Contenu connexe
Similaire à Ayatoldal (20)
Plus de maysam araee daronkola (12)
Ayatoldal
- 3. دل و اخمویش ما حرف
ماست تفوای صاحب
د
ال تیآ اب و کرده اطاعت ما
ساتخمی ل
۱
۱
ساتخمی دل احتل اب ما و کرد یم انغف دل
ساتخمی دل اعدت اب مه و است درد اعدتش
امی وبده دل مهدم و یعمط دتلنگی وقت
ساتخمی دل ساعت را دیدارمان ی هلحط
دل و اخمویش ما حرف
صاحب
ماست تفوای
د
ال تیآ اب و کرده اطاعت ما
ساتخمی ل
امی رتفه لخوت نکج در ما هگفت او هرکاج
ساتخمی دل تیاغ اب ما و کردمی اتقدا
او طااعت صف در مه ما و ایر یعمط او
ساتخمی دل طاعت اب ما و وبدمی دل ایر
آن زیر در ما و اتفاد ما روی دل سایه
و وبدمی امان در
ما
ساتخمی دل اقمت اب
- 4. گذشت مهتاب وت ابم از که هلحط مهان در
گذشت خواب از نم اوهام کوچک اقیق
ات ای شده وصیف که ای
لگ
شوی ابرحم
گذشت ابرحم دل از ای اقفهل نیتی رو
؟
است گنه یمبصن هصق نای از یمدامن که نم
گذشت آب نم رس از دگر که رسمتی نزای
درد مهین ای ونر لخوت به که آمد رخب
ی هردو
وصرت
گذشت انب یم و گلگون
اشتی انایب گوهر کی پی در نزمی در
گذشت ابکیم آدم از گوهر خیال که
نکن تلخ رما اکم نم ردلب حرضت
گذشت ارابب و تعیر آن ی هردو دگر که
نکید گوش اپ و رس یب نم ای
د
متن به
گذشت خواب در مهه متامم که ریدمتی
ات ای شده وصیف که ای
لگ
شوی ابرحم
گذشت ابرحم دل از ای اقفهل نیتی رو
؟
2
2
- 5. م
ش
بُک را فقس که ات ریتی اب آمدم
نکید ازوپر مهه پریدم که آین از غدب
3
3
نکید ابز را یمکده سرحم ریفق نم
نکید آواز ام کرده نی به اجمه رابنمط
مهیمن
تیرغ و اترکی شب از ام آمده ،
نکید ازاعج یمکده از نم اجم و نم به
مغ برف مدفمن
م
بمداء
اشک ی همشچرس
نکید انز جوان رمد بر که ستتی آن وقت
ریدتی لخوت به واالتسئ کرده بس شهبه
نکید ازراح بدن از رما احوال رشح
است غم برف رسش که گر ودشن لگ مچن به
نکید آاغز ام هصق رما دادید ودعه
دارد متنا مخره از نم اجم سایقا
نکید ازراب مغزده نای به اره
د
مخ فلط
دتیاد اعمل مهه را نای و شماباو که نم
نکید ممتاز یم آن از نم به روشن دیده
م
ش
بُک را فقس که ات ریتی اب آمدم
نکید ازوپر مهه پریدم که آین از غدب
- 6. وت اب یمکمن ات ننجی مه نم کین ات نای از به
وت اب یمکمن روای عزم اکروامن اب نم و
یلال ام کرده گم رمدمان یمان در را خودم
وت اب یمکمن داتی که شاید را گمگشته خود
یلال ای رمگب یم قمل نم را خود درد ابچش
وت اب یمکمن مداوا را دردم که اییجآن در
داند یم خوب تیاابغب را نای و است اخر را وت
وت اب کمن یم مدارا ،گردد یم اخر یب مگر
منتی یم خواب در را وت شهبایی چه منیداین
وت اب یمکمن متاشا را خود ها خواب آن در و
یمبیمن وت روی از پر را خیامل گلستان
وت اب یمکمن رسااپ را گلستان نای اکخ و
هرشب یمکین صجتب که اب مهین هیمگفت ییک
وت اب کمن یم واجن که وقیت را وت منیدیدش
یلال ای رمگب یم قمل نم را خود درد ابچش
وت اب یمکمن مداوا را دردم که اییجآن در
4
4
- 7. یمکنمی اجرو یماخنه نای فرش انغفیض ما
یمکنمی دارو وقره جملن و رصب کیم اب
هیچ که ابشد کامن نرنگی اگر دگبن نای زیر
یمکنمی وابر وقف را خود مشچ اشدتی آن
نمیرمب زاون مخره نکار در یتمش بقل
را اخنه یتمش غدب
غرق
یمکنمی هیاوه
ا کرده نقاعت خود از شگانتی نقاعت چون
می
یمکنمی رو او به دل مه ما داده دل هرکیس
ساتخمی او ی وهعش اب آمسان فسق زیر
یمکنمی هپول به هپول او سخت گسئ روی
رومی یم ارصج به ارصج خود آابد ابرخ در
یمکنمی او اخطر اب نای و تمیمش اقخ در
یمکنمی اجرو یماخنه نای فرش انغفیض ما
یمکنمی دارو وقره جملن و رصب کیم اب
5
5
- 8. گردد خون رنگ تیور گونهتیا زمن گفمت دل به
گردد رسنگون او ی اکشانه نکد نای دل هر که
ایدت یمکمن او از گونهتیا نم که شگفت نم به
گردد نجون او اب مه وت فراجم که ات کن نچنی
گردی غین کن رس نم ثمل وهشت و لعق اجی وت
گردد نوفز ما اجی به تتجن آن شاید شکرش به
تهنا روی یم ارصج به شب هر نکد یم فریق چه
گردد رهنمون دل را وت اجآن روی مه درای به
براپ کین دل رنگ به ابید را قعش مناز
گردد ونسئ آن در دل که کن رس انقاعس ندی به
گ خون رنگ تیور گونهتیا زمن گفمت دل به
ردد
گرد رسنگون او ی اکشانه نکد نای دل هر که
د
6
6
- 9. شده چوب تمن و اجیی به رهخب رمطن
شده ولبمص وت دار رس به خیامل و
نم دل اپی و رس یب مملکت نای رس
شده آشوب وت روی از که هست مدیت
گفمت منچین خویش اب و لخوت خودم اب
شده حمبوب وت مکل در که چیست رشهب
؟
وت ی هشرن بزند ایهسئ که وبدم هگفت
شده مرضوب مهه امهسئ که آمد رخب
نم ی مایه یب کرلش نای ابتخه شد خوب
شده ولبمغ چه به هممبف که ات شد خوب
وبد شده خون دمل که نجگت به ادهرسئقب
از شدم یم دفا که
،نجگ
شده خوب نمهی
نم دل اپی و رس یب مملکت نای رس
شده آشوب وت روی از که هست مدیت
7
7
- 10. برگرد ایر ای ،یورمب درای به
دنیشن لگ بر تکشیت ما یب که
دنیشن احلئ در و است هرق دتل
ارچ
دنیشن اغفل ما ز یلال
برگرد ایر ای ،یورمب درای به
دنیشن لگ بر تکشیت ما یب که
شاید رتفه درای به خود اب دمل
دنیشن سالح کی به شب فردا که
ستتی شرابو را کس انهروی نای در
دنیشن لرمب در رتفه مهین که
ستتی بس ظمل ،ایدتی ابید ییک
؟
دنیشن اعدل اقیض اجیش که
نم اخطر هنال ابید ارچ
دنیشن احصل یب راپلب رس
شلخیا سوی رود گر حواسم
دنیشن کلمش دگر خود اجی به
برآید دل از سخن را مهین که
دنیشن دل بر نای که دارم نیقب
8
8
- 11. داد ارتشن نم به هرمش احذق طببی
وتام داچر قفط وجودم متام از که
9
9
وتام اررق یب وبده نای ام گالیه
وتام نکار در ویل ردو اگرچه
هرمش احذق طببی
ارتشن نم به
داد
وتام داچر قفط وجودم متام از که
صیادی وت اگر دشمت دانم به
وتام شاکر قفط مه نم وت اتفاخر به
داد تشچر دخای طوافم غدب به
وتام گاررسئ که را نای بگومیت
وبدی نم رشاب معرم رسارس
وتام مخار نم که احال بده نمهی
هگفت نای نم به ام یدهئس
ابز
ومنتمق
وتام ایداگر بدان و ای هگفت درست
- 12. ایرم و نم و رشاب ثیلتی
رخ
است ندی
است نچنی وقم نای ملاینمش آداب
ایرم و نم و رشاب ثیلتی
رخ
است ندی
است نچنی وقم نای ملاینمش آداب
ستتی غیم آب ،بدلم را ائس که نم بر
است نمهی آب ای شده اگرئس آنکه ای
سمتشن ابرحم دوتل در که روز کی
است ننگی رنگ ما ساغر و یم که دیدم
گشودم ابل نزمی روی از و دهرخو نای
است نزمی ترک نم اعدت مهه به گفمت
تردید و اتفاده رس شهبه مهسرفان از
است نیقب نعی ما تانهمش احتل نای
رماقب وت رشامب و است کرف مهه رشغب
است نتمی وقم نای و نم بر وت فرمایش
۱0
۱0
- 13. بزن حرف نم دل اب اتی وت یلال اجن
نکد گوش را وت حرف دمل بلکه بگو وت
۱۱
۱۱
نکد اموشرف بلکه زدم ه
د
خق دمل به
نکد اخموش و شسته را وت هرج آتش
بزن حرف نم دل اب اتی وت یلال اجن
نکد گوش را وت حرف دمل بلکه بگو وت
نکید رجو ام یمکده رس به یمنا و اجم
نکد ونش آن بل از دوبر مهین که ات
درست اکر ودشن یم ی مغجزه از شاید
نکد مدخوش هطقاح شمکر و فلط به که
ضرمن و ونتمق دل رس نکند نقاعت به
نکد آوغش و وبسه طلب دل
ً
دائام
مه و هرش از ابید
ه
یمکده
ها
کمن کوچ
نکد وهش رما که گاممن بقهل نای ترک
اررف و سیع نکن هگفت نم دل نرفی وقت
نکد رسوپش حوصهل را اقفهل نای رس
نشیتی ریفقت لصق و م َ
ر
َ
ک ایمد به
نکد جوش را وت وصل انتی لصق از شاید
- 14. است امتی دتی در که غتی آن بر گتی ای
است اجم گودی در که حمبوس یم آن ای
است امتی دتی در که غتی آن بر گتی ای
است اجم گودی در که حمبوس یم آن ای
گومی چه که هیمبف ونش بزین ابید
است ابم رس بر قفط که ردمبب رمغ آن
مینیتی امنهتی رس بر نیشن معر ای
رسآنکس
ددهیم خود
است کدام ختی از
نریشب دل شوزدن که ات شود چه ابید
است متام اکر دگرم دنیتی که نریشب
مغشوق لرمب دوبر ایمتی که دادم
است امرح امنهتی و نم بزم وت انم یب
قعش مملکت ودشن اتید وت روی یب
است غالم وت روی مه بر هانح دئسرخو
است تمق مهه مهین ردفب و ادب و غرس
است مدام ایر و یم ذکر آن بر آنکه جز
۱2
۱2
- 15. شده خون یلال اندوه از که ها دل شان ای
شده جمنون او اندوه از که اعقل شان ای
۱3
۱3
شده خون یلال اندوه از که ها دل شان ای
شان ای
اعقل
که
از
او اندوه
شده جمنون
اوست ردرگب ما افاکر ی همشچ دارد چه او
؟
شده نوحمز ارچ دیگر النببل مجع و دشت
؟
است گردش در خود گرد در ای ذره ای هرکیس
شده ونشفا او ابرحم از ذره هر اتیوگ
اوست رنج ریفقان گنج ی غبهخ ندرو در
شده ناقرو مهه انم ای سکه ای طال یب
ختوفر خود حاجب هرکس او ابزار رس بر
شده نوافز و گشته اوانرف شلاموا و مال
وبد آنکده وهس از دل دوتل در او بقل
شده نورمق ما ایر غدب به دهلا ی رصفه
است مجهل کی نمهی در مهین حرف و متام نای
شده نموزو هانح ضرق شد که نموزو او ضرق
- 16. آخر شود یم امهرف مه یم و سایق شاطن
او که رمدی اب کرده ابید چه
تی
دار مک امنه
د
دارد مک یماخنه ما هرش دخاای
دارد مک اخنه مه نم چو کیینمش و
کردم شئروس مه نم و است مشع ییک
دارد مک انهوپر روشمن مشع که
شد ما گردن لابو ارانئوهس آابد ابرخ
دارد مک دویانه کیم اریئوهس آابد ابرخ
آخر شود یم امهرف مه یم و سایق شاطن
او که رمدی اب کرده ابید چه
ی
دارد مک امنهت
همدق منی ما حرف که هسمت دولیت میمق
دارد مک انهروی قفط انروی آابدی نمهی
ابیش دخا ایمد به ابید ام هگفت لگ کی به
دارد مک گلاخنه لگ و انگاری ستتی مه دخا
آید ام اخنه ندرو بمشا ام هگفت یلال به
بمشا که
زارم وصرت
دارد مک شانه کی قفط
۱4
۱4
- 17. شدم؟ شتی رمهب در زمان چه داین هیچ
شدم ویششن لرمب در که هلحط مهان از
۱5
۱5
شدم شتی رمهب در زمان چه داین هیچ
؟
شدم ویششن لرمب در که هلحط مهان از
موبر آغل به گهل چون که ستتی رمهب
شدم ریش پر زاده آن نم که بگومی ای
کردم یط دگری راه و شمتن خود راه
شدم مهکیش خود ایر اب یمکده کی گرد
شدم ردو نم اقفهل ی مهه از درقآب
شدم اندیشردگ نم شده هرهش نچنی که
ریفق ثمل شدم فرزانه زاده اعمل
شدم خویش اب حتبمصه و مهدم قفط که
مشو شاه خودم درابر به کرده نای یمل
خود دوتل نای در و
زاده
و
شدم درویش
- 18. خواب و وبد یم از شهتی ما سایق
امی داده ساغر ربلشد خود به او اجی به ما
امی داده رس اش یماخنه در قعش حمک به ما
امی داده ردلب به دل خود سایق روحص در
اند هگفت شلجما در را ما بزم نای شادهان
امی داده آخر به ات هامتش اب را خود اجن
نکید مک رنمب و ابرحم ام هگفت را انعطوا
امی داده رنمب تشن تیاغ به را رمدن رشح
ما روی کشیدش یغتی هرکیس شاوین در
امی داده کرلش به ما ابررب را اتفاخرش
ام داده اتوان هگفت هرکس اجی
ام داده یکرف خویش ما ،ما به رایض شود ات
خواب و وبد یم از شهتی ما سایق
امی داده ساغر ربلشد خود به او اجی به ما
۱6
۱6
- 19. تیاشن و انم اب که قعش ای ام رشنمده
تمیشسک وت ظرف و دهرخو منک ربلشد
۱7
۱7
تمیشسک عهد ویل و قمیعش توجبمش
میدسئ به اکسه نکان گریه خود ی کرده نزای
تیاشن و انم اب که قعش ای ام رشنمده
تمیشسک وت ظرف و دهرخو منک ربلشد
وبدمی وت روی طلب در مدیعان ما
ستمیشن اپی از مهه دشرسئ که وتقش
گشودمی ابل ما وت روطنم به قعش ای
میرسئتی را وهس کرده نای وهس احال
ندیدمی بالدیده ایر آن وصرت چون
تمیشچ مهه ابال زده رویش برقع ات
شد نگون مغشوق و نم و رشاب ثیلتی
تمیمش وت اوهام به یماخنه ی گوشه در
- 20. شلخیا ز بگذر که هگفت خود به ابر صد
؟شلاح و خود بر نکد رحم مگر که دیدی
شلخیا ز بگذر که هگفت خود به ابر صد
شلاح و خود بر نکد رحم مگر که دیدی
؟
زودی به که ای شود دیر فکل چرخ در
؟
شلاب و پر متام معر نای نکد یقیچ
همدبف رده
ش
ب زمان ابزار رس را او
شلاک یموه د َ
ر
َ
خ ستتی کیس وت ثمل
احمت چون
طایئ
گو نمهی هرش مهه به
شلحال وبده او به برده ما ز جفهن هر
را مغش کرد وانتی جملن و است سخت
شلمال و رنج گذرد ات نیشن و آر اتب
گریزان معر رسق در کین چه از سیع
؟
شلاف و وت گاممن وبده دل ی قرعه در
ایفت وانتی خوایه وت که نریشب ردلب آن
شلاصق به دل ای کین نقاعت که ابید
۱8
۱8
- 21. دارد را امنهتی و ساغر وهای و احل رسم
دارد را امنهتی قفط تانهمش بزم نای از و
۱9
۱9
رسم
وهای بمشا
دارد را امنهتی و ساغر
دارد را امنهتی قفط تانهمش بزم نای از و
ردگب دل که مغشویق نه اتید نای دارد مشیع نه
دارد را انهوپر قفط انهوپر و مشع بزم که
هصق هزاران
نمی که یمدامن
داشت قتتخقآن
دارد را انهشفا قفط نم معر یحف صدها چه
روید یم گانهتی خیس مه گلستان کی ندرو
در ویل
ابغ
دارد را گانهتی قفط اتید نم
داده انرونک بر نزمی را اتیز اکخ هزاران
دارد را انهروی قفط شد نم لرمب وقت به
ارزد منی انخن کی به اعقل ملت متام
دارد را دویانه ییک شامه ام مانده دخلوش که
- 22. رش احمک ای زمن تتیرف انگ کیس به
خودی رشخبن که وت بر نرسد انطنش رزو
خودی رسبقب اتبع نچنی که آدم چیست
؟
خودی ربجزن و قل در خودی حبس در چیست
؟
نجگ به رمامو ی دویانه آدم ای کن بس
خودی ربصتف و اینروی ت
د
لع مهان وت
خوش گهنت خواب به آنکه ای آدم
ایشده
خودی رغببب و خود گناه امجرسان وت
مکن م
د
اای تیاغ بر و اقمت در شهبه
خودی دیرقب وت و اییصق زرو غرض وت
رش احمک ای زمن تتیرف انگ کیس به
خودی رشخبن که وت بر نرسد انطنش رزو
انردگ بر و ینرمب خود به شیارن مکر
خودی یروتز به که بس خودی آزار پی
20
20
- 23. گرف سامان و رس ردلب ام کرده دل دل که بس
ت
گرفت دامان ما ایر از و آمد دیگر دست
2۱
2۱
گرفت سامان و رس ردلب ام کرده دل دل که بس
گرفت دامان ما ایر از و آمد دیگر دست
یدئس یم را ما حرف اتید آاقی اتیوگ
گرفت ابران رتفنش غدب وبده نای از شاید
ویل نم کردم آاغز دل انم اب را هصق
گرفت اپاین نم اکر آمد که دیگر دل کی
ارچ ،کردم نم شانه را او گیسوی گندم
؟
گرفت انن دیگر دست کی ام هرکو ندرو از
وبد داده لگ ای شاهخ گلستان و ابغ در اتزه
گرفت طوافن ما ابغ در ارچ دادن لگ غدب
- 24. وب یلال ویرصن از پر شب هر اخطرم رساب
د
گرد رسب اواقمت که ابدف یم هصق خیامل
د
گردد رطن رویش بر که شاید در سوی ممشچ دو
گردد سرح وقیت رما شهبا نای از غدب شاید که
رسما از اکش ای ام کرده یلال نذر درخیت
گردد مثر آن شاخ به برده در به اجن سالمت
بمشا نکد یم یصقر چه نم های زهج اب قمل
گردد اثر نای از کیم یلال دل بر شاید که
وبد یلال ویرصن از پر شب هر اخطرم رساب
گردد رسب اواقمت که ابدف یم هصق خیامل
دعاتل
در ستتی
دویاری نکج مهین که اجتیا
گردد گذر او راه به شاید شب و صبح مباند
22
22
- 25. گ یم شاد شمونن یم آن اب که حزین نای از
ردم
گردم یم آزاد مشو او راسب نم هراج که
گردم یم شاد شمونن یم آن اب که حزین نای از
گردم یم آزاد مشو او راسب نم هراج که
ابش انهروی اگر
م
آابدم ایر آن نکد یم
گردم یم آابد دولیت نم او رتیدت از که
رمیممب ابر هزاران نریشب دیدن شوق به
چون و افمتیم کوه اپی به
گردم یم فرهاد
گیسئ کی روی گردم عهطق هزاران گر چیین چو
گردم یم ادجان او روی و نگاه ازجان به
ریفقامن داند یم ابد را نم ایر انشن
گردم یم ابد آن مهره نم روم یم آن اب و
دارد نم غرس حزن به شیارین ادرای ییک
گردم یم ادرای اب که دارد مگر ادیرای چه
؟
دارد وآبر دارد که حزین نمهی از مهین که
گردم یم شاد شدونن یم آن اب که حزین از و
23
23
- 26. اتفاد ززلهل ما دوتل در که ربرخب
اتفاد چلچهل تری شاخ از که دتیوگ
24
24
اتفاد ززلهل ما دوتل در که ربرخب
اتفاد چلچهل تری شاخ از که دتیوگ
ستتی اگر هیچ خوشش انی در چلچهل نای
؟
اتفاد گهل انرتخق انی در که چیست پس
؟
شوزیدن و ندیدتی و ریدبگب ندگفت
اتفاد وولهل شب لخوت در که اوست از
کردم گهل ناکی او کرتی رس به رفمت
اتفاد سلسهل در که ستتیالب چه نای گو
؟
ریفقم وبده نای مهه گنامه که شگفت
از
صاحب
اتفاد حوصهل ما رتصب یب
ابغ نای و نم بر نای شود رتعب
اتفاد ززلهل اگر بوکچمی که ابید
- 27. گذش یم آسان رنج نای یمدیدمت اگر رسب
ت
گذشت یم اابنتی از گردم هردو خیال نای
گذشت یم آسان رنج نای یمدیدمت اگر رسب
گذشت یم اابنتی از گردم هردو خیال نای
بگذرد مه نای ،ستتی اابنتی رنج نم درد
درد
م
او کهوبدش نای
گذشت یم گلستان از
ام وبده نریشب امنشچ حرست در شب و روز
گذشت یم شانوخر رود کی ثمل ممشچ اشک
اند دهتیاخو ارچ دامن منی ها ساعت وت یب
گذشت یم گریزان و دتی ویل ساعت وت نزد
را رنج جملن ارزد منی اتید نای گنج
گذشت یم انچشا و د
د
ایم اب که وقیت خوشا ای
و شد آخر تتی
ابز ابید
کمن ارشرتک
گذشت یم آسان رنج نای دیدمت یم اگر رسب
25
25
- 28. نکد رها خود دخای ای بقیهل آن ز امان
نکد اتقدا گسئ به افکندتی دل اخک به
26
26
نکد رها خود دخای ای بقیهل آن ز امان
نکد اتقدا گسئ به افکندتی دل اخک به
شود رصنخم درد به نزمی شود یم که مگر
کدح داع ما ایرب کیم دخا نکد دخا
است یگانه زویرش و نوک وصرتش ارچه تی
نکد بال ما شهم که دوتلش سود چه ویل
رس به طاتقش دهرسئ ما رصهایق ز نزمی
ب
ه
نکد رضا خود دخای امان یب های هعشر
است ونرس طببی از پر نزمی نای شاکراگه
نکد دوا را ضرمن وت دلگشای نگاه
ستتی وزیر ای رامب دوتل به ما ایمد
نکد صدا او شاید که ام ستهشن خود نکار
عک نقری را هچنی و گسئ هزار
کین ای به
نکد اتی ای عکبه که ابیدت دخاست قفط
شود ادا آن شکر که کن ظوهر ها دیده به
نکد دفا دیدنش که نمهی ام دیده ذاکت
- 29. سالمت ای رسانده نه ،ونشیت ما به طح دو نه
وبدی داده انمه که به
؟
امتتی او نرسانده ،
سالمت ای رسانده نه ،ونشیت ما به طح دو نه
وبدی داده انمه که به
؟
امتتی او نرسانده ،
ات نکد ما به نگیه ،ونشمت او روحص به
دامت ز برهاندم ،منوده نعاییت که
بمشا شاید کهتیا شده ،خیامل شب و روز مهه
اجمت به خود اجم نی ،نم زمن سالمیت به
آای وبد چگونه که ،ریستی نای هیچت شده
دوامت پر معر شده ،منوده داع کیس چه
است سخت گسئ یهئس که ،خومب نگار ای دتل
غالمت نای به نگیه ،نکرده ما جرم چه به
گفمت قعش دروغ ز ،غهدف هزار خودم به
اخمت هلحط به ام شده ،ابزم کهتیا اوتقب چه
گفت نم به انکاج رس ،از ییک دل اصقب به
قامتتیا ردبگب که ،اویی به خود دست بده
ستتی نم رمام زدن که ،راحت خیال اب وبر
انمت وبد هئونس که ،خود قرعه به بزمن
27
27
- 30. را حرفم متام ،کردم که خالصه
طوالین سوکت کی و شد خالصه آه به
28
28
گرایین ابز ،هگفت نای نم به ییک
؟
اینروی رهابدو ،شد ای ززلهل که مگر
؟
را حرفم متام ،کردم که خالصه
طوالین سوکت کی و شد خالصه آه به
دارم نای ایمد ،اجتیا ام کرده سوکت
زنداین فوحر اب ،شکمن ضبغ
د
سد که
شد ارصج یهئس ،زردم هرهح اگرچه
طوافین انرک ،خون از ام نهسئ به ویل
اایم نای ،مهین ثمل کیس ندیده
خنداین نگار اب ،نکد هرهح حاجب
او اما ،وبد دیده رما زخم که بعج
منکداین اب وبده ،فکل چرخ رسم به
شهبا نای شاید که ،سمتشن رهخب ابر به
ابراین رسانده ،اعمل به منوده کرم
هست دیری اگرچه ،اعمل به درد ظوهر
ینابخو فلط به ،رسآید که نیقب
- 31. رتی ی نکده ای بده مهین رنمب بر گوش
هستمی مهامن اقفهل در مهه صبایح دو
هستمی ملانمش و میپرسئ بقهل حق اجی
هستمی انروی که شوکه کاج به تیاعج نوای
خوشمی درد اب مهه رویی چه از
؟
هستمی خندان که چیست رس ز محاقت نای
؟
رتی ی نکده ای بده مهین رنمب بر گوش
هستمی مهامن اقفهل در مهه صبایح دو
ب مهه ظاهر ردو
ر
طوا عزم
شف
امیشده
هستمی ردان ِگ جممع در و گشته خود ردو
امی شده ظاهر به و است یدسئ و نکیمش اجمه
هستمی گریزان معر نای قطنم از مهه
بردمی لخمش به دیدمی که هرچه رفکطی
هستمی نارجب پی در نکان وتبه رفطنزا
29
29
- 32. طالست گرم رسش که مه ای حمکهم اقیض
اتفاد دعاتل اید شدم که نم مهتم
30
30
مهه هامی قرعه
ایر اب
اتفاد اسارت
گامن به
ابم از نم تجن
اتفاد جلاجت
اتفاده اپ و رس یب نم به تیون که ات
اتفاد نقاعت مست ما آابدی جوی
داد وقیل ما به شیهن ویل رمدمی دقب
اتفاد تیاخی فکر او و شد رس مودعش
طالست گرم رسش که مه ای حمکهم اقیض
اتفاد دعاتل اید شدم که نم مهتم
آن در که هایی هتیاث نای از نم دارم گهل
اتفاد رایضت قرعه شده که نم تیون
است زرد تیارش رنگ ارچ المشا سایق
اتفاد تیاید اید را وت و هستمی ئهشن
؟
- 33. است نم خواب ی دایره در وت ماه وصرت
مین مهامن وت که رممبب خواب در اکش
مین پهنان ی همتی مهان وت گومی که به
به لگ
مین گلستان و ابیغ و اهنرتی
است نم خواب ی دایره در وت ماه وصرت
مین مهامن وت که رممبب خواب در اکش
ستشن اخموش وت نزد ویل استتیز ماه
مین اتابن ی لجوه خود وت که بگوید چه
مشو شلمین که وبده نای نم اسالم رشط
اتفاد وت شلمین به نم
و ه
مین امیان
ستشن مخره در مغزده بلت طغم از لعش
مین نارمب وت که چون نکمن مالمت نای
ام شده رشبن به وت شوق ز امرتی
ِ
نم
مین درمان و اچره و مین طببی وت
3۱
3۱
- 34. هممق یم خوب ابران نارانمب احوال از نم
دارد غم ابز مه آمسان ابر که
32
32
دارد قمل یمل کیم بمشا رمدفب وهای
دارد من وبی اتید و آید یم ردع صدای
هممق یم خوب ابران نارانمب احوال از نم
دارد غم ابز مه آمسان ابر که
رسگردان ابر آن کمن یم نای گامن
دارد مک ایر وبدن آواره نای از
است نمغگی آزاده نچنی ابری ارچ
؟
دارد مب ابز صدایش بمشا ارچ
؟
است گنگ کیم اما نکد یم غرش که
دارد خم و چتی مه او راه گاممن
بردارد ابر نای رس از دست ام هگفت اتید به
دارد سمت دیتیرد و آزاد هر به اتید ارچ
؟
- 35. ریه هیچ نرسد تقطرب اابنتی از
ابشمی انروی دوتل اگر دصمف آن سوی
ابشمی یامنشن که خزاین لصق شود یم
ابشمی ابران من خیال و ومه در مهه
ریه هیچ نرسد تقطرب اابنتی از
ابشمی انروی دوتل اگر دصمف آن سوی
بال اابنتی سوی را مهه بردش لعق
ابشمی شانان اقفهل رس به آمد قعش
ما هگنیگر کودک نکد تمش خون اجم
ابشمی یحوان انداتخهرب هرهح الاقل
ادی
د
ئس آن رس بر هانح نریقب و لغن
ابشمی نکعان اعزم مهه هگفت ما به که
است ترکستان به راه نای که دتیاد مهه
ابشمی قرابن که دیدتی اقفهل نای بر ره
33
33
- 36. ام وبده دل اب که نم را ای هصق هر آخر
ا گوشه ونشمت یم
ش
"
ابخیت مه را هصق نای
"
34
34
ساخیت آخر وهعش اب رما اکر بعج ای
پرداخیت دل های نیشسک اب را دل زمد
ام اچرهتی دل اب نخونی نجگ نچندی غدب
ناخیتشن ابطنش آخر اچرتی ای گفمت
؟
انرسوداگ نای مجع در ای کرده اوانرف شع
انداخیت دمل بر فرییب اب را خود مهر
است کرده یم نکمی دشیت در که صیادی مهوچ
اتخیت دل و نم بر ،دیدی که تهنا زمان هر
ام وبده دل اب که نم را ای هصق هر آخر
ا گوشه ونشمت یم
ش
"
ابخیت مه را هصق نای
"
- 37. دمینرسئ دصمف به و هرمیش رسدرگم
ندارمی خیام ده انشن آنکه یحف
ندارمی آرام که معر ای مکن دیتی
ندارمی ابم دگر هیچ نزمی ابم جز
دمینرسئ دصمف به و دویدمی معر کی
ندارمی بدانم و بداکره دل کی جز
مغولم شده امبچش ارچه لعق شتبن در
ندارمی اتم مدیع ویل قعش در
یدمیئس واهیدجن هرچه مدیعان از
ندارمی اهبام جز وهممق شده احال
رسدرگم
دمینرسئ دصمف به و هرمیش
یحف
آنکه
انشن
ندارمی خیام ده
شهتی در
ی
هانمیح دو یمان تردید
ندارمی اجم جز به و میتیا از رسگشته
35
35
- 38. مشا ام کرده یحتصن را خود خودم اب سمتشن
ب
گردد رس رهخب مک دگر فردا از که
36
36
گردد رختمق ما دوتل ات دمل اب سمتشن
گردد اثر او از نم احوال در که
بمشا ام کرده یحتصن را خود خودم اب سمتشن
گردد رس رهخب مک دگر فردا از که
شاید ام برده شهبا به خود اب را قعش خیال
گردد سرح آن از غدب که وبدم شیب ایمد به
درایبد وبده مه کیس را داعمی دامن منی
؟
گردد رطن ما سوی به او از شود یم آای و
؟
رفمت اش اخنه سوی به انممکن راه هزاران
گردد مثر یب شاید که ترسم یم رتفه راه ز
نم اب نکد رس مدارا اب مه کیم گفمت او به
گردد رصنخم مه کیم یردو نای درد شاید که
دامن منی ،خواندم ابرها را او وصل تیدح
گردد رمغتب اببش که آن بر زمن ریسبقب چه
- 39. هستمی ما نمهی یکست؟ مگر گانهتی وقم
دارمی نارجب ئهلمش نای مگر وقیت مانده
دارمی امیان مهه ،شانان مهه ،آدم مهه
دارمی قرآن مهه گومی چه دتیاد مهه
مشاست آزاد دوتل از نم ایر سخن
دارمی زندان و اخنه قفط که ما بر وای
خویش رنمب بر مهه افضل و رغمبتی مهه
دارمی ملانمش انم ویل سبیلا ابطن
ستتی روشن ما دصمف و دهف ریفقان ای
؟
دارمی چواپن اغفل صد اقفهل نای در ما
هستمی ما نمهی یکست؟ مگر گانهتی وقم
دارمی نارجب ئهلمش نای مگر وقیت مانده
ابشمی بالکش و رند اب که وبده آرزو
دارمی رندان جم از ترس که دیده نای کتیا
دخاست فرمان به گوش هانح است ایر تجن
دارمی انروی که دیدند مهه ما از گرنه
37
37
- 40. کردی امبرخ که وبدی ززلهل کی ثمل
آوارت اج به مانده قفط وت روحص از
38
38
امرتتی مشو که آین از خوش
؟
ابزارت رس مشچ نای نکد گردی هردو
؟
اید شده مه اب که چیست ،وت و مغزه و وهعش
؟
ارتشچر و ام مانده نم که چیست گهنم
؟
وبد شب رس
ه
و
اب
گفمت نای خود لخوت
دارشتی کمن ابز سرحی در شود یم
؟
مشو موحمر وت روی آن از ابید کاج ات
؟
اکرتتی آن به تهشچ رمی
َ
ب یم کاج ات
مشو موحمر وت بزم از که ستتی نای زمدم
ارترتک در شده زابمن کرده وتان چه
؟
کردی امبرخ که وبدی ززلهل کی ثمل
آوارت اج به مانده قفط وت روحص از
شود انهروی چو وت روغر اکخ نای ابید
مغامرت کج دست کمن عطق ای که و
ویستی خیاتل و اوهام و کرلش از نم به
ارتطحا بدده شمهوج بقل القل
- 41. ستتی اهرمه کی مانده اوانرف حرف دمل در
کمن نعوانش رگو در برم دارم نای ترس
کمن دامانش سوی بر خود دست یمشد اکش
کمن قرابنش به دارم اگر اناقلب اجن
ستتی اهرمه کی مانده اوانرف حرف دمل در
کمن نعوانش رگو در برم دارم نای ترس
نزمی ربالخب دار در وبده نای لحتمص
کمن پهنانش وبده اوانرف انحمرم که ات
اتید ای خوامه یم قمل کی
ردفب کی و
ات که
کمن اپاینش به خوامه یم آنگونه را هصق
وت زندان نمهی در مایی ابن زندان که ای
کمن زندانش نکج ابید که دارم رازها
بزن را آخر حرف دخاای ریسیمب چه از
کمن آسانش وت اجی نم داده تصحر که ای
اح طببی کی انصنرم ما آرزوی
ذ
است ق
کمن درمانش که ات گوید ستتی مه رقب کی
ریفق رهایتی اب کردم جزم را خود عزم
کمن انشروی زویکر را اخنهتی نای فسق
آمده مهین سوی انطنش کرده نی بر اجمه
کمن عراینش که ات کن مهیت ابراهلا
39
39
- 42. برم گهر رایگان به کین نم اکر به که دل
خرم منی آن و نای ز دگر شمیورقب دل
40
40
خرم منی انتی انز ،خود ایر کوی رس بر
خرم منی انرگ مال ،خرم منی ،نکن انز
شوفر نم به یعان
د
در ،نم ادای خوش ردلب
د
در ،ام دهرخو تیرف که بس
خرم منی هنان
انردیگ دوای ز به ،بال کی و هزار وت از
خرم منی وتان و اتب ،دگر ابشدم وت درد
مین اکر به وقت ،اگر مشو غین وت اب
خرم منی زمان دگر رما دیه اگر تشچر
شوی نم هبار وت ات دیگری لصق آمده
خرم منی خزان رنگ شوی نم هبار اگر
برم گهر رایگان به کین نم اکر به که دل
خرم منی آن و نای ز دگر شمیورقب دل
وت اپی به برسم ات کشم یم اخک به نهسئ
خرم منی اجن وت ز جز ،وتام دانم به دست
بده ات اخنه به راه ،رمطضم و اکر و کس یب
خرم منی ماکن و مکل ،بری ات اخنه به رما
- 43. اتفاد وت اندسئ به معر و نم ارشفا
هسمت؟ وت گرتفار که نم کمن چه نای اب
هسمت وت امرمش به دراتفاده تشن در
هسمت وت آزار اعدت در و مرمو چون
اتفاد وت اندسئ به معر و نم ارشفا
هسمت وت گرتفار که نم کمن چه نای اب
؟
ماندن رس اپ دگر و ارمرف به اپ کی
هسمت وت اجبار به قعش ی دایره در
تلیخ و اخری از پر و رنج از پر کهتیا اب
هسمت وت خریدار اوصاف ایهنهم اب
سمتشن وت راه رس اخمک به آولده
هسمت وت دویار ی گوشه درت تشن در
وتست خوش روی از که ستتی خودم ربصتف
هسمت وت ارشچر و وصرت آن و وت حمو
ندیدی هیچ رما روی وتام امرتی
هسمت وت امرتی که انگار نه انگار
4۱
4۱
- 44. مامت؟ یکرسه نم و نم نکار به ابیش
آدم؟ لخقت فلسفه مهان وبده نای
42
42
مامت یکرسه نم و نم نکار به ابیش
؟
آدم لخقت فلسفه مهان وبده نای
؟
منتیاند که گفیت که به تیاهن راز آن
مهبم شده مهین احتل ای شده رایض
؟
یمنتی روی را وت شویآن روی یک ات
مک را وت و مینیتی رسب را مهه یک ات
؟
هیمبف که بگومی چه نای از تر استررو
؟
مامت و انهل نای از هست تر هشطوا یب
؟
ندئونس اشک و قمل اب رما دیرقب
غم از یکرسه ام شده مه نم که وبده غم
ستهشن خویش اب یمکده رس به مهین
رممه و ساغر او بر ارندتی که ابشد
- 45. است وبدن گرم ما رس فقس نای در
است؟ رسودن اکرم که سود چه احال
است وبدن گرم ما رس فقس نای در
است رسودن اکرم که سود چه احال
؟
ستشن ما اکر در معر دزد گوشه کی
است روبدن اکرش که ،متام اکرم
نکد رو چه آمد حمکهم به اقیض
؟
است ودنسئ اکرش حمک اجی دویانه
است نیقخ تمش چنان شاهخ به لببل
است ودنتی ثمل او وبدن که گویی
مرخو یم هصع خویش احل به اگیه
کج خیال اگیه
م
است زدودن را
ماست نکار ریفقم که غم چه اما
است گشودن را ام گره او اکر که دامن
43
43
- 46. مهویی ماست پدر وایهجن و خواهمی
ونشسئ مکل بر زده انششن و انم اب
درونش گنج کی و مه روی به گسئ چند
نگونش تجن آن از دهررسخو ت
د
مل کی
مهویی ماست پدر وایهجن و خواهمی
ونشسئ مکل بر زده انششن و انم اب
شمان به قرعه ای زده یکتی به وت رب ای
ونششف امواج به وقم نای زده ا
د
ام
شد نوبر انهوپر چه وت کهف هلتی از
نشوبر ردو نای از انهشفا انداتخه
اهشتی وبده دخا عرص سلسهل در
نشوفز ابز نکد زتی او خود پس نزی
44
44
- 47. خوامه منی ارآن شکشتی فردا صبح دخاای
است ارموز رنج یهئس آن گنج گرداب اگر
است روز لطغ از شمان که نم را شیب خوامه منی
است زودیر درد یهئس اترییک فردای ای و
خوامه منی ارآن شکشتی فردا صبح دخاای
است ارموز رنج یهئس آن گنج گرداب اگر
کردش منی رابو کیس ابال از استتیز نزمی
است دوز زر رخت یهئس ظاهر در و است رحمتی که
دارد انرکتی رنج که ااییم ستتی بس دگر
؟
است شوزاجن رمگ دق به دارم نم که هایی نمهی
همدق منی یرچب ارچ رمدلگب م
د
اای نای از
است رمموز صیاد ای است لعق یب که دامن منی
45
45
- 48. انردگ حمک به بلکه خودم آهنگ به نه
ام شده اتید آواره و اخمک ساکن
46
46
ام شده یلال و یماخنه و یم از ابرخ نم
ام شده رسوا که رتفه کاج به ای کمن چه
شدم اخک نای در ودعه اب که رهطق کی مهوچ
ام شده درای اعزم روان رود مهره
وبدم گریزان روی هسئ بذر هنان در
ام شده ارصج الهل شدمن داتی لصق
انردگ حمک به بلکه خودم آهنگ به نه
ام شده اتید آواره و اخمک ساکن
دنرسئ دصمف به که وبدم اغفهل آن از کی
ام شده تهنا و درمانده و رامه وشط
دارم ریفقان رشع از خود کرف اعدت
ام شده تفوا صاحب نم اقئهل نای از و
- 49. ستتی گسئ ازدهام جز ما فرهاد ی وتشه در
یم نریشب اهرمه غین شد هرکس خرسو چون
رود
رود یم ندی روزین از دری از آید قفر گر
رود یم نکیمش گرداب دل ات یدیسئ پس زآن
فرهاد ی وتشه در
ستتی گسئ ازدهام جز ما
رود یم نریشب اهرمه غین شد هرکس خرسو چون
ستتی درویش اخنه در لعم گرمای دگر گوای
رود یم نچی ات هزادهش آن کسب در قفط احال
انگار
اب کیس اتید در
ستتی آواره رمدم
رود یم نشکین ساز اب را راه متام نکیمش
کن رسب وتاین یم ات را لخق کویر رب ای
رود یم نچرکی رنگ نای رهگشا ابیش وت تهنا
47
47
- 50. دارشتی کمن ایر رس به رفمت دوش
درابرش از گهل صدها و در بر بزمن
48
48
دارشتی کمن ایر رس به رفمت دوش
درابرش از گهل صدها و در بر بزمن
کمن اید خود غم از برم اکر در شوکه
امرشتی از رخب ندارد هیچ ارچ که
گومی انشپرن و تمش او ی اخنه رس بر
رتفارش آن پس در نم به کرده مک اشوه
چه وامانده نم از ام مانده
دید
؟
ارششچر آن اخمت نچنی برده اقخ به
خود وصرت بر هئداس هانح مغامر شقب
مغامرش نکد ازاعج که یکست او مگر
؟
کمن ارم خود دل میمق ویپرسئ به
دویارش رج دایبنل به سازد النه
گویی یم نچنی یکست مگر ندگفت مهه
؟
اکرش در ای شده معری که یکست او مگر
؟
ستتی وافداری رسم مگر که وبدم هگفت
اخبارش از نم به شدونتی دوخیط که
به مناندست و احال رتفه
ما
مانده قفط که را ریدلب
اج به
آزارش
- 51. است آزاد نم هشاندن و مشاندن ساده
است ابد در وطمن مام و اخمک در هشرن
49
49
است آزاد نم هشاندن و مشاندن ساده
است ابد در وطمن مام و اخمک در هشرن
شاخ به شاهخ کی رس از روم یم
دگری
است مادرزاد که رانگو رس ین
َ
تمیمش
مخوش هست رسم خوان لغز رمغ ساکمت
است فراید صد دو ز به نجمش سوکمت که
است اثر هزاران مهد رس و انهروی اخنه
است آابد موهبیت نم ی انهروی هرش
ریفق است سوکت اچره رما وبدند هگفت
است داد آخر اخنه رما که وبدم هگفت
- 52. کرد صدا را ایرم و آمد غیم
کرد ائآس دل و نم اب را او و
50
50
کرد صدا را ایرم و آمد غیم
کرد ائآس دل و نم اب را او و
وبد ام اخنه اتید نکج و نکار
کرد ندا ما بر در تشن آمد که
او ارچ گفمت آمدن غدب به
کرد ها چه نم اب و کرده منچین
وبد مغش نم مهوچن که اویی ارچ
کرد اقخ نم بر ما به تی ون شدش
حیت رصب اب ام کرده خو چنان
کرد دجا راهش ممن از رصب خود
وبدم خواب کی اعزم گاممن
کرد دوا دردم آمدش دیدم که
ردو از وبده نای اعشیق رسم که
کرد اقس آمد غم که هراجیی ز
- 53. بردی مه رما اتفاد وت یمل هرکاج
رممب یم رسق رنج نای پی در آخرش
5۱
5۱
رممب یم سرح شوق از نم ستتی طاقمت
رممب یم در نلگه کی به شتهن ها مشچ
ابداابد ،رما اتفاد وت افل از هرچه
رممب یم رضر امشفا و غم از خیال یب
بردی مه رما اتفاد وت یمل هرکاج
رممب یم رسق رنج نای پی در آخرش
گفمت یم خود بل زیر به گاهتی و گه
رممب یم ، ر؟خب وت نگاه ز آای هست
هستمی فردا اعزم مهه و ونهنالمی
رممب یم رتی و غتی ما نی بر زین گر
شدی اکرطبل ثمل نچنی چیست ام مانده
رممب یم رشب اکرطبل خوی نمهی از
دادی ودعه
ابز ونم به
فر
تتی
دمیرخو
رممب یم ،بر ز هستمی و مطحف را مهه
- 54. خریدم اکخ نه که اخنه مغت گنج اب
نم از ناندوخی و وت از درد و وت از غم
52
52
یعش
نم از نی و شالق و وت از احل و وت از
که مجهل نای نگفی یه
"
رآرامب
"
نم از
گنج اب
مغ
خریدم اکخ نه که اخنه ت
نم از ناندوخی و وت از درد و وت از غم
بریدم خویش از نم که ازانتی شاهانه
نم از وطن اخک و وت از نجگ و وت از شاه
است نای در ایر و نم وصل ام سوتخه نم
نم از نسوخی پر و نم از ابل و وت از مشع
دستنرسئ نم بر که اچرهتی نم رزو
نم از بدن زخم و وت از رتی و وت از غتی
ستمیشن ج
د
هال چو وت دار و دوتل در
نم از سخن و خون و وت از حمک و وت از دار
- 55. دیدی؟ جواین موی هسئ که ایدت هست
شدم رتی نچنی وت اقرف به مهامن نم
53
53
شدم ردلگب وت خوی از نم که داین هیچ
شدم رسب دگر قعش از و دل از و وت از
دیدی جواین موی هسئ که ایدت هست
؟
شدم رتی نچنی وت اقرف به مهامن نم
وت ه
د
خق از رخب ندارم که نم کن گوش
شدم دیرقب آواره وت رنگ کیم اب
رما ستتی لغز یمل وبر بردار دست
شدم ربجزن وت اوهام به بهیوده که بس
چیست دردت دگر وت اجن وتام گرتفار نم
؟
شدم رگب دمل اچه در وت نریقب به نم
رمخب از ریفق وت داین چه ستتی رتخب
شدم رزیمگب احل ،نزمی چیده نم پر