومده، میومد اونطرفتر و غبار و گرد و بود خاک میدید چشم تا ولی ..آشعال ..اتاقا تمام..بمونه بودن نزاشته چی هیچ دسشویی و حمام حتی و پذیرایی و آشپزخونه ..بود خالی خالیه و موش و سوسک هم خونه قسمتای بعضی ..خودشون برا بودن کرده لونه ها حشره زمین همون رو خسته دل و گرسنه شکم با سعی و سرم زیر گذاشتم کیفمو و کشیدم دراز رو روزا اون باز شده که هم دقیقه چند برا کردم ..کنم مرور ثمرش ذهنم تو میکردم مرور که روزایی اینکه با اما بودم افتاده توش االن که بود زندگی همین ..میکردن آرومم روزا اون خیال باز چند بعد و کشیدم دراز خیال و فکر اون با خواب از شده خشک گردن و سر با ساعت ..شدم بیدار از تر آزرده روحم ولی داشتم گرسنگی احساس ..بگردم غذا دنبال و برم که بود اون وقتی و بودم خوابیده ساعتی ۸_۷ حدود کردم مچیم ساعت به نگا و کردم باز چشامو جا همه و گذشته شب نصف ۲ از ساعت دیدم ..گرفته فرا وحشتناکی تاریکی رو .. بود درونم تو که وحشتی همان به دقیقا بلند فندک نور با و کردم روشن سیگار یه و درآوردم فندکمو و سیگار ..شده چی و چخبره اونجا ببینم تا پایین طبقه برم شدم طبقه در و پایین رفتم رو ها پله فندک نور با و بدست سیگار همونجور ..تو رفتم و کردم باز احتیاط با رو پایین سکوت و بود سکوت و بود سکوت فقط اینکه با کردم باز و در وقتی ..میکردن دیوونم داشتن باز که میومد بگوشم صداهایی ولی، نزدیک و نور که حد اون تا ولی.. دید چیزی نمیشد تاریکی اون تو گرد همون..بود باال طبقه عینه اوضاش بود معلوم، میدیدم و میکردم بوی داشت باال طبقه با که فرقی تنها، آشغال آت همون و خاک و که بود خاطراتی بوی شایدم ،میکرد نوازش دماغمو که بود آشنایی نگهشون زنده شده بزورم ذهنم و قلبم گوشه گوشه ته میکردم سعی ..بگیرن کهنگی بوی نزارم و دارم نگا رو خونه گوشه گوشه خراب حال و سست پاهای و شکسته قلب با هایی کیسه و خالی کارتنای ببینم میتونستم که چیزی تنها..میکردم ..بودن افتاده زمین رو خالی که بود .. خرابگی و ویرانی و بود سکوت بود تا و نمیخورد بچشمم چیزی ..بودم من باعثش که هایی خرابه تمام مثل..بود سنگین برام درد اونهمه تحمل حال اون تو لحظه اون ..سالها این ..برام بود دلخوشی هم دردا همین ولی .. بکنم دل ها غصه و دردا این از نمیخواستم حتی خونمو قدم به قدم داشتم سیگار دود با و بودم گرفته بدستم و فندک بود پر که درسته.. ها پنجره رو و دیوارا رو میکشیدم دست..میگشتم دیده که بود چیزی از فراتر میداد من به که حسی اما، خاک و گرد از ..میشد رو آشپزخونه کابینتای تک تک در.. خواب اتاق،آشپزخونه ،پذیرایی شاید تا.. کنم پیدا آشنایی چیز یه شاید تا میکردم نگا و میکردم باز .بخوره بچشمم چیزی یه .....دارد ادامه